Category Archives: زندگی

زندگی‌ای که همه‌جا جاری است

در آدم‌های با سن‌های بالاتر از هفتاد سال چیزی هست که برای من جالبه (یا در من چیزی هست که برای آدم‌های با سن‌های بالاتر از هفتاد سال جالبه).

چهار سال پیش کمک استاد (TA) درس برنامه‌نویسی بودم. دانشجویی به اسم باب داشتم که کهنه‌سرباز جنگ ویتنام بود و حالا تصمیم گرفته بود درس بخونه تا بتونه نرم‌افزاری بنویسه که به کهنه‌سربازهای دیگه کمک کنه. ارتباط ما از اون موقع حفظ شده. هنوز هم هر از گاهی به من ایمیل می‌زنه و اخبار روز رو به همراه مقداری تحلیل شخصی می‌فرسته. از حال و روز سلامتی‌اش هم خبری می‌ده (به خاطر جنگ یک جور حافظه‌اش رو از دست داده). مثلا این که دکتر در مورد مشکل سرگیجه‌ی همیشگی‌اش چی گفته و قراره چه درمانی انجام بده و مانند این‌ها. امروز هم ایمیل زده بود و از واکنش همسر تام بریدی (که من نمی‌شناسم) در سوپربول امسال گفته بود. این رو هم یادآوری کرده بود که ویتنی هیوستون فوت کرده. خبررسانی‌اش رو هم خیلی با جدیت انجام می‌ده.

چند وقت پیش یک رستوران ژاپنی نزدیک خونه‌مون باز شد. یک شب ساعت یازده سر زدیم که در مورد غذاهاشون سوال بپرسیم. با مادر صاحب رستوران که خانوم ژاپنی مسنی به اسم که‌ایکو بود وارد گفتگو شدیم و از خیلی چیزها صحبت کردیم و ساعت یک شب، بعد از دو ساعت گفتگو، بیرون اومدیم. احساس رضایت می‌کردم و خوشحال بودم. انگار که کسی رو دیده‌ام که سال‌ها می‌شناخته‌ام در حالی که ظاهرا هیچ ربطی به هم نداشته‌ایم. چند وقت پیش بهش ایمیل زدم و از حال و روز رستوران‌شون که موقتا تعطیل شده بود پرسیدم. اون هم گفت که آشپزخونه‌ی رستوران آتیش گرفته. مدتی بعدتر باز ایمیل زدم و از وضعیت رستوران پرسیدم. گفت که رستوران رو دارن می‌بندن. اما خوشحال بود که ایمیل من رو گرفته بود. گفت که «وقتی ایمیل‌ات رو دیدم، ناخودآگاه شروع کردم به خوندن آهنگ‌های میوکی ناکاجیما!»

تا همین‌جاش هم راضی هستم و می‌تونم با خیال راحت سرم رو بگذارم زمین! خوشحالم از این که باب می‌دونه که یک نفر هست که اخبار و تحلیل‌هایی رو که براش می‌فرسته، می‌خونه. همین‌طور خوشحالم از این که که‌ایکو، یک خانوم مسن ژاپنی، در شهر کوچیک ما (که اکثریت مطلق با آمریکایی‌هاست) وقتی ایمیل من رو می‌بینه، یاد آهنگ‌های میوکی ناکاجیما می‌افته.

همیشه لازم نیست برای پیدا کردن زندگی جای دوری بگردم. همین آدم‌ها نمادهای زندگی هستن. کسانی که دارن با زندگی کلنجار می‌رن و جلوی چشم‌ام هستن و هنوز این فرصت رو دارم که باهاشون سر و کله بزنم و لذت ببرم.

خیال‌بافی

اگر خیال‌باف (daydreamer) هستین، این برای شما قابل‌درک‌تره: چهار سال گذشته رو با خیال یک بچه از چین سپری کردم. از قدم زدن عادی گرفته تا هنگام رانندگی تا موقع مطالعه تا موقع گفتگو کردن تا موقع خواب. بعد از چهار سال، در مدت کم‌تر از دو هفته اوضاع به کلی زیر و رو شد. کشور فرزندخواندگی رو از چین به بلغارستان عوض کردیم. حالا انگار که اون بچه رو از رویاها برداشته‌ان و جای خالی‌اش مونده و یک بچه‌ی دیگه که قراره جاش کم‌کم باز بشه.

توضیح: به این نتیجه رسیدیم که بنا بر پیش‌بینی و با در نظر گرفتن این که سرعت رسیدگی به پرونده‌ها به طور پیوسته کندتر می‌شه، کشور رو از چین به بلغارستان تغییر بدیم. امروز هم اولین قرارداد رسمی با آژانس رو براشون فرستادیم. امید داریم که در بازه‌ای حدودن سه ساله موفق به زیارت دخترمون بشیم. به همین راحتی، کشور عوض شد و شاید خیلی چیزهای دیگه هم در آینده عوض شدن. شاید هم نه. به هر حال شاید یک نوع اثر پروانه‌ای (butterfly effect) بود که به چشم دیدیم. زندگی همینه دیگه، به همین راحتی.

پس‌نوشت: در مورد تعریف خیال‌بافی (daydreaming) نظرهای مختلفی هست و همه‌ی روان‌شناس‌ها (روان‌کاوها؟) بر روی یک تعریف یکسان توافق ندارن. جدا از این که در تصور عمومی هم تعریف‌های مختلف (گاه خیلی متفاوت با نظرات روان‌شناسان) وجود داره. من هم این کلمه رو به معنی‌ای با برداشت خودم استفاده کردم. به طور کلی در هر موقع از روز ممکنه مشغول خیال‌بافی باشم. تقریبا مهم نیست که مشغول به چه کاری باشم؛ همیشه یک زندگی دیگه هم موازی با زندگی فعلی‌ام جریان داره که در اون خودم و یک گروه آدم دیگه مشغول ایفای نقش‌مون هستیم.

حتا زمان هم نمی‌تونه غم رو از بین ببره

«می‌گن که زمان خاطرات تلخ رو از بین می‌بره. اما این‌طورها هم نیست. تنها کاری که زمان می‌کنه اینه که غم دیر به دیرتر بیرون می‌ریزه».

جمله‌ی بالا از «استوارت کافمن» هست در مورد این که بعد از سال‌ها هم‌چنان غم مرگ دخترش رو به همراه داره. نقل شده در کتاب «پیچیدگی»

مرگ – یک

عزاداری برای مرگ مراسم داره. اصول داره. باید قدم به قدم مراحل‌اش رو طی کرد. باید دردش رو لحظه به لحظه تجربه کرد، از شدت درد بی‌حس شد، باور کرد، پذیرفت و بعد به زندگی برگشت. همون‌طور که زندگی بدون مرگ چیزی کم داره، مرگ هم اگر ختم به زندگی نشه، چیزی کم داره. مراسم عزاداری باید باشکوه باشه. باید عظمت اون اتفاق رو نشون بده. باید چنان باشه که دردکشیده‌ها با چشم ببینن که چه اتفاقی افتاده. عظمت اون اتفاق بهشون یادآوری بشه. یک بار برای همیشه مرگ رو باور کنن. وقتی شکوه و جلال رو دیدن، دیگه به زندگی برگردن. صحنه‌ی مراسم رو برای همیشه در ذهن حک کنن و برای همیشه به یاد داشته باشن که اون که مرده، دیگه رفته. برای همیشه رفته. از این به بعد دیگه نوبت زندگیه….

دیدن لحظه‌ی مرگ یک انسان

دیشب تلویزیون یک برنامه‌ی مستند نشون می‌داد از یک نفر که به صورت خودخواسته به سوییس سفر می‌کنه که خودکشی کنه یا به عبارت به‌تر اتانازی کنه. طرف زندگی سختی داشت و برای هر کاری به دیگران محتاج بود. دوربین هم تمام مراحل رو نشون داد که چه طور سفر می‌کنه، به یک آپارتمان می‌ره، مراحل رو بهش توضیح می‌دن، یک مایع رو می‌خوره و می‌میره. قبل از خوردن هم از همسرش خداحافظی کرد، همسرش براش آرزوی سفر خوبی کرد، همدیگه رو بوسیدن و مایع رو سرکشید.

برای اولین بار بود که تنم تا این اندازه لرزید. انتظار نداشتم که این قدر وحشت کنم. قبول دارم که مرگ خواست طرف بوده و این زندگی براش زجرآور بوده و تحمل‌اش مشکل. اما در عین حال دیدن مرگ به این شکل هم خیلی ساده نیست. حتمن برای نزدیکان و به خصوص همسرش هم که باید خیلی سخت‌تر بوده باشه. همیشه اعتقاد داشته‌ام که اتانازی حق هر شخصیه و باید گزینه‌اش (در عین در نظر گرفتن مسایل مختلف مثل جنبه‌های حقوقی و جنایی) برای همه وجود داشته باشه. اما هیچ وقت تا این اندازه نزدیک تصویرش رو ندیده بودم و درست درک نکرده بودم که به هر حال یک طرف قضیه مرگه.

چند وقت پیش عضو انجمن دانشجویی طرف‌داران زندگی شدم. اعضای این انجمن سعی می‌کنن با سقط جنین مبارزه کنن و راه‌های مختلفی رو پیش گرفته‌ان. من به طور کلی با سقط جنین موافق نیستم. در عین حال با قانونی که سقط جنین رو ممنوع کنه هم موافق نیستم. ترجیح‌ام بیش‌تر بر صحبت کردن و مذاکره کردن و قانع کردن افراده به این که بچه رو سقط نکنن و به جاش به برنامه‌های فرزندخواندگی فکر کنن‌. در شهر ما یک مرکز سقط جنین هست (اگه درست متوجه شده باشم) و این گروه دانشجویی جلوش جمع می‌شن و سعی می‌کنن مراجعان رو قانع کنن که منصرف بشن. من با روش‌هاشون موافق نیستم. پای دعا و عیسی مسیح رو به وسط می‌کشن، در حالی که انگیزه‌ی من شخصا بیش‌تر زندگی و ارزش زندگیه، فارغ از انگیزه‌های مذهبی. اگر روش‌هاشون به من نزدیک‌تر بود، شاید من هم جلوی مرکز می‌رفتم و برای قانع کردن مادرها به سقط نکردن بچه‌ها تلاش می‌کردم.

به نظر می‌رسه که عوض شده‌ام. در مورد زندگی حساس‌تر و محتاط‌تر و محافظه‌کارتر شده‌ام. شاید به خاطر این که تگزاس زندگی می‌کنم، شاید به خاطر این که سنم بالا رفته و شاید هم به خاطر این که زندگی برام خیلی جالب‌تر، پیچیده‌تر و ارزش‌مندتر از قبل جلوه می‌کنه. به هر حال مطمئن هستم که اون آدم قبل نیستم.

شاید ویدیویی که گفتم این پایین نشون داده بشه. شاید هم بستگی به کشور بازدید کننده داشته باشه و برای شما نشون نده.

Watch the full episode. See more FRONTLINE.

Somali Robot

A robot tagged “Somali” steals some laughs during the Robot Athlete Cup in Tokyo, on Jan. 30. Somali took part in the dance section in the annual event. (Toshifumi Kitamura/AFP/Getty Images)

که از جهان ره و رسم سفر براندازم؟

وقتی کسی از جایی می‌ره، دوستان‌اش و خانواده‌اش رو ترک می‌کنه، در نگاه اول شاید غم‌انگیز به نظر برسه. اما در یک نگاه دیگه، شاید خیلی هم خوشحال‌کننده باشه. یکی از برداشت‌هایی که می‌شه ازش داشت اینه که هنوز اون فرد و اون مجموعه زنده است. هنوز اون مهاجر قدری روح داره که به هر دلیلی هم که باشه جاش رو عوض کنه. هنوز اون قدر زندگی جاری هست که یک نفر از اعضاش خوشی و راحتی لحظه‌ایش رو بگذاره و به جای دیگه بره.

فقط برای جدا شدن گریه نکنین. گاهی هم برای وقتی گریه کنین که هیچ کس از هیچ کس جدا نمی‌شه. گاهی برای وقتی گریه کنین که هیچ کس از هیچ جا کنده نمی‌شه. گاهی برای زندگی‌هایی گریه کنین که راکد موندن. زندگی‌هایی که زنده نیستن و خیلی وقته که مرده‌ان.

دستور پخت غذای شبه چینی

با توجه به درخواست‌های مکرر مردم همیشه در صحنه، این دستور پخت یک غذای شبه چینیه و کمابیش با تجربه و مقداری هم مطالعه از منابع مختلف به دست آورده‌ام. به راحتی می‌تونین تغییرش بدین و به سبک مورد علاقه‌ی خودتون در بیارین (تصویر بالا هم یکی از محصولات خودمونه).

—————

آماده سازی

۶-) به مقدار مورد نظر پیاز (مثلا یک دونه نسبتا درشت) رو خورد کنین چنان که هر قطعه با قاشق چینی قابل برداشتن باشه. این پیازها قراره که بعدتر به چشم دیده بشن و به صورت مشخص خورده بشن.

۵-) سبزیجات رو اگر لازمه آماده کنین. مثلا بشورین و خورد کنین.

۴-) برای خورد کردن سبزیجات دقت کنین که به‌تره که زیاد ریز نشن چون که بعدتر نمی‌شه با استفاده از قاشق چینی خورده بشن و به‌تره که اجزای غذا دیده بشن (به نظر من).

۳-) توفو رو می‌تونین از فروشگاه‌های مختلف (و برای ساکنین تگزاس از فروشگاه اچ ای بی) بخرین. به‌تره که از نظر سختی مدیوم‌اش رو بگیرین (فکر کنم در سه مدل سختی ارایه می‌شه). بعد می‌تونین به قطعات مثلا دو سانت در دو سانت در دو سانت ببرین‌شون که برای سرخ کردن آماده باشن.

—————

پختن نودل

۲-) نودل رو می‌تونین از فروشگاه‌های مختلف و یا احیانا آسیایی بخرین. اگر هم از نودل استفاده نمی‌کنین، می‌تونین از برنج پخته استفاده کنین. حتا اگر برنج مونده داشته باشین، فرصت خوبیه که این‌جا مصرف‌اش کنین.

۱-) برای پختن نودل، طبق دستورش عمل کنین. چیزی خواهد بود شبیه به پختن ماکارونی و همین طور بعدش آبکش می‌کنین. بعد از اون آماده برای استفاده است.

—————

پختن گوشت یا مرغ یا میگو

۱) ماهیتابه رو داغ کنین

۲) روغن اضافه کنین (واقعا لازم نیست زیاد باشه، شاید چند قاشق غذاخوری هم کافی باشه)

۳) مواد معطر زیر رو اضافه کنین (کمک می‌کنن که گوشت یا مرغ یا میگو به همراه این‌ها بپزه)

– زنجبیل تازه‌ی خورد شده چنان که با قاشق چینی قابل برداشتن باشه

– سیر

۴) کمی تفت بدین

۵) مرغ (یا گوشت مخصوص این غذا که در بعضی فروشگاه‌ها هست) رو اضافه کنین

۶) هر از گاهی به هم بزنین

۷) سس سویا هم در صورت تمایل اضافه کنین (این باعث می‌شه که مرغ رنگ قهوه‌ای بگیره ضمن این که نقش نمک رو هم بازی می‌کنه)

۸) مرغ یا گوشت رو بیش از اندازه نپزین. این سرخ کردن نباید بیش‌تر از چند دقیقه طول بکشه.

۹) تمام مواد رو کنار بگذارین.

—————

پختن سبزیجات

۱۰) قاعدتا باید ماهیتابه‌تون الان خالی باشه (چون گوشت یا مرغ رو خارج کردین)

۱۱) اگر روغن تموم شده، کمی روغن به ماهیتابه اضافه کنین

۱۲) پیاز رو بریزین توی ماهیتابه و هر از گاهی به هم بزنین (سعی کنین تیکه نشن و شکل قشنگ‌شون رو حفظ کنن)

۱۳) دو دقیقه سرخ کنین

۱۴) قطعات کلم بروکلی رو بریزین

۱۵) سه تا چهار دقیقه سرخ کنین

۱۶) فلفل قرمز (یا فلفل دلمه‌ای یا مانند اون) رو اضافه کنین

۱۷) دو دقیقه سرخ کنین

۱۸) در تمام این مدت هر از گاهی سس اضافه کنین. این بستگی به خودتون داره. شاید چشمی بتونین به‌تر متوجه بشین که چه مقدار سس کافیه. توجه هم داشته باشین که سس سویا شوره و مقدار زیادش شاید غذا رو شور کنه

این یه ایده‌ی کلی بود برای اضافه کردن سبزیجات. با توجه به محتویات‌تون، می‌تونین متناسبا مواد دیگه رو در مراحل بالا اضافه کنین. مثلا هویج رو بین مراحل چهارده و پونزده اضافه کنین چون کمی دیرتر پخته می‌شه. به طور کلی می‌تونین سبزیجاتی مثل این رو اضافه کنین (تقریبا به ترتیب زمان پخت مرتب کرده‌ام):

– هویج (دیر می‌پزه)

– کلم بروکلی (دیر می‌پزه)

– کرفس (کمی دیر می‌پزه)

– بچه ذرت (با زمان پخت متوسط)

– توفو (یک مقدار خوبه که سرخ بشه که خودش رو بگیره و از حالت خمیری در بیاد)

– بامبو یا bamboo shoots که من این رو تا به حال امتحان نکرده‌ام و نمی‌دونم چه طوری خواهد بود. فروشگاه‌های آسیایی این رو دارن.

– یک جور نخودفرنگی اگه اشتباه نکنم که به اسم Snow Peas شناخته می‌شه (شاید از نظر زمان پخت متوسط باشه)

– مارچوبه (شاید با زمان پخت متوسط)

– برنج یا نودل (که همراه با سبزیجات سرخ بشه)

– جوانه – به اسم Bean Sprouts فروخته می‌شه (فکر می‌کنم زیاد پختن احتیاج نداشته باشه)

– قارچ که زمان پخت‌اش بستگی به خودتون داره. من ترجیح می‌دم که زیاد پخته نباشه که طعم‌ش رو حفظ کرده باشه. می‌تونین از قارچ سفید استفاده کنین یا از قارچ‌های تیره رنگی که توی فروشگاه‌ها هستن ولی گرون‌ترن. در ضمن اگر از قارچ سفید استفاده می‌کنین، برای این که قارچ‌هاتون سیاه نشن، بهتره که قبلش کمی در آب‌لیمو بخوابونین‌شون

– بادوم هندی (زمان پخت‌اش واقعا اون قدری مهم نیست)

– کنجد یا sesame که قیافه‌ی خوبی به غذا می‌ده

– جلبک یا seaweed (که زمان پخت‌اش بهتره خیلی کوتاه باشه چون که له می‌شه). پیشنهاد می‌کنم این رو آخر از همه اضافه بکنین و یک هم بزنین و غذا رو از روی آتیش بردارین

– پیازچه (که زمان پخت‌اش بهتره خیلی کوتاه باشه چون که له می‌شه). پیشنهاد می‌کنم این رو آخر از همه اضافه بکنین و یک هم بزنین و غذا رو از روی آتیش بردارین

– تخم مرغ (و یا تخم مرغی که کمی سرخ شده باشه و خودش رو گرفته باشه اضافه کنین)

—————

مرحله‌ی آخر

۱۹) مرغ یا گوشت رو هم به مجموعه اضافه کنین و یه مقدار هم بزنین که همه با هم کنار هم برای مدتی بوده باشن

۲۰) غذا آماده است!

—————

سس

من تا الان فقط از سس سویا استفاده کردم. اما یک جا دیدم که برای سس پیشنهاد کرده بود این‌ها رو با این نسبت با هم قاطی کنین:

۲۱) دو قاشق غذاخوری سس سویا

۲۲) دو قاشق غذاخوری آب یا آب مرغ یا گوشت که chicken broth هم گفته می‌شه

۲۳) یک قاشق غذاخوری سرکه

۲۴) یک تا دو قاشق غذاخوری سس فلفل و سیر آسیایی که asian chilly garlic sauce هم گفته می‌شه

—————

توضیحات

۲۵) اگر جزو سبزیجات‌تون زنجبیل هست، می‌تونین در مرحله‌ی ۳ زنجبیل اضافه نکنین یا کم‌تر اضافه کنین. بستگی به علاقه‌تون به زنجبیل داره

۲۶) موقع به هم زدن مواظب باشین توفوها رو خورد نکنین و با ملایمت و لطافت باهاشون برخورد کنین.

۲۷) از زیاد پختن یا اصطلاحا overcook کردن سبزیجات خودداری کنین

۲۸) اگر از سبزیجات آماده‌ی فریزری استفاده می‌کنین، دیگه شاید ترتیب خیلی مهم نباشه و همه رو بتونین با هم بریزین

۲۹) پیشنهاد می‌کنم مواد رو کم کم وارد کنین و هر از گاهی که پختن خارج کنین که هر قسمت از مواد وقت کافی و ماهیتابه‌ی کافی برای سرخ شدن بهشون برسه