Image from BBC
وقتی یک گونه از یک گونهی دیگر تغذیه میکند، از محصول خوراکی (مثلن حیوان شکار شده) انرژی کسب میکند؛ یعنی انرژیای که یک گونه (شکار) تا قبل از شکار شدن کسب کرده، به گونهی دیگر (شکارچی) منتقل میشود. از طرف دیگر، با نتیجهگیری از قانون دوم ترمودینامیک، بازده این فرایند صددرصد نیست: همیشه قسمتی از انرژی در این انتقال به هدر میرود. اما بازده انتقال انرژی هم جالب است: در بهترین حالت، هر شکارچی از ده درصد انرژی شکار استفاده میکند و بقیهی دست کم نود درصد تلف میشود. نتیجه هم این میشود که جمعیت شکارچیهای یک گونه از جمعیت آن گونه خیلی کمتر است و جمعیت شکارچیهای آنها هم کمتر میشود و به همین ترتیب. به خاطر همین از دست دادن انرژی است که هرم غذایی داریم و نه استوانه (یا مکعب مستطیل) غذایی.
خوردن گیاهان به صرفهتر از خوردن حیوانات است. انرژی خورشیدیای که برای تولید گاو صرف شده خیلی بیشتر است از انرژی خورشیدیای که برای سبزیجات صرف شده. به طور کلی هرچهقدر برای تغذیه به سمت لایههای پایینتر هرم غذایی برویم، انرژی خورشیدی کمتری برای غذا مصرف شده و به تناسب، فراوانی غذایی بیشتری هم وجود دارد. البته موجوداتی مثل انسان که در بالای هرم هستند، تطبیق پیدا کردهاند و قابلیت خوردن لایههای پایینتر را هم دارند (مثلن این که ما فقط محدود به گوشت نیستیم و با سبزیجات هم میتوانیم نیازهای خوراکی خود را برآورده کنیم).
به همین ترتیب است که موجود زندهای وجود ندارد که از درندگان، مثل شیر و ببر و پلنگ، تغذیه کند. با بالا رفتن از این همه لایه در هرم غذایی، انرژی چندانی در لایهی درندگان باقی نمانده تا شکارچیهایی پیدا بشوند و از آنها تغذیه کنند.
متن برگرفته از کتاب Fragile Dominion نوشتهی سایمون لوین بود.