فرزندخواندگی: کودکان آینده

همیشه احساس می‌کرده‌ام که یک جورهایی لیاقت داشتن بچه‌های دیگه رو ندارم. شاید بعد از بارها شنیدن این که نتونسته‌ام از اون بچه‌ی اول نگه‌داری کنم، اعتقاد پیدا کردم که از هیچ بچه‌ای نمی‌تونم نگه‌داری کنم. اگر لایق اولی نبودم، چرا باید لایق یکی دیگه باشم؟

پدر/مادر زیستی

برای پدران و مادران زیستی، تصمیم داشتن فرزند در آینده، می‌تواند تصمیم دشواری باشد. فکر و یاد کودکی که برای فرزندخواندگی گذاشته شده، می‌تواند پدران و مادران زیستی را به شک بیاندازد که آیا صلاحیت داشتن بچه‌های بیش‌تر را دارند.

تصمیم گرفتم که دیگه هیچ بچه‌ای نداشته باشم. به نظرم نمی‌تونستم تحمل کنم بچه‌ی دیگه‌ای رو بغل کنم وقتی که قلبم تا این اندازه درد می‌کنه برای اون کوچولویی که دادم رفت.

پدر/مادر زیستی

بعضی پدران و مادران زیستی تصمیم می‌گیرند که بچه‌های بیش‌تری نداشته باشند. چیزی که می‌ترساندشان این است که بچه‌های آینده یادآور بچه‌ای باشند که برای فرزندخواندگی گذاشته‌اند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: پشتیبانی، گذشته و حال

وقتی پرستار بردش، به انتهای راهرو رفتم تا از تلفن عمومی به پدر و مادرم زنگ بزنم تا ببینم آیا می‌تونم دخترم رو با خودم به خونه ببرم. گفتن «نه». همون آخرین میخ به تابوت تنها فرصتی بود که می‌تونستم نگه‌اش دارم. یک جای خالی بزرگ در قلبم جای‌گزین بچه‌ای شد که به مدت ۹ ماه با خودم حمل کرده بودم.

مادر زیستی

بسیاری از پدران و مادران زیستی چشم‌شان به پدر و مادر خودشان بود که اجازه بدهند فرزندشان را نگه دارند. در گذشته، برنامه‌های کمک‌های دولتی به شکل امروز وجود نداشتند. خیلی از پدران و مادران زیستی چه از نظر پشتیبانی عاطفی و چه مالی، به پدر و مادرشان وابسته بودند، که به این معنی می‌شد که پدر و مادرشان هم بخشی از تصمیم‌گیری درباره‌ی فرزندخواندگی بودند.

احساس گم‌شدگی، ترس و رها شدگی داشتم. همیشه فکر می‌کردم پدر و مادرم در کنارم خواهند بود و برای هر مشکلی هم که داشته باشم، بهم کمک می‌کنن. با خبر بارداری‌ام خیلی تند برخورد کردن و من رو در خانه‌ی مادران ازدواج نکرده گذاشتند. احساس طردشدگی می‌کردم، نه فقط از طرف پدر و مادرم، که از طرف پدر زیستی هم همین‌طور.

مادر زیستی

انسان‌ها در زمان بحران به یک سیستم پشتیبانی قوی نیاز دارند. بسیاری از پدران و مادران زیستی از یک سیستم پشتیبانی خانواده و دوستان برخوردار نبودند. همین نبودن پشتیبانی، به صدمات روحی بارداری ناخواسته می‌افزاید. بخش تلخ ماجرا این‌جاست که زمانی که پشتیبانی تا این اندازه حیاتی است، پدر یا مادر زیستی ممکن است با مقدار زیادی احساس تنهایی و ترس مواجه باشند.

یک گروه پشتیبانی برای پدران و مادران زیستی، فرزندخوانده‌ها و پدرها و مادرها پیدا کردم. برای اولین بار در زندگی‌ام، کسانی رو پیدا کردم که می‌تونستم باهاشون صحبت کنم و همراه‌شون گریه کنم؛ کسانی که واقعن این درد رو می‌فهمیدن.

پدر/مادر زیستی

بعضی پدران و مادران زیستی تا سال‌ها بعد پشتیبانی‌ای را که نیاز دارند به دست نمی‌آورند. گروه‌های پشتیبانی برای پدران و مادران زیستی مکانی امن و حمایت‌کننده فراهم می‌کنند، جایی که احساسات‌شان می‌تواند مورد تایید قرار بگیرند و آن‌ها می‌توانند صادقانه درباره‌ی تجربه‌های‌شان صحبت کنند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: اختلال استرسی پس از ضایعه روانی (Post Traumatic Stress Disorder)

دکترها و مشاورها گفتن که «اختلال استرسی پس از ضایعه روانی» دارم. وزنم شروع کرد به کم شدن، فلاش‌بک داشتم، احساس سوگ‌واری و از دست دادن شدید داشتم، نمی‌تونستم بخوابم و تک تک روزها رو به سختی به شب می‌رسوندم.

پدر/مادر زیستی

[توضیح مترجم: فلاش‌بک عبارتی است از روان‌شناسی که در آن شخص اتفاقاتی در گذشته را به صورت ناگهانی و معمولن شدید، دوباره تجربه می‌کند – از ویکی‌پدیا]

اختلال استرسی پس از ضایعه روانی (PTSD) تشخیصی است که در مورد کسانی به کار می‌رود که آثار اتفاقی را از سر می‌گذرانند که به آنان ضربه روحی وارد کرده. این اتفاق ممکن است که اخیرن اتفاق افتاده باشد یا در گذشته. از دست دادن فرزند تجربه‌ای است که ضربه‌ی روحی وارد می‌کند. عجیب نیست که پدران و مادران زیستی بعد از رها سازی فرزندشان علایم اختلال استرسی پس از ضایعه روانی را تجربه کنند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: تجربه‌ی پس از رهاسازی

دو روز قبل از جشن شکرگزاری با اون دختر خداحافظی کردم. وحشتناک بود. حس می‌کردم بی‌حس‌ام، مرده‌ام، خالی‌ام. فکر نمی‌کردم که روزی دوباره به حالت طبیعی برگردم، اگر که «طبیعی»ای وجود داشته باشه. چیزی که وضعیت رو بدتر هم کرد این بود که پدر و مادرم گفتن که دیگه هیچ وقت ازش اسمی نمی‌بریم. در نتیجه هیچ‌کس رو هم نداشتم که در این مورد باهاش حتا یک کلمه حرف بزنم.

پدر/مادر زیستی

خیلی از پدران و مادران زیستی شرح می‌دهند که دوران بلافاصله پس از رهاسازی، نوعی بی‌حسی داشته‌اند. دوران پس از رهاسازی زمانی است که پدران و مادران زیستی احتیاج دارند که التیام یابند و از تجربه‌ی دردناکی که داشته‌اند بهبود یابند. در این زمان پشتیبانی، به خصوص از طرف اعضای خانواده و دوستان، حیاتی است. گفتگو نکردن درباره‌ی رهاسازی تنها باعث می‌شود التیام یافتن به تعویق بیفتد.

تا سال‌ها بعد از فرزندخواندگی، احساس می‌کردم که در بی‌هوشی‌ام – بی‌حس به خاطر چیزی که از دست داده بودم و در ترس از این که کسی پی ببره. می‌دونین، اون دوران، سال ۱۹۶۴، همه چیز مخفیانه بود – به هیچ کس چیزی نگو.

پدر/مادر زیستی

فرزندخواندگی‌ها در گذشته مخفیانه‌تر از امروز بودند. خیلی از پدران و مادران زیستی در گذشته مجبور بودند درباره‌ی بارداری و فرزندخواندگی‌شان در پنهان‌کاری زندگی کنند.

با یک مرد خیلی خوب آشنا شدم، ازدواج کردیم، و صاحب دو پسر شدیم. اما هیچ وقت دخترم رو فراموش نکردم.

مادر زیستی

رهاسازی فراموش نمی‌شود. پدران و مادران زیستی می‌توانند بعدتر ازدواج کنند و بچه‌های بیش‌تری داشته باشند. اما هم‌چنان، ازدواج کردن و داشتن بچه‌های بیش‌تر، رهاسازی یا تجربه‌ی فرزندخواندگی را پاک نمی‌کنند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: خداحافظی

عاشقانه دوست‌اش داشتم. ازش خداحافظی کردم و گفتم که تا چه اندازه ناراحت‌ام. سخت‌ترین کاری بود که در تمام عمرم انجام داده‌ام. خم شدم تا گونه‌اش رو ببوسم و بهش قول دادم که روزی همدیگه رو پیدا می‌کنیم.

پدر/مادر زیستی

چه چیزی دشوارتر از خداحافظی با نوزادتان است؟ بعضی پدران و مادران زیستی این فرصت را دارند که با کودک‌شان وقت بگذارند و رودررو خداحافظی کنند.

هیچ‌وقت نتونستم اون دختر رو ببینم. گفتن به‌تره که بغل‌اش نکنم و یا بهش نگاه نکنم. حتا نمی‌دونستم که کجای بیمارستانه.

پدر/مادر زیستی

به بعضی پدران و مادران زیستی اجازه داده نمی‌شود نوزادشان را ببینند. معمول بود که مادران زیستی را در اتاق‌هایی جا بدهند که در طبقاتی غیر از بخش نوزادان باشند و هم‌چنین انتظار نداشته باشند که نوزادشان را ببینند. برای این والدین، خداحافظی می‌تواند دشوارتر هم باشد. چه طور کسی می‌تواند خداحافظی کند وقتی که هنوز سلام نکرده است؟

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.