All posts by روزبه

اجرای آرهو و پیانو

خیلی وقت بود که تنها به موسیقی‌های میوکی ناکاجیما گوش می‌کردم. امروز به طور اتفاقی به موسیقی‌های فهرستم توی یوتیوب سر زدم و تازه متوجه شدم چه موسیقی‌های زیادی بوده‌ان که مدت زیادی گوش نکرده بودم و ازشون غافل شده‌بودم. یه چیزی تو مایه‌های یک صندوق چوبی پر از مواد خاطره‌زا که مدت زیادی یک گوشه بوده و خاک می‌خورده و تازه بعد از مدت‌ها متوجه حضورش شدم. این موسیقی پیانو و اجرای آرهو از «یو هونگ‌می» رو گوش کنین و لذت ببرین.

زندگی، از میوه تا کارگران معدن شیلی

ویدئوی پایین رو ببینین. به نظرم نمایش واضح و مشخصی از زندگیه.

این که همه از بین می‌رن، گروهی زودتر، گروهی دیرتر. اما درست در اون وسط، وقتی که انتظار هیچ چیز دیگه‌ای رو نداریم، دوباره زندگی شکل می‌گیره. از اون وسط و از وسط مرگه که دوباره زندگی شروع می‌شه. سبز شدن سیب‌زمینی‌ها در پایان بیش‌تر به نوعی دهن‌کجی شبیه بود. انگار که یک کشمکش دائمی بین مرگ و زندگی هست و گاهی وزنه به سمت یکی‌شونه و گاهی اون یکی و دائم این وضعیت در رفت و برگشته (یک نوسان کننده یا به عبارتی oscillator داریم). در عین حال کل این پروسه هم قوانین خودش رو داره: از این حالت نوسانی خارجش کنین. مثلا سرعت‌اش رو تغییر بدین. خودش دوباره سرعتش رو تنظیم می‌کنه. تعداد زنده‌ها و مرده‌ها رو تغییر بدین. باز هم خودش دوباره تغییر می‌ده و به حالت خودش برمی‌گردونه (در مجموع یک حلقه‌ی محدود یا limit cycle تشکل می‌ده).

HUGO INFANTE/AFP/Getty Images

مشابه همین کشمکش بین مرگ و زندگی رو در مورد کارگران معدن شیلی هم حس کردم. یک جور تقلا و دست و پا زدن رو دیدم که در پایان هم نتیجه‌بخش بود. احساس کردم هر بار بیرون اومدن هر کارگر از اون پایین یک دهن‌کجی دیگه به مرگ بود. انگار که هرکدوم می‌خواست نشون بده که مبارزه کرده، تقلا کرده، جنگیده و فعلا پیروز شده (می‌گم فعلا، چون به هر حال پیروزی در مبارزه‌ی مرگ و زندگی دائمی نیست که در غیر این صورت نوسان‌کننده نبود و دیگه نه مرگ حساب می‌شد و نه زندگی). شاید برای همین هم بود که با اشتیاق زیادی می‌نشستم و بیرون اومدن این‌ها رو دونه دونه نگاه می‌کردم و می‌خواستم اون صحنه‌ها رو ببلعم. هیچ کدوم بیرون اومدن‌ها هم برام تکراری نشدن. زندگی هیچ وقت تکراری نمی‌شه….

* تیتر پیشنهادی از یک دوست بود.

نوبل صلح

عجیبه که تا حالا هیچ پتیشن‌ای در مورد نحوه‌ی توزیع جایزه صلح نوبل امسال به دستم نرسیده. چیزی تولید نشده یا دوستان ما رو قابل ندونستن؟

استادانه

آن‌چه گذشت…
تا اون‌جا گفتم که با استاد اول توافق کردیم که با هم کار نکنیم. استاد دوم هم تنیور نگرفت و باید از دانشگاه بره. من هم کارم رو با یک استاد سوم شروع کردم.

ادامه‌ی داستان…
استاد سوم هم داره تا یک سال آینده از دانشگاه می‌ره.

پس نوشت: استاد سوم هم پول داشته و هم مقاله و هم سابقه‌ی خوبی در تدریس. تنها مشکل‌اش این بوده که دانشجوی دکترای فارغ‌التحصیل نداشته (چون مرسوم بوده که دانشجوها ترک‌اش می‌کردن). مشکل اصلی هم همین بوده که دانشکده حاضر به همکاری نشده (من که قراره فوق لیسانس رو دفاع کنم و در وضعیت من تاثیر چندانی رخ نمی‌ده).

پس پس نوشت: در توضیح سابقه‌ی تحصیلی من، عده‌ای معتقد هستن که من از نظر آکادمیک سرخور هستم. عده‌ی دیگه‌ای معتقدن که مشکل از خود منه که از اول با استادهای مشکل‌دار کار می‌کنم. فعلا که مساله در دست بررسیه.

پس پس پس نوشت: قول داده بودم که هر سال حدود آذرماه خبرهای مشکلات استادی رو بنویسم. امسال یک مقدار زود شد. ببخشید.

مدلی برای بازی مافیا

اگر تا به حال مافیا بازی کردین و ازش لذت بردین، این مقاله رو از دست ندین. نویسنده‌ها تلاش کرده‌ان بازی رو مدل کنن. در عین حال فرمولی پیشنهاد کرده‌ان برای تعیین شانس برنده شدن مافیا با توجه به تعدادشون و تعداد شهروند‌ها (پلیس‌ها) ضمن این که روند بازی رو هم می‌تونن پیش‌بینی کنن.

از دردهای امتحان جی آر ای

من از ایران زیاد ایمیل دریافت می‌کنم که در مورد امتحان جی آر ای (GRE) سوال‌هایی می‌پرسن. به تمام کسانی که در این مسیر هستن این رو پیشنهاد می‌کنم: ممکنه که امتحان مشکلی باشه یا استرس داشته باشه. اما به نظر من نکته‌اش همینه. شما در زندگی آکادمیک آینده‌تون گرفتاری‌هایی بزرگ‌تر از امتحان جی آر ای خواهین داشت که کم هم نیستن. در واقع اگر تحصیلات تکمیلی رو به عنوان راه آینده‌تون انتخاب کردین و مایل هستین که تحقیق (معادل کلمه‌ی research) کنین، کاملا طبیعیه که استرس داشته باشین، ناامید و دل‌سرد بشین، تنش داشته باشین، خسته بشین و با هزار و یک مشکل دیگه مواجه بشین که همگی هم محتمل هستن. پس از همین الان به فکر باشین و سعی کنین از همین مراحل لذت ببرین. به نظر من شاید جی آر ای به نوعی داره این رو می‌سنجه که شما کی کوتاه می‌آیین و دست می‌کشین. اگر کوتاه اومدین و ناامید شدین، مسلما باخته‌این. تا زمانی که دارین دست و پا می‌زنین و کلنجار می‌رین، هنوز زنده هستین و هنوز امید هست.

چه در امتحان‌هایی مثل جی آر ای و چه در دوران تحقیق‌تون، باید بتونین خوش بگذرونین و لذت ببرین که بتونین این مسیر رو ادامه بدین. نظر شخصی من اینه که بعد از امتحان جی آر ای الزاما دنیای بی‌دردسر و راحتی وجود نداره. بعدش وارد مجموعه‌ی جدیدی از گرفتاری‌ها می‌شین. باز هم دست خودتونه: سخت بگذرونین و تلخ بگذره به امید تموم شدن، یا این که لذت ببرین و همراه باهاش «زندگی بکنین». به نظر من محقق موفق کسیه که با «درد» تحقیق‌اش «زندگی» می‌کنه. از من بپذیرین: زندگی مهم‌ترین چیزیه که می‌تونین دنبال کنین. ازش غافل نشین!

پس نوشت: در این صفحه چند سوال و جواب متداول نوشته‌ام. در این صفحه و این صفحه هم چند خطی در مورد پذیرش و امتحان‌های تافل و جی آر ای نوشته‌ام.

ایمیل دریافتی: واقعی، بدون دخل و تصرف

به نام آنکه دنیایی دیگر را به بشریت هدیه کرد

درزماني که جدال بین مدرن و پست مدرن است، فضای مجازی مجالیست برای تکمیل
نیازهای روزمره بشریت، بچه های فعال گروه پچ پچ بخشی از این نیازها را در
قالب عکس درزمینه های تفریحی، فرهنگی، اجتماعی و … در
گوش دوستان خود پچ پچ می کنند

پس اگه تا الان عضو گروه نشدی زمان را از دست نده و
از ایمیل های گروه فقط با عضویت رایگان  بهره مند شو

برای عضویت به آدرس زیر برو
.
.
.

یادداشت خودم: ملت خل شده‌ان یا من از دنیا عقبم؟

کاپیتالیسم محض، بدون رحم و مروت

تا وقتی که در حد پرکردن پرسش‌نامه و جواب دادن به سوال‌ها بود، سرمایه‌داری خالص بدون هیچ گونه دخالت مرکزی به‌ترین گزینه به نظر می‌رسید. حالا که کمی سرما خوردیم و بعد از گذشت چند روز هیچ بهبودی مشاهده نشد و چارچنگولی مونده بودیم که چه کار باید بکنیم، تازه به صرافت افتادیم که حمایت مرکزی از اقشار آسیب‌پذیر هم بد نیست. بعله….

آیا مشکل از ماست؟

در ویدیوی زیر، یک استاد دانشگاه ییل از آزمایش‌هایی می‌گه که انجام داده‌ان. از یک گونه میمون استفاده می‌کنن که سی و پنج میلیون سال پیش با ما (یعنی انسان‌ها) ریشه‌ی مشترک داشته‌ان (یعنی ما و این میمون‌ها یک جد مشترک داشته‌ایم که سی و پنج میلیون سال پیش  زندگی می‌کرده). این گروه تحقیقاتی از قطعات فلزی گرد استفاده می‌کنن و به میمون‌ها یاد می‌دن که این فلز ارزش داره و میمون می‌تونه در ازای دادن اون فلز، غذا دریافت کنه. به این ترتیب مفهوم پول رو به میمون یاد می‌دن. متوجه هم می‌شن که میمون می‌تونه مفهوم قیمت رو بفهمه: وقتی دو انتخاب داره، انگور ارزون‌تر رو می‌خره. بعد یک بازار مالی ساده برای میمون‌ها تشکیل می‌دن تا ببینن که آیا اشتباهات اقتصادی ما رو میمون‌ها هم مرتکب می‌شن یا نه.

سخنران این طور نتیجه گیری می‌کنه که اشتباهات اقتصادی ما الزاما به خاطر نقص بازارها یا محیط‌های اقتصادی ما نیستن؛ بلکه ما خودمون از نظر مغزی اشکال داریم که اجازه نمی‌ده همیشه تصمیم‌های عاقلانه بگیریم و همین اشکال رو میمون‌های فامیل هم دارن. این طور می‌گه که مثل مشکل ضعف بینایی، این هم یک مشکله که شاید بعدتر بتونیم بهش غلبه کنیم. برای جزییات بیش‌تر ویدیو رو ببینین (لطفا اگر در توضیحات اشتباهی داشتم، تصحیح کنین).