اگر قصد ساختن وبسایت برای خودتون دارین و نمیخواین که با مسایل هاستینگ و دامنه هم درگیر بشین، یک انتخاب خوب شاید باغهای دروپال باشه. اگر هم قصد ساختن سایتی ویکیگون دارین، شاید ویکیدات انتخاب خوبی باشه.
All posts by روزبه
همه از دعای خیر مادر است و بس
«من هرچی که دارم از پدر و مادرمه. به هر جا که رسیدم و هر موفقیتی که کسب کردم از پدر و مادرم بوده. بدون پدر و مادرم هیچی نبودم و هیچی نمیشدم و در هیچ حال به هیچ جا نمیرسیدم».
احترام به پدر و مادر رو چیز خوبی میدونم و به نظرم برای داشتن جامعهی خوشایند، خوبه که رواج داشته باشه. اما در عین حال ترجیح میدم که به صرف احترام، مسایل رو مخلوط نکنیم.
پدر و مادر بچه رو به دنیا آوردن. صرف این عمل به نظرم چیز قابل احترامی نیست. کار خاصی نکردن؛ غریزه رو دنبال کردن، نتیجهاش این شده. برای بزرگ کردن بچه زحمت کشیدن. دستشون درد نکنه، خیلی هم برای این همه زحمت احترام قایل هستیم و ممنونایم. اما در عین حال خود بچه هم در مقاطعی زحمتهایی کشیده تا نتیجهی نهایی این شده. یک فرزند ممکنه سالهای سال درس خونده باشه، کار کرده باشه، سختی کشیده باشه و چیزی به دست آورده باشه. جا داره که برای این همه زحمت و تلاش ارزش قایل باشیم. احترام بگذاریم برای کسی که زحمت کشیده، رنج کشیده و درد کشیده که چیزی یاد بگیره یا کاری بکنه. ارزش گذاشتن به زحمتهای فرد به معنای ارزش نگذاشتن برای پدر و مادر نیست.
به نظر من اون چیزی که اصل هست و موجودات رو قابل احترام میکنه، تلاش برای بقاست. اون کسی که تلاش میکنه، شایستهی تحسینه. حالا میخواد یک مورچه باشه که داره جون میکنه که یک دونه رو جابهجا کنه یا یک دانشجو باشه که با بدبختی سعی میکنه درس بخونه. حالا اینجا، این قضیه بیشتر به یک جور مشکل شبیه هست؛ شاید یک مشکل فرهنگی. وقتی یک نفر یک عمر کار میکنه و سختی میکشه، شرم داره که اعتبار بده به کار و تلاش. راحت نیست که صریحا بگه که کار کردم و تلاش کردم و از دیگران کمک گرفتم و نتیجه این شد. صاف میره به سراغ پدر و مادر و تمام اعتبار رو میبخشه به اون دو نفر. دو نفری که حتما خیلی قابل احترام هستن، اما به هر حال نمیتونن نقش زحمت فرد رو حذف بکنن.
یک جور دیگه بگم: جامعهای داریم که برای کار و تلاش و سختی کشیدن، اعتبار لازم رو نمیده. نتیجه این میشه که در صورت کسب موفقیت، اولین کسی که به نظر میرسه، همون چیزیه که سالها در گوشها خونده شده: «تو هر چی داری از پدر و مادرته. هر کاری که کردی و هر چیزی که به دست آوردی، همه از دعای پدر و مادرت بوده…». مرد حسابی! اگه به جای احترام به تولیدمثل، کمی برای سختکوشی و تلاش احترام قایل بودی، شاید وضعیت مملکت به این بدی نبود.
توضیح پایانی: نیاز به گفتن نیست که احترام به پدر و مادر به جای خود محفوظه. لطفا از گوشزد کردن وجوب احترام به والدین خودداری فرمایید!
1.166666666666
الان لولهکش به خونهمون اومده و داره شیر دستشویی رو عوض میکنه. دستمزدش هر ساعت هفتاد دلاره. من هم دارم هر لحظه به ساعت نگاه میکنم ببینم چه قدر تا این لحظه هزینهاش شده. وقتی گذشت هر دقیقه یک دلار و شونزده سنت هزینه داشته باشه، زمان خیلی زود میگذره. از ما گفتن.
پسنوشت: حالا آوازخوندناش گرفته.
پسپسنوشت: الان برای دویستامین بار از خونه رفت بیرون که یک چیزی از ماشیناش بیاره.
اجرای آرهو و پیانو
خیلی وقت بود که تنها به موسیقیهای میوکی ناکاجیما گوش میکردم. امروز به طور اتفاقی به موسیقیهای فهرستم توی یوتیوب سر زدم و تازه متوجه شدم چه موسیقیهای زیادی بودهان که مدت زیادی گوش نکرده بودم و ازشون غافل شدهبودم. یه چیزی تو مایههای یک صندوق چوبی پر از مواد خاطرهزا که مدت زیادی یک گوشه بوده و خاک میخورده و تازه بعد از مدتها متوجه حضورش شدم. این موسیقی پیانو و اجرای آرهو از «یو هونگمی» رو گوش کنین و لذت ببرین.
زندگی، از میوه تا کارگران معدن شیلی
ویدئوی پایین رو ببینین. به نظرم نمایش واضح و مشخصی از زندگیه.
این که همه از بین میرن، گروهی زودتر، گروهی دیرتر. اما درست در اون وسط، وقتی که انتظار هیچ چیز دیگهای رو نداریم، دوباره زندگی شکل میگیره. از اون وسط و از وسط مرگه که دوباره زندگی شروع میشه. سبز شدن سیبزمینیها در پایان بیشتر به نوعی دهنکجی شبیه بود. انگار که یک کشمکش دائمی بین مرگ و زندگی هست و گاهی وزنه به سمت یکیشونه و گاهی اون یکی و دائم این وضعیت در رفت و برگشته (یک نوسان کننده یا به عبارتی oscillator داریم). در عین حال کل این پروسه هم قوانین خودش رو داره: از این حالت نوسانی خارجش کنین. مثلا سرعتاش رو تغییر بدین. خودش دوباره سرعتش رو تنظیم میکنه. تعداد زندهها و مردهها رو تغییر بدین. باز هم خودش دوباره تغییر میده و به حالت خودش برمیگردونه (در مجموع یک حلقهی محدود یا limit cycle تشکل میده).
HUGO INFANTE/AFP/Getty Images
مشابه همین کشمکش بین مرگ و زندگی رو در مورد کارگران معدن شیلی هم حس کردم. یک جور تقلا و دست و پا زدن رو دیدم که در پایان هم نتیجهبخش بود. احساس کردم هر بار بیرون اومدن هر کارگر از اون پایین یک دهنکجی دیگه به مرگ بود. انگار که هرکدوم میخواست نشون بده که مبارزه کرده، تقلا کرده، جنگیده و فعلا پیروز شده (میگم فعلا، چون به هر حال پیروزی در مبارزهی مرگ و زندگی دائمی نیست که در غیر این صورت نوسانکننده نبود و دیگه نه مرگ حساب میشد و نه زندگی). شاید برای همین هم بود که با اشتیاق زیادی مینشستم و بیرون اومدن اینها رو دونه دونه نگاه میکردم و میخواستم اون صحنهها رو ببلعم. هیچ کدوم بیرون اومدنها هم برام تکراری نشدن. زندگی هیچ وقت تکراری نمیشه….
* تیتر پیشنهادی از یک دوست بود.
نوبل صلح
عجیبه که تا حالا هیچ پتیشنای در مورد نحوهی توزیع جایزه صلح نوبل امسال به دستم نرسیده. چیزی تولید نشده یا دوستان ما رو قابل ندونستن؟
استادانه
آنچه گذشت…
تا اونجا گفتم که با استاد اول توافق کردیم که با هم کار نکنیم. استاد دوم هم تنیور نگرفت و باید از دانشگاه بره. من هم کارم رو با یک استاد سوم شروع کردم.
ادامهی داستان…
استاد سوم هم داره تا یک سال آینده از دانشگاه میره.
پس نوشت: استاد سوم هم پول داشته و هم مقاله و هم سابقهی خوبی در تدریس. تنها مشکلاش این بوده که دانشجوی دکترای فارغالتحصیل نداشته (چون مرسوم بوده که دانشجوها ترکاش میکردن). مشکل اصلی هم همین بوده که دانشکده حاضر به همکاری نشده (من که قراره فوق لیسانس رو دفاع کنم و در وضعیت من تاثیر چندانی رخ نمیده).
پس پس نوشت: در توضیح سابقهی تحصیلی من، عدهای معتقد هستن که من از نظر آکادمیک سرخور هستم. عدهی دیگهای معتقدن که مشکل از خود منه که از اول با استادهای مشکلدار کار میکنم. فعلا که مساله در دست بررسیه.
پس پس پس نوشت: قول داده بودم که هر سال حدود آذرماه خبرهای مشکلات استادی رو بنویسم. امسال یک مقدار زود شد. ببخشید.
The purpose of computing is insight, not numbers
Richard Hamming
مدلی برای بازی مافیا
از دردهای امتحان جی آر ای
من از ایران زیاد ایمیل دریافت میکنم که در مورد امتحان جی آر ای (GRE) سوالهایی میپرسن. به تمام کسانی که در این مسیر هستن این رو پیشنهاد میکنم: ممکنه که امتحان مشکلی باشه یا استرس داشته باشه. اما به نظر من نکتهاش همینه. شما در زندگی آکادمیک آیندهتون گرفتاریهایی بزرگتر از امتحان جی آر ای خواهین داشت که کم هم نیستن. در واقع اگر تحصیلات تکمیلی رو به عنوان راه آیندهتون انتخاب کردین و مایل هستین که تحقیق (معادل کلمهی research) کنین، کاملا طبیعیه که استرس داشته باشین، ناامید و دلسرد بشین، تنش داشته باشین، خسته بشین و با هزار و یک مشکل دیگه مواجه بشین که همگی هم محتمل هستن. پس از همین الان به فکر باشین و سعی کنین از همین مراحل لذت ببرین. به نظر من شاید جی آر ای به نوعی داره این رو میسنجه که شما کی کوتاه میآیین و دست میکشین. اگر کوتاه اومدین و ناامید شدین، مسلما باختهاین. تا زمانی که دارین دست و پا میزنین و کلنجار میرین، هنوز زنده هستین و هنوز امید هست.
چه در امتحانهایی مثل جی آر ای و چه در دوران تحقیقتون، باید بتونین خوش بگذرونین و لذت ببرین که بتونین این مسیر رو ادامه بدین. نظر شخصی من اینه که بعد از امتحان جی آر ای الزاما دنیای بیدردسر و راحتی وجود نداره. بعدش وارد مجموعهی جدیدی از گرفتاریها میشین. باز هم دست خودتونه: سخت بگذرونین و تلخ بگذره به امید تموم شدن، یا این که لذت ببرین و همراه باهاش «زندگی بکنین». به نظر من محقق موفق کسیه که با «درد» تحقیقاش «زندگی» میکنه. از من بپذیرین: زندگی مهمترین چیزیه که میتونین دنبال کنین. ازش غافل نشین!
پس نوشت: در این صفحه چند سوال و جواب متداول نوشتهام. در این صفحه و این صفحه هم چند خطی در مورد پذیرش و امتحانهای تافل و جی آر ای نوشتهام.