به اصطلاح گفته شده «آنها که خواب آمریکا را میبینند، خدا بیدارشان کند».
شما را به سر جدتان قسم کمی بهتر حرف بزنید، لطفا، خواهش میکنم
– حالا شما «پلن»ای که «پروپوز» میکنی چیه؟
– این مساله دو تا «سکشن» داره. یکی «ریسپانسیبیلیتی»ای که هرکس داره. یکی هم «دیسکاشن»ای که «جنرالی» بعدش داریم.
– پس حتما «والنتریلی» بودناش رو باید حفظ کنیم.
اون چه که خوندین نه حاصل تخیل نویسنده، بلکه قسمتی از یک مکالمهی واقعی بود. در مکالمات نسل فعلی خیلی دیده میشه که اصرار هست که برای سادهترین و ابتداییترین عبارتها هم معادل انگلیسی به کار بره. ممکنه کاربرد نامناسب باشه یا تلفظ نادرست باشه و یا معادل مناسب و معمول و زیبای فارسی داشته باشه اما به هر حال گوینده اصرار داره که از معادل انگلیسی استفاده کنه (تازه اگر در بهترین حالت معادل مناسبی پیدا کرده باشه). شنیدن عبارتهایی مثل چه بچهی «کیوت»ی بود، من «اویلبل» هستم و یه موسیقی «جنریت» بکن چیزهای غریبی نیستند. این که علتاش چی بوده که این طوری شده رو نمیدونم. به هر حال، حتا اگر روند تحول و تکامل فرهنگی و زبانی ما ایجاب میکرده که به اینجا برسیم، باز هم چیزی از مشمئزکننده بودن و چندشآور بودن قضیه کم نمیکنه.
پسنوشت: نزدیک به دو سال و نیم هست که در محیط انگلیسی زبون زندگی میکنم. در این مدت در رستوران کار کردم، در دانشگاه کار کردم، درس دادم، درس خوندم، شنیدم، بحث کردم و فراوون حرف زدم. هنوز هم معتقدم که آدم میتونه در محیط غیرفارسیزبون زندگی کنه و همچنان تا حد زیادی «درست» حرف بزنه. قشنگ حرف بزنه. با غرور حرف بزنه.
پسپسنوشت: من که سهله، کسی رو میشناسم که از دوازده سالگی تا به حال (که سی سال سن داره) خارج از ایران زندگی میکرده و هنوز هم «درست» حرف میزنه.
لطفا بچهها را به این بازیها وارد نکنید
قبلا از مینیمم محلی در اقتصاد و اجتماع گفتم و این که احتمالا در پروسههایی که نتایجشون با تاخیر همراه هستند، شاید نوعی دخالت مرکزی محدود بد نباشه. یکی از این موارد هم بچهها هستند.
اگر من رهبر یک ملت (یا رهبر یک انقلاب یا هرچی) باشم، هرگونه عکاسی مدلوار از بچهها رو ممنوع میکنم. اصلا عکاسی ممنوع باشه مگر این که بچهها به طبیعیترین شکل و با طبیعیترین فیگور ظاهر بشن. در ضمن عکس باید بدون هیچگونه زیبانمایی و یا تلاش برای زیبا نشون دادن گرفته بشه. هرگونه حضور بچهها در امور مربوط به مد (فشن) هم اکیدا ممنوع خواهد بود، با هر توجیهی و هر تحلیلی که میخواد داشته باشه.
به اینها اضافه کنین ممنوعیت هرگونه حضور بچهها در فعالیتهایی که با حضور در اون فعالیتها، نوعی گرایش سیاسی نشون داده میشه.
پرستش
به هم وطنان بگویید اگر هم نژادپرستی اشکال نداشته باشد، بیان علنی و مفتخرانه ی آن قطعا محل اشکال است.
براتون حرف در مییارن
براتون حرف در مییارن!
میدونین این جمله رو کی میگه؟
خود اون کسی که حرف در مییاره!
ایرانیها باهوشترین مردم دنیا هستند
ایرانیها باهوشترین مردم دنیا هستند! این عبارت از جمله عبارتهاییه که مغز و روح و جسم من رو به هم میریزه. حساسیت پیدا کردهام. حاضرم شرفم رو هم بدم که برای چند لحظه هم که شده به گویندهی جمله بتوپم. حاضرم شعور و تربیت و سابقهام رو (اگر باشه) بذارم و با تمام توان با گوینده برخورد کنم، برخورد تند. باباجان! این حرفه که میزنی؟ اگر ما باهوشترین ملت دنیا بودیم که وضع این نبود. کسی که سی سال انتخابات تحریم کرده و هنوز هم نتیجهای نگرفته و هنوز هم تحریم میکنه و دریغ از یک حلقهی سادهی فیدبک که تجربه کسب کنه، باهوشه؟ یعنی کسی که از خروجیاش به ورودیاش حتا یک دونه سیم، یک سیم ساده هم وصل نشده، چه طوری باهوشه؟
طول عمر دوستی
قبلا گفته بودم که دوستی شامل مرور زمان میشه و با گذشت زمان حرفها و دغدغههای مشترک کم میشن و متناسبا گفتنیها کم میشن و به همین ترتیب ارتباط سختتر میشه. هنوز هم به همون گفته اعتقاد دارم اما یک چیز رو در نظر نگرفته بودم. در ارتباط و دوستی یک جور حس هست که هنوز سر جاشه و با مرور زمان کمرنگ نمیشه. در این مدت سفر به ایران دوستان زیادی رو دیدم که الان دیگه دنیاهای کاملا متفاوتی داریم؛ اما هنوز یک حس مشترک بین ما هست. با خیلیهاشون که هستم حرفی برای گفتن نداریم اما حسی دارم که آرامش میده. این آرامش از کجا مییاد؟ نمیدونم! شاید تاریخ مشترک یا خاطرات مشترک. مثلا برای شوخی واقعی با یک دوست، حتما عمر دوستی هم مهمه. هرچه قدر که طرف باجنبه هم باشه، باز هم زمان لازمه که بتونن دو نفر با هم شوخی کنن. به هر حال، در مدل قبلی از دوستی باید تجدیدنظر کنم.
خبر خوش غیر هستهای
با توجه به استقبال گستردهی امت همیشه در صحنه، از این پست به بعد، کامنتهای این مجموعه یادداشت باز میشوند. باشد که هر بار که به این جا سر میزنیم، صد کامنت غیر اسپم جدید اضافه شده باشند.
بقال و تکامل
مدت زیادیه که اعتقاد دارم که آزادی کامل حتما منجر به تعادل در شرایط مناسب میشه. آزادی کامل در اجتماع و اقتصاد هم دو نمونه هستند. اجتماع رو ول کنین به حال خودش، افراد و گروهها تعامل میکنن، همدیگه رو اصلاح میکنن و در بهترین و کاراترین حالت ممکن قرار میگیرن. سیستم اقتصادی رو به حال خودش بذارین و دستکاری (یا همون انگولک) نکنین، خودش به بهترین شکل ممکن در مییاد. اما در حال حاضر به نتایج دیگهای هم رسیدهام.
الان دیگه به نظرم صرف بازار کاملا آزاد بدون دخالت کافی نیست. علتاش هم مینیممهای محلی هستند که مجموعه در اونها قرار میگیره. برای نمونه بقال سر من کلاه میگذاره و من دستام به هیچ جا نمیرسه. بقال هم به طور موضعی و کوتاه مدت سود میکنه و اگه دخالتی انجام نشه، در همین نقطه میمونیم. این جاست که من مصرفکننده به کمی حمایت احتیاج دارم. در رانندگی هم همین طور، صرف این که مردم خودشون همدیگه رو کنترل کنن و رانندههای خوب از طریق بازخورد اعمالشون تشویق بشن به رانندگی بهتر، کافی نیست. اگر قرار بود کافی باشه، تا الان اکثر رانندگان ایرانی متوجه شده بودن که خوب رانندگی کردن هم کاراتره، هم سریعتر و هم آرامتر و سودش هم به همه میرسه.
در روند تکامل (مثلا تکامل تدریجی) این فرصت وجود داره که به نقاط دیگهای از فضای حالتها بریم و مناطق دیگهای رو کشف کنیم و اگه مناسب بود، اون جا بمونیم (البته این مساله هنوز برای من خوب جا نیفتاده). برای مثال چیزهایی شبیه به بال روی بعضی از موجودات سبز شدن و کمکم کارا نشون دادن و باعث بقای بیشتر شد و در نتیجه بال در بعضی موجودات باقی موند. احساس میکنم در مسایل اجتماعی و یا اقتصادی الزاما مساله به این سادگی نیست. البته شاید هم این سیستمها بتونن نقاط دیگهای از فضای حالت رو کشف کنن، اما با کمی دستکاری بتونیم به این روند سرعت بیشتری ببخشیم.
جا داره که تشکر کنم از دوست (۱) که در این مورد برای من صحبت کرد که اون چیزی که از بازار آزاد مهمتره طراحی مکانیزمه (که برای نمونه بازار آزاد هم یکی از مکانیسمهای طراحی شده است). با طراحی یک مکانیزم مشخص میکنین که سیستم در چه نقطهای قرار میگیره.
پس نوشت: من نه اقتصاددان هستم و نه جامعهشناس و نه خیلی چیزهای دیگه. احتمال زیادی وجود داره که متن نادقیق یا ناصحیح باشه.
(۱) محمد جنتی فرد
بیتعارف
در ادامهی صحبت قبلی، از مزایای مهاجرت به خارج از ایران، یکی هم این که احتمالا در معرض تعارف کمتری خواهید بود، اگر که قدر بدانید.