استادانه

آن‌چه گذشت…
تا اون‌جا گفتم که با استاد اول توافق کردیم که با هم کار نکنیم. استاد دوم هم تنیور نگرفت و باید از دانشگاه بره. من هم کارم رو با یک استاد سوم شروع کردم.

ادامه‌ی داستان…
استاد سوم هم داره تا یک سال آینده از دانشگاه می‌ره.

پس نوشت: استاد سوم هم پول داشته و هم مقاله و هم سابقه‌ی خوبی در تدریس. تنها مشکل‌اش این بوده که دانشجوی دکترای فارغ‌التحصیل نداشته (چون مرسوم بوده که دانشجوها ترک‌اش می‌کردن). مشکل اصلی هم همین بوده که دانشکده حاضر به همکاری نشده (من که قراره فوق لیسانس رو دفاع کنم و در وضعیت من تاثیر چندانی رخ نمی‌ده).

پس پس نوشت: در توضیح سابقه‌ی تحصیلی من، عده‌ای معتقد هستن که من از نظر آکادمیک سرخور هستم. عده‌ی دیگه‌ای معتقدن که مشکل از خود منه که از اول با استادهای مشکل‌دار کار می‌کنم. فعلا که مساله در دست بررسیه.

پس پس پس نوشت: قول داده بودم که هر سال حدود آذرماه خبرهای مشکلات استادی رو بنویسم. امسال یک مقدار زود شد. ببخشید.

مدلی برای بازی مافیا

اگر تا به حال مافیا بازی کردین و ازش لذت بردین، این مقاله رو از دست ندین. نویسنده‌ها تلاش کرده‌ان بازی رو مدل کنن. در عین حال فرمولی پیشنهاد کرده‌ان برای تعیین شانس برنده شدن مافیا با توجه به تعدادشون و تعداد شهروند‌ها (پلیس‌ها) ضمن این که روند بازی رو هم می‌تونن پیش‌بینی کنن.