احتمالا در اون دنیا به کیفر گناههایی که در این دنیا مرتکب شدم، در سلول انفرادیام یک تحریمی انتخابات میذارن که هم برام استدلال کنه و هم آدامس بادکنکی بترکونه. بس که این دو چیز روی اعصابم هستن.
سیستمهای پیچیده – یک
«من از کلرادو تا اینجا رانندگی کردم. وقتی حرکت کردم، باک ماشین پر بود. صد مایل هم حرکت کردم، اما در این مدت عقربهی بنزین تغییر نکرد. یک دفعه در پایان صد مایل، یک دفعه عوض شد و مقدار بنزین رو نصف نشون داد. بنزین باک ماشین من کم شده بود، اما عقربه متناسب با این کم شدن چیزی نشون نمیداد. این یعنی یک رفتار غیرخطی. اگر نشوندهندهی بنزین ماشین من خطی بود، به همون اندازه که بنزین کم میشد، باید نشون میداد».
این جمله از لیز بردلی بود. در یک مدرسهی تابستونی سیستمهای پیچیده در انستیتو سانتافه شرکت کردهام و امروز اولین روز کلاسها بود. در روزهای آینده مطلبهای بیشتری مینویسم.
ابتذال سیاسی
لطفا هرچه سریعتر استفاده از عبارتهای بیمعنیای مثل «تخریب»، «لجنپراکنی» و «سمپاشی» رو متوقف کنین. کمکم دارن حال آدم رو به هم میزنن.
ای ملت سرزمین اساطیری
ای ملتی که دو هزار و پونصد سال فرهنگ و تمدن دارین!
هر موقع یاد گرفتین که گاهی سر بعضی جملههاتون یک «به نظر من» هم اضافه کنین، اون وقت بیاین از فرهنگ و تمدن صحبت کنیم ببینیم چی میگین.
اون ملتی که مردماش هنوز با اطمینان تمام میگن «حرفت درسته» یا «حرفت غلطه» و هنوز نمیگن که با کدوم معیار فهمیدن که حرف درست یا غلط بوده، همین ملت ما هستن. وضعیت چنین ملتی هم که اظهرمنالشمس هست.
عدالت خانوادگی
ای کسانی که a+b بچه به دنیا مییارین و a تاشون رو در یک کشور به دنیا مییارین و b تاشون رو در یک کشور دیگه!
بدانید و آگاه باشید که این انصاف نیست. شهروندی یکسان بین بچهها کوچکترین کاریه که میتونین برای برقراری عدالت انجام بدین.
پسنوشت: فرزندخواندگی بهناچار از این قانون مستثناست.
در انتخاب نام خانوادگی خیلی دقت کنید
She: Hello, you have called [somewhere], this is [someone], how may I help you?
Me: Hello. I’d like to do [something] please.
She: OK. What’s your name?
Me: My last name is “Daneshvar”, that is “D”, “A”, “N”, “E”, “S”, “H”, “V”, “A”, “R”.
She: “B”… “A”… “M”…
Me: Oh no, “D” as in… as in… Dragon!
She: Ow, “D”… OK… “D”, “A”, “M”…
Me: No, “N” as… as… Neurology!
She: “N”, “D”, “A”?!
Me: No, “D”, “A”, “N”.
She: OK… “D”, “A”, “N”…
Me: “E”, “S” as Star, “H”.
She: Uhum…
Me: “V”, “A”, “R”.
She: OK, it’s “D”, “A”, “N”, “S”, “H”, “V”…
Me: No No, it’s “D”, “A”, “N”, “E”, “S”, “H”
She: Does it have two “D”, “A”, “N”s?!
Me: No, only one! Let me start from the beginning. “D” as in… Determination,
She: “D”… OK…
Me: “A” as in… All-you-can-eat!
She: Uhum…
Me: “N” as in Neurobiology.
She: OK.
Me: “E” as in… Elvis Presley, “S” as in Sanitation, “H” as in… Homosexual!
She: Aha…
Me: “V” as in Versatile, “A” as in… Anthropology, “R” as… as… Reunification. That’s it!
She: Phew… OK
.
.
.
بله، مهاجرت به اون سادگیها هم نیست!
به سلامتی صلح
اوضاع دنیا که خرتوخره، انتخابات ایران هم که معلوم نیست چی میشه، دست کم در راستای گسترش صلح در مقیاس جهانی، به این موسیقی گوش کنین که هم روح و روانتون رو جلا بده، هم آرامش رو در وجودتون نهادینه کنه (البته یک وبلاگ پیشنهاد کرده بود که حالا که کار زیادی از دستتون برنمییاد، اقلا سیر تازه بخورین). به هر حال اعتقاد دارم گسترش موسیقی باعث کم شدن خوی وحشیگری در انسان میشه و هرچهقدر که دیگران رو بیشتر تشویق به شنیدن موسیقی کنیم، قدمهای کوچیک بیشتری برای دنیای بهتر برداشتیم. نیاز به گفتن نیست که موسیقی زیر هم یکی دیگه از کارهای گروه دوازدهدخترونه.
من زیبایم
طرف تو دانشگاه، دوران لیسانس، بهمون درس میداد. عضو فیسبوک هم شد. کوییز هم پر کرد: «چه جور دوستدختر/دوستپسری هستید؟» و جواب هم شد «شما یک دوستدختر/دوستپسر هات و سک.سی هستید. شما آرزوی هر مرد/زنی هستید». البته این بعد از اون بود که کوییز «اولین کلمهای که در بچگی گفتی چی بود؟» رو شرکت کرده بود و جواب اومده بود «من زیبایم». بعدتر ها هم کوییزهای عمیقتری شرکت کرد و مشخص شد از شخصیتهای تاریخی به «باراک اوباما» شباهت بیشتری داره؛ آدم دمکراتیه، محبوبیتاش در سطح جهانیه و از اون آدمهاست که منشا تحولات گسترده در دنیا میشن.
انتخاب در انتخابات
به اون کسی رای بدین که بعد از انتخاب شدناش بیشتر امیدوار باشین. کسی که دولتاش باعث بشه که بیشترین مقدار ممکن دلتون قیلیویلی بره.
پس نوشت: لطفا معترض نشین که هیچ کدوم نامزدها این شرایط رو ندارن. در اون صورت این جمله رو بخونین: به اون کسی رای بدین که بعد از انتخاب شدناش کمتر ناامید باشین.
پس پس نوشت: ناگفته پیداست که تحریمیها، فارغ از نتیجهی انتخابات، همینجوریاش هم از الان دلشون قیلیویلی میره.
از سیاست
من به حزب کارگزاران و خیلی از اعضای شورای مرکزیاش ارادت خاصی دارم. به نظرم برای ایران هم بهترین گزینه برای مدیریت هستن. اقتصاد باز به همراه کمی محافظهکاری سیاسی، فکر میکنم این معجون برای ایران امروز گزینهی خوبی باشه. در عنفوان جوانی هم به عضویت حزب در اومدم. علتاش هم این بود که زیاد برام فرق نمیکرد که چه حزبی باشه. من علاقهمند به کار حزبی بودم و چون حزب کارگزاران تنها حزبی بود که دعوت به عضویت کرده بود، من هم پریدم وسط. این از هیجان قضیه. بعدتر که بیشتر گذشت و بیشتر خوندم و بیشتر فکر کردم، علاقهام و اعتقادم به این حزب بیشتر و عمیقتر از پیش شد.
و اما الان: وقتی که دیدم که کروبی، کرباسچی رو به عنوان معاون اول پیشنهادیاش معرفی کرده، نظرم نسبت به کروبی خیلی عوض شد. سبک کروبی با سبک مورد نظر من خیلی فرق داره؛ اما وقتی که میبینم کسانی مثل کرباسچی و نجفی و مهاجرانی و نیلی و غنینژاد از اطرافیان کروبی هستن (نفر آخر رو شنیدهام و نتونستهام براش منبعی پیدا کنم)، مجبور میشم در مورد کروبی هم تجدیدنظر کنم. تا به الان دست کم برای من تیم کروبی قانعکنندهتر بوده. این رو مقایسه میکنم با میرحسین موسوی که نه خودش قانعکننده بوده و نه تیم احتمالیاش.