دوست گفته بود «یک سری حرفها است که اگر از کسی بشنوم دیگر نمیتوانم هیچ دوستی را با او ادامه دهم. لزومن هم فکر نمیکنم که آدم بدی است ولی حس میکنم معاشرت با او دیگر لذتی ندارد. مثالهایش: نژادپرستی خصوصن علیه عربها و افغانها، عشق کورش و داریوش بودن، قضاوت و تعیین تکلیف برای زندگی خصوصی افراد، کلیشههای جنسیتی». ضمن بلند کردن کلاه به احترام صحبتهای ایشون، این رو هم من اضافه میکنم: اون کسانی که اون قدر وقیح هستن که به خودشون اجازه میدن در مورد یک بچه قضاوت کنن بر مبنای اینکه پدر و مادر اون بچه در زمان بچهدارشدن* در چه وضعیتی (state ای) بودهاند. اگر اون پدر و مادر ازدواج طبق نظر ایشون کرده باشن، اون بچه تایید شده وگرنه اون بچه مورد تایید ایشون نیست و حاضرن دهن رو باز کنن و هرچی که در توان دارن بار اون بچه بکنن. ای [بوق] اون مرام و مسلکی که انسان رو تا به اینجاها مییاره.
* شما بگو جفتگیری. هرچی.
پس نوشت: آقا مثالهای فاجعهای از گفتههای واقعی در دست دارم که ترجیح میدم فعلا ننویسم، چون مطمئن نیستم چه کسانی اینجا رو میخونن. چند سال دیگه حتمن خواهم نوشت.