شام آخر

ما هم یک زمانی «سلبریتی» بودیم الان به این روز افتادیم (با تشکر از خسرو عکاسان تگزاس، آقای علی نخعی که لطف کردن و این ویدیو رو برای من بریدن و فرستادن).

امکانات بیش‌تر الزاما به معنای آزادی بیش‌تر نیست، اسناد و مدارک‌اش هم موجوده

برایان معتقده که برخلاف اون‌چه که اول تصور می‌شه، وسایل پیش‌گیری از بارداری، در ارتباط با جنس مخالف، قدرت خانم‌ها رو در مذاکره کاهش داده. می‌گه که قبل‌ترها خانم از رابطه‌ی جن.سی خودداری می‌کرده و خطر بچه‌دار شدن رو یادآوری می‌کرده. در نتیجه اگر دو نفر ارتباط جن.سی برقرار می‌کردن، با این تضمین بوده که ازدواج بکنن. اما الان دیگه این برتری رو از دست دادن؛ چرا که آقا می‌دونه که ارتباط بدون بچه‌دار شدن هم ممکنه و نیازی به این نیست که از پیش زیر بار ازدواج بره.

دیگه وقتشه – شش

در مورد این که چرا افراد تمایل زیادی دارن که به تکثیر بیولوژیکی فکر کنن، شاید توضیح‌های زیادی بشه آورد. یکی از اولین چیزهایی که به ذهن من می‌رسه، یک جور احساس ناامنی هست که سال‌ها، شاید هم ده‌ها یا حتا صدها و هزاران سال بوده که یقه‌ی مردم رو گرفته بوده (و الان دیگه تا حد زیادی یقه رو ول کرده). خطر از بین رفتن بچه‌ها همیشه وجود داشته و لازم بوده مکانیزم‌هایی باشن که بقای نسل رو به نوعی تضمین بکنن. اینه که شاید در خیلی لایه‌های سنتی، یکی از ابتدایی‌ترین کاربردهای ازدواج رو درست کردن بچه می‌دونن.

دیگه وقتشه – پنج

از کسی که بچه‌اش ازدواج کرده، اولین سوالی که می‌پرسن اینه که «بچه‌ها هنوز براتون نوه نیاوردن؟». خواهر من! برادر من! اول بپرس عروست و پسرت، دامادت و دخترت، با هم خوبن؟ با هم خوشن؟ زندگی‌شون رو غلتطکه؟ تا الان گهی شدن برای خودشون؟ بعد برو سراغ تولیدمثل. به خدا زندگی خیلی چیزهای دیگه هم داره. به خدا قسم!

دیگه وقتشه – چهار

چیزهایی مثل نوه آوردن بچه‌ها برای پدر و مادر، تنها نتیجه‌ی تکرار کورکورانه‌ی حرف‌هاییه که از بچگی شنیده‌ان و شاید حتا یک بار هم فکر نکرده‌ان.
خانوم‌ها! آقایون!
فکر کردین نسل جدید با نسل قبل‌اش خیلی فرق داره؟ اشتباه کردین! این نسل همون نسل قبلیه، با اندکی تفاوت. همون رفتارها، همون اخلاق‌ها و همون عقاید کمابیش وجود دارن. گاهی ظاهر به‌تری می‌گیرن، اما تفکر هنوز همون تفکره. کمابیش به سواد و تحصیلات و خانواده و مذهب هم ربطی نداره.

دیگه وقتشه – سه

به قول دوست، اون کسی که در مورد کشتی نوح می‌گه که محاسبات انجام داده و به این نتیجه رسیده که امکان نداره این همه گونه در یک کشتی جا بشن، معلومه که اصلا موضوع رو نفهمیده. به نظرم این‌جا هم قضیه همین‌طوره. کسی که نمی‌تونه رابطه‌ی عاطفی با یک بچه رو ببینه و ذهن‌اش تنها به سمت تکثیر می‌ره، اصل موضوع رو درک نکرده.