به سلامتی صلح

اوضاع دنیا که خرتوخره، انتخابات ایران هم که معلوم نیست چی می‌شه، دست کم در راستای گسترش صلح در مقیاس جهانی، به این موسیقی گوش کنین که هم روح و روان‌تون رو جلا بده، هم آرامش رو در وجودتون نهادینه کنه (البته یک وبلاگ پیشنهاد کرده بود که حالا که کار زیادی از دست‌تون برنمی‌یاد، اقلا سیر تازه بخورین). به هر حال اعتقاد دارم گسترش موسیقی باعث کم شدن خوی وحشی‌گری در انسان می‌شه و هرچه‌قدر که دیگران رو بیش‌تر تشویق به شنیدن موسیقی کنیم، قدم‌های کوچیک بیش‌تری برای دنیای بهتر برداشتیم. نیاز به گفتن نیست که موسیقی زیر هم یکی دیگه از کارهای گروه دوازده‌دخترونه.

من زیبایم

طرف تو دانشگاه، دوران لیسانس، بهمون درس می‌داد. عضو فیس‌بوک هم شد. کوییز هم پر کرد: «چه جور دوست‌دختر/دوست‌پسری هستید؟» و جواب هم شد «شما یک دوست‌دختر/دوست‌پسر هات و سک.سی هستید. شما آرزوی هر مرد/زنی هستید». البته این بعد از اون بود که کوییز «اولین کلمه‌ای که در بچگی گفتی چی بود؟» رو شرکت کرده بود و جواب اومده بود «من زیبایم». بعدتر ها هم کوییز‌های عمیق‌تری شرکت کرد و مشخص شد از شخصیت‌های تاریخی به «باراک اوباما» شباهت بیش‌تری داره؛ آدم دمکراتیه، محبوبیت‌اش در سطح جهانیه و از اون آدم‌هاست که منشا تحولات گسترده در دنیا می‌شن.

انتخاب در انتخابات

به اون کسی رای بدین که بعد از انتخاب شدن‌اش بیش‌تر امیدوار باشین. کسی که دولت‌اش باعث بشه که بیش‌ترین مقدار ممکن دل‌تون قیلی‌ویلی بره.

پس نوشت: لطفا معترض نشین که هیچ کدوم نامزدها این شرایط رو ندارن. در اون صورت این جمله رو بخونین: به اون کسی رای بدین که بعد از انتخاب شدن‌اش کم‌تر ناامید باشین.

پس پس نوشت: ناگفته پیداست که تحریمی‌ها، فارغ از نتیجه‌ی انتخابات، همین‌جوری‌اش هم از الان دل‌شون قیلی‌ویلی می‌ره.

از سیاست

من به حزب کارگزاران و خیلی از اعضای شورای مرکزی‌اش ارادت خاصی دارم. به نظرم برای ایران هم بهترین گزینه برای مدیریت هستن. اقتصاد باز به همراه کمی محافظه‌کاری سیاسی، فکر می‌کنم این معجون برای ایران امروز گزینه‌ی خوبی باشه. در عنفوان جوانی هم به عضویت حزب در اومدم. علت‌اش هم این بود که زیاد برام فرق نمی‌کرد که چه حزبی باشه. من علاقه‌مند به کار حزبی بودم و چون حزب کارگزاران تنها حزبی بود که دعوت به عضویت کرده بود، من هم پریدم وسط. این از هیجان قضیه. بعدتر که بیش‌تر گذشت و بیش‌تر خوندم و بیش‌تر فکر کردم، علاقه‌ام و اعتقادم به این حزب بیش‌تر و عمیق‌تر از پیش شد.

و اما الان: وقتی که دیدم که کروبی، کرباسچی رو به عنوان معاون اول پیشنهادی‌اش معرفی کرده، نظرم نسبت به کروبی خیلی عوض شد. سبک کروبی با سبک مورد نظر من خیلی فرق داره؛ اما وقتی که می‌بینم کسانی مثل کرباسچی و نجفی و مهاجرانی و نیلی و غنی‌نژاد از اطرافیان کروبی هستن (نفر آخر رو شنیده‌ام و نتونسته‌ام براش منبعی پیدا کنم)، مجبور می‌شم در مورد کروبی هم تجدیدنظر کنم. تا به الان دست کم برای من تیم کروبی قانع‌کننده‌تر بوده. این رو مقایسه می‌کنم با میرحسین موسوی که نه خودش قانع‌کننده بوده و نه تیم احتمالی‌اش.

روش درست کردن ته‌چین مرغ

– برنج ۲ پیمانه
– مرغ به اندازه ۲ ران یا ۱ سینه
– ماست ۱پیمانه
– زعفران تقریبا نیم قاشق چای‌خوری
– تخم مرغ ۱ عدد
برنج را خيس کرده، مرغ را بپزید وریش‌ریش کنید. ماست را با تخم‌مرغ بزنید تا مخلوط شود. زعفران را هم اضافه کنید. وقتی برنج را آبکش کردید، مقداری از برنج را در مایع تخم‌مرغ بریزید و ته قابلمه را روغن بریزید (البته مقداری بیش‌تر از اندازه چون که ماست روغن می‌برد). بعد کمی مرغ روی برنج بریزید و بعد کمي برنج سفید، بعد مرغ، بعد بقیه مایع ماست را بریزید و بگذارید با حرارت کم دم بکشد که نسوزد.

دو کلام هم از انصاف

خانم‌ها، آقایون، از انصاف به دوره که در حضور کسی که زبون فارسی نمی‌دونه، در مورد همون شخص صحبت کنین، اون هم به زبون فارسی.

پس‌نوشت: حتا اگر هم در مورد شخص خوب صحبت کنین، به هر حال این کار از بنیان منصفانه نیست.

صدای ما را از غرب می‌شنوید

این همه از مد گفتن و این که مد داره در خارج مردم رو هدایت می‌کنه و آمریکا سردمدار غربه (؟) و انحطاط اخلاقی و سقوط خانواده و این‌ها در غرب اتفاق افتاده و فرهنگ‌شون منحطه، بذارین ما هم دو کلمه بگیم: من این‌جا مد ندیدم. همون شلوار جین خودمون و یک تی‌شرت خیلی معموله. گاهی پسرها شلوار کوتاه بلند و دخترها شلوارکوتاه کوتاه می‌پوشن (معمولا شلوار پسرها بلندتر هست و گویا اگر کوتاه باشه، تمایلات همجنس‌گرایانه رو نشون می‌ده). در هر حال هم به احتمال زیاد لباس به چیزی شبیه به پیژامه‌ی توی خونه یا لباس‌خواب که ما می‌شناسیم بیش‌تر شبیه هست تا لباس بیرون (به نظرم باز بودن لباس‌ها بیش‌تر تمایلات دمایی رو نشون می‌ده تا تمایلات ج.ن.سی!). خیلی از مردم دمپایی عربی می‌پوشن و وقتی راه می‌رن دمپایی رو خرخر دنبال خودشون می‌کشن (خودتون تصور کنین که این وضعیت چه قدر مد رو به یاد می‌آره!). توی خیابون و اداره و مرکز خرید الزاما لباس نو به تن مردم نمی‌بینین؛ همون لباس همیشگی که همه جا می‌پوشن به تن‌شونه. جواهر و زینت‌آلات هم در حد ساده استفاده می‌کنن چنان که بیش‌تر از این که مد رو تداعی کنه، تلاش دلسوزی برانگیزی رو برای زیبا شدن به یاد می‌آره. مفهوم خانواده و تعهد مهمه (دست کم در ظاهر که ما دیدیم). دین و خدا و پیغمبر هم در زندگی از اهمیت خیلی بالایی برخورداره (باز هم دست کم در ظاهری که ما دیدیم). حالا این که چرا قضیه تا این اندازه متفاوت با اون چیزیه که ما شنیده بودیم، خدا می‌دونه. آیا تگزاسی که ما توش زندگی می‌کنیم دهاته و بقیه‌ی آمریکا از اون خارج‌هاست که همیشه می‌گفتن؟ خدا می‌دونه!

اگر می‌تونستم از دوازده دخترون

گروه «دوازده دختر» یک گروه موسیقیه که در سال دو هزار و یک تشکیل شد. تعداد نوازنده‌ها اول دوازده دختر بود که بعدا به سیزده نفر افزایش پیدا کرد (گویا دوازده در فرهنگ چینی عدد زنانه‌ای هست). اعضای این گروه از بین چهار هزار نفر انتخاب شده‌اند و هرکدوم جداگانه تحصیلات موسیقی داشته‌اند. همگی از سازهای سنتی چینی استفاده می‌کنن و هم موسیقی‌های چینی اجرا می‌کنن و هم موسیقی‌های غربی. یکی از نکات جالب این گروه برای من همینه که یک چاشنی شرقی به موسیقی‌های غربی می‌دن که احتمالا تا حدودی به خاطر سازهاشون باشه که روح شرقی دارن. شما بگو پل بین شرق و غرب!

اجرایی که در زیر می‌بینن، همون قطعه موسیقی‌ای هست که در پست قبل گذاشتم. به تفاوت‌هاشون دقت کنین: