فين كردن در سوناي بخار
All posts by روزبه
چيني، ژاپني يا كرهاي؟
فكر ميكردم كه چينيها و ژاپنيها و كرهايها هركدوم قيافههاي منحصر به خودشون دارن، من متوجه فرقشون نميشم ولي خودشون خوب متوجه ميشن. تازه متوجه شدم كه اينها خودشون هم اشتباه ميكنن:
http://local.google.com/answers/threadview?id=414953
ميتونين اين كوييز رو امتحان كنين:
از تكامل
يكي از اشكالات اعتقاد به تكامل تدريجي ميتونه اين باشه كه مشكلات جسمي رو حمل بر عدم فيتنس كامل كنيم. نتيجه اين ميشه كه در برابر جبر تكامل سر تعظيم فرود ميياريم و به انتظار حذف از مجموعه ژنها باقي ميمونيم.
تكميلي: مدتي هست كه ناخن انگشت پام اذيت ميكنه.
.
قربون شكلت! توجه داشته باش كه تو اگه در مورد هر موضوعي اظهار نظر نكني هم باز براي ما عزيز هستي.
دم اسب
سال هفتاد و پنج: آقايوني رو كه پيرهن آستين كوتاه داشتن، به دانشگاه تهران راه نميدادن. كساني هم كه اصرار داشتن پيرهن آستين كوتاه بپوشن، يك پيرهن آستين بلند ميپوشيدن، يك آستين كوتاه داخل كيف ميذاشتن. با آستين بلند وارد ميشدن و بعد جايي مثل دستشويي لباسشون رو عوض ميكردن.
امروز: آقايي كه كارمند دانشگاهه، آستين كوتاه كه هيچي، موهاش هم دم اسبيه.
اين تنها يك نمونهي كوچيكه از تغييراتي كه در ايران اتفاق افتاده كه چنان تدريجي اتفاق افتادهان كه گاهي متوجهشون نشديم.
ايران امروز
* خوب اونجا خيلي بهتر از اينجاست ديگه؟
– در واقع اونجا يه چيزايي داره، اينجا يه چيزايي.
* آره بابا، اونجا خوبه. اينجا چيه؟ آشغالي….
– نه خوب، شايد خيلي هم نشه اين طوري گفت.
* چرا اتفاقا خيلي هم اينطوريه.
– [اي بابا]…
فعلا اين رو ميتونم بگم: ديدن وضعيت امروز ايران و و وضعيت مردم واقعا دردناكه.
زمان چيز خطرناكي است
دوباره با بچههاي مدرسه تجمع تشكيل داديم. بچههايي كه همديگه رو از حدود يازدهسالگي تا به الان ميشناسيم (يعني هيجده سال- هفت سال اول آشنايي رو با هم همكلاس بوديم يعني از اول راهنمايي تا آخر دبيرستان) و بعد از اون هم يا همدانشگاهي بوديم و يا به هر حال هر از گاهي با هم ملاقات داشتيم.
اما يك چيزي لنگ ميزد: تنها حرف مشتركي كه باقي مونده بود، جوك بود.
دو پيشنهاد
اگر خواهان ديدن فيلمي آروم و بيدردسر هستين، فيلمي به نام Ensemble, c’est tout رو از دست ندين (عملا تا به حال پيش نيومده كه فيلمي با بازي Audrey Tautou ببينم و لذت نبرم). اگر هم خواهان ديدن فيلمي لطيف هستين كه روابط انساني قشنگي رو به نمايش ميذاره، فيلمي هست به اسم Michou d’Auber كه پيشنهاد ميكنم اين رو هم از دست ندين.
سوال
يك مردمشناس ميگفت «وقتي كه وارد يك اجتماع ميشيم، ممكنه احساس كنيم كه آدمهاي بيادبي هستن در حالي كه اين الزاما بيادبي نيست و ممكنه به خاطر تفاوت فرهنگ اونها با ما باشه كه چنين حسي به ما دست ميده». من هم موافق هستم و به طور كلي اين طور بگم كه اگر ارتباط به درستي برقرار نشه، اين احتمال هست كه طرفين، حركات و رفتارهاي طرف مقابل رو نوعي بيادبي يا توهين تلقي بكنن.
اما احساس ميكنم در مورد ايران امروز در بعضي موارد داستان متفاوته. خيلي مواقع هست كه مطمئن هستم كه برداشت من از رفتارهاي طرف مقابل از اختلاف بين فرهنگها نيست، بلكه طرف دقيقا قصد توهين يا بياحترامي داره. وقتي هم كه بياحترامي، بيادبي، آزار و توهين با قصد و نيت انجام ميشه، ديگه نميشه روش اسم اختلاف فرهنگي يا چيزهاي مشابه گذاشت بلكه خيلي راحت ميشه گفت بياحترامي يا توهين بوده.
حالا سوالي كه من رو به خودش مشغول كرده اينه: چرا ؟
صداي ما را از ايران ميشنويد
اينجا ايران است، جايي كه كمونيسم در رگ و گوشت و پوست و خون و روح و جان ملت جريان دارد.