web analytics

تحویل سال

زمان سال تحویل بود. هنوز هم اعتقاد داشتم که هر کاری اون زمان می‌کنیم، تا آخر سال ادامه می‌دیم. دغدغه‌ام این بود که آیا بچه بیدار شد؟ آیا شیر می‌خواد؟ آیا باید بهش برسم؟

همین دغدغه برای من بهترین دغدغه بود. نه تا آخر سال، که تا آخر عمر تا باشه از این دغدغه‌ها باشه.

خیلی آدم بدی بود

اون موقع که گفتی «یک مدیری داشتم که خیلی بد بود»، «یک همکار داشتم که خیلی بد بود»، «یک فامیل داشتیم که خیلی بد بود»، همون‌جا، درست در همون نقطه خراب کرده‌ای

به اخلاق و نرم و فلان کاری ندارم. همین که با این اطمینان از یک نفر دیگه می‌گی و از مخاطب انتظار داری همین یک روایت رو بپذیره، یعنی هم طرفت رو دست کم گرفته‌ای و هم دنیای کوچیک خودت رو نشون داده‌ای

چه قدر ساده است

یک عمر این طور شنیدم که ساده بودن خوبه. مثلن فلانی ساده است، آدم ساده‌ای است، گاهی هم صفت‌های دیگه‌ای به همراهش می‌اومد مثل این که بی‌شیله پیله است.

اما تازگی به یک نتیجه‌ی دیگه هم رسیده‌ام: ساده بودن اگر به خاطر بی‌اطلاع بودن، بسته بودن، باز بودن به تجربه‌های مختلف و تلاش برای دیدن هرچه بیش‌تر از دنیا نباشه، فضیلت نیست. در واقع جای سرزنش هم داره.

بویی که منظور دیگری داشت

بوی عطر و ادکلن اگر که شدید باشه (حتا اگر که شدید هم نباشه، حالا فرض کنیم فقط شدید) برام مشکل‌سازه. تنفس رو مشکل می‌کنه، سرفه می‌کنم، گلوم خارش می‌گیره و سردرد می‌آره.

دنبال راه‌هایی گشته‌ام که به نوعی خنثی‌اش کنم اما تا به حال راهی به نظرم نرسیده. تنها راه اینه که از کسی که عطر غلیظ زده دوری کنم، که اون هم همیشه ممکن نیست: برای مثال در قطار

شما راهی دارین؟

افتخار

آرزو دارم که روزی بتونم بگم به کاری که کرده‌ام افتخار می‌کنم. می‌دونم که یک جانی هم می‌تونه همین رو بگه، اما دست کم افتخار کنم و دلم هم راحت باشه، بهترین وضعیتی است که می‌تونم داشته باشم

تنها صداست که می‌ماند؟

به همون اندازه که ترجیحم برای استفاده از متن به جای صوت بیش‌تر شده، تمایل به استفاده از صوت هم بیش‌تر توجه‌ام رو جلب می‌کنه. خودم همیشه سعی می‌کنم منظورم رو بنویسم. به طور معمول به کسی زنگ نمی‌زنم و تنها در مواقعی که مجبورم پیام صوتی می‌گذارم. پیام صوتی هم از طریق پیام‌رسان‌ها نمی‌فرستم.

مثلن به یک نفر متن می‌فرستم و سوالی می‌پرسم. فوری به من زنگ می‌زنه. برام هنوز هضم نشده که چرا ترجیح اول‌شون این بوده که زنگ بزنن و همون‌جا متن رو ننوشتن؟

حالا برام سوال شده که آیا من فرق کرده‌ام و صوت‌گریز شده‌ام؟ یا این که گروهی از مردم صوت‌طلب شده‌اند؟ اگر هم آدم‌ها رو به دو گروه صوت‌طلب و صوت‌گریز تقسیم کنیم، هرکدوم چه ویژگی‌هایی خواهند داشت؟ (قبول دارم که الزامن یا این یا اون نیست و وسط طیف هم داریم، اما در این مورد به دو گروه در دو سر طیف نگاه کنیم) آیا کسانی که با صوت کار می‌کنن، کسانی‌اند که راحت‌تر موقع صحبت فکر می‌کنن؟ یا کسانی که نوشته‌طلب‌اند، برای فکر کردن سریع و جواب دادن مشکل دارن؟