All posts by روزبه
قضاوت نکنید، اما اگر میکنید…
دربارهی دیگران قضاوت نکنید. اگر هم میکنید، از سطح دغدغههایشان قضاوت کنید که همانا بهترین معیار است.
سیستمهای پیچیده – سی و دو – شکنندگی سیستمها در برابر شوکهای بیرونی
«نسیم طالب» میگفت فرض کنید میزان سلامت مادربزرگ با دمای اتاق رابطهای به شکل زیر دارد (توضیح این که دماهای محور افقی فارنهایت هستند و اعداد نوشته شده معادل ۱۷ زیر صفر، ۲۱ و ۶۰ سانتیگراد هستند)

با این ترتیب مادربزرگ در دمای وسط (هفتاد درجه فارنهایت) بیشترین میزان سلامتی را دارد و دماهای بیشتر یا کمتر باعث کم شدن سلامتیاش میشوند. آیا میتوان مادربزرگ را مدتی در جایی با دمای متوسط هفتاد درجه نگه داشت؟ مثلا آیا میتوان به مدت یک ساعت در دمای صفر فارنهایت و یک ساعت در دمای صد و چهل نگه داشت؟
مثال بالا نمونهای از مواردی است که صرف میانگین برای مطلوبیت یک شرایط کافی نیست. مسالهی مقاوم بودن هم مطرح است (مقاوم را معادل با robust ترجمه کردم). هر چه قدر که این نمودار به توزیع یکنواخت نزدیکتر باشد، سیستم مقاومتر است و هر چه قدر که نزدیک به یک نقطه تمرکز داشته باشد، مقاومت کمتری در برابر تغییرات دارد.
دو مثال:
یک) هیچوقت از رودخانهای که عمق آن به طور میانگین یک متر است عبور نکنید (میانگین به تنهایی برای تضمین امنیت کافی نیست).
دو) اگر میانگین میزان بیکاری در یک کشور ۹ درصد باشد، ۲۰۰ میلیون دلار هزینه در بر خواهد داشت. اگر میانگین ۸ درصد باشد، ۷۵ میلیون دلار هزینه دارد ولی اگر ۱۰ درصد باشد، ۵۰۰ میلیون دلار هزینه خواهد داشت. این هم نمونهی دیگری از غیرخطی بودن پاسخ سیستمهای شکننده (fragile) به شوکهای بیرونی.
دختری در راه داریم
من و الهام بالاخره بعد از پنج سال انتظار، برای به فرزندی گرفتن یک بچه اقدام کردیم. بچه قاعدتا از کشور چین بلغارستان خواهد بود و در زمانی که به ما میرسه، سنش حدودا یک سه سال خواهد بود (با دو سه ماه مقداری پس و پیش). زمانی هم که بچه به دست ما میرسه حدود شش سال از الان خواهد بود (شاید اواخر سال دو هزار و هفده). بچه هم به احتمال زیاد دختر خواهد بود.
دوستان لطف دارن و سوالهای زیادی تا الان از ما پرسیدهان. اینجا یک تعداد از این سوالها و نظرها رو به همراه جواب خودمون آوردهام. اگر سوالی یا نظری دارین، خوشحال میشیم بشنویم. قبل از رفتن به سراغ سوالها، از همینجا میخوریم به سلامتی دخترمون که تقریبا منفی پنج سال سن داره!
یک: چرا فرزندخواندگی؟
– چرا که نه؟ جمعیت زیادی از بچهها هستن که سرپرست ندارن. ما هم یک خانواده داریم که میتونیم این امکان رو برای یک بچه فراهم کنیم. از چنین کاری هم که مسلما لذت میبریم.
دو: چرا از چین؟
– بین برنامههای موجود، چین برای ما بهترین برنامه رو برای فرزندخواندگی داره. برنامهاش از مطمئنترینهاست و با این که طول میکشه، اما خیلی پایدار و قابل اعتماده. البته اینها تنها به روایت آمار هست و همیشه امکان تغییرات وجود داره.
سه: چرا از ایران نگرفتین؟
– تا جایی که ما خبر داریم، ایران برنامهای به این شکل برای فرزندخواندگی نداره. شرایطش متفاوته و جزو قراردادهای بینالمللی فرزندخواندگی نیست.
چهار: آیا به خودش خواهین گفت که به فرزندی گرفته شده؟
– حتما.
پنج: از کی چنین تصمیمی گرفتین؟
– تصمیم جدی اولین بار پنج سال پیش بود.
شش: پروسهی این کار چه طوری هست؟
– ما تا الان اولین مرحله رو انجام دادیم؛ یعنی فرمها رو در آژانس مربوط پر کردیم و پروسه شروع شد. احتمالا مرحلهی بعدی این باشه که یک مددکار اجتماعی در چند نوبت با ما ملاقات میکنه و شرایط ما رو برای فرزندخواندگی میسنجه. شاید بعضی از این ملاقاتها در منزل ما انجام بگیره که مددکار زندگی ما رو از نزدیک ببینه. مرحلهی بعد اینه که کارهای اداری در ادارهی مهاجرت (آمریکا) انجام بگیره که مدارک سفر بچه از پیش آماده باشه. بعد کل مدارک به چین فرستاده میشن و بقیهاش اونجا بررسی میشه. حدود چند سال بعد، یک عکس از بچه میفرستن (این مرحله به referral معروفه). قاعدتا ما هم تایید میکنیم و بعد مدارک سفر به چین آماده میشه. در سفر به چین با بچه ملاقات میکنیم، با خودمون به هتل میبریمش :) و بعد به سفارت آمریکا برای ویزا و بعد هم سفر برگشت در پیش خواهد بود. بعد از پایان مراحل و گرفتن بچه، برای مدتی (مثلا شاید یکی دو سال، مطمئن نیستم) یک سری گزارشهای بعد از فرزندخواندگی هست که باید پر بشن تا مطمئن بشن که بچه جای مناسبیه.
هفت: آیا مشکلی نخواهین داشت که بچه به شکل خودتون نیست؟
– ما که مشکلی نداریم! به نظرم اون چیزی که انسانها رو به هم نزدیک نگه میداره، شکل و قیافه و شباهت ظاهری نیست. فکر میکنم که وقتی پدر و مادر و بچه در سختیها و ناراحتیها و نگرانیها و خوشیها شریک میشن، دیگه قیافه رو نمیبینن. در جماعت فرزندخوانها یک اصطلاح هست که گروهی از آدمها کوررنگ (color blind) میشن و دیگه چشمشون رنگ و نژاد رو نمیبینه. به نظرم فرزند هم همینطوره. فکر میکنم نه تنها خودمون اختلاف ظاهری رو نخواهیم دید، بلکه خانواده و دوستان و اطرافیان هم به تدریج اختلاف قیافه رو فراموش میکنن و جنبههای دیگهای رو میبینن.
هشت: چه زمانی بچه به دستتون میرسه؟
– به طور دقیق معلوم نیست. اما با توجه به آمارهای موجود و خانوادههایی که الان بچههاشون به دستشون میرسه، انتظار داریم چیزی حدود شش سال دیگه بچه رو ببینیم!
نه: آیا قصد دارین که بچهی بیولوژیکی هم بیارین؟
– بله.
ده: آیا با داشتن بچهی بیولوژیکی و فرزندخوانده، مشکلی پیش نمییاد؟
– به نظر ما نه، مشکلی پیش نمییاد. هر دو عزیز هستن و دردسرها و بدبختیهای خودشون رو دارن.
یازده: این بچه که مسلمون نیست!
– این موضوع دغدغهی ما نیست (ظاهرا سطح دغدغهها خیلی متفاوت هستن!). تا زمانی که این بچه انسانه، شعور داره، فهم داره و وجدان داره، برای ما محترمه و عزیز.
دوازده: هزینههای این کار چه قدر میشه؟
– هزینهها نسبتا زیاد هستن، اما به نسبت اون چیزی که در نهایت به دست مییاریم، ناچیزن. این هزینهها شامل پروسههای ادارهی مهاجرت آمریکا و مددکار اجتماعی و هزینههای بررسی پرونده در چین و مبلغ هدیه به پرورشگاه و در نهایت سفر ما به اونجا خواهد بود. باز هم تاکید میکنم، برای ما خود مساله خیلی خیلی مهمتر و ارزشمندتر از هزینههاست و تا زمانی که توانایی پرداخت هزینهها رو داشته باشیم، نگرانیای از بابت مقدارش نداریم. اگر بخوام یک تخمین بدم، برای کل پروسه چیزی حدود سی هزار دلار هزینه خواهد داشت. البته نوع فرزندخواندگی و کشور مقصد هم هزینههای متفاوتی دارن.
سیزده: آیا بهتر نیست این هزینه رو در جاهای دیگهای صرف کنین؟
– این یک تصمیم شخصیه و ما فقط مسالهی مادیات رو برای تصمیمگیریمون در نظر نگرفتهایم. به هر حال اگر کسی امکانات مالی داره و مایل هست که در بهترین زمینهی ممکن خرج کنه، پیشنهاد میکنم در زمینههای مورد نظر خودش و برای امور خیریهی مورد نظر خودش خرج کنه. ما هم حمایت میکنیم!
چهارده: آیا عبارتهایی هستن که استفاده از اونها در زمینهی فرزندخواندگی نامناسب باشن یا براشون معادلهای مناسبتری وجود داشته باشه؟
– صددرصد! مثلا بهتره از عبارت «بچهی بیولوژیکی» به جای «بچهی واقعی» یا «بچهی خودتون» استفاده کنین. بچهای که به فرزندی گرفته شده هم بچهی واقعی و بچهی خود ماست! همین موضوع در مورد پدر و مادر «واقعی» هم صادقه. شاید بعدتر در این مورد بیشتر نوشتم، البته شاید هم اصلا لازم نشد.
پانزده: آیا از پرسیدن سوال استقبال میکنین؟
– حتما استقبال میکنیم و خوشحال هم میشیم. به بعضی از دوستان پیشنهاد میکنم به عنوان یک معیار دمدستی، حرف رو بسنجن و ببینن که آیا گفتن این حرف به یک پدر و مادر با بچهی بیولوژیکی مناسب هست یا نه. اگر فکر میکنن در اون شرایط مناسب نیست، پس احتمالا در این شرایط هم مناسب نیست.
شانزده: آیا خانوادههای شما راضی هستن؟
– تا الان فکر میکنیم بله! چند سالی هست که ما سعی کردیم تا حد ممکن موضوع رو براشون باز کنیم و نگرانیهاشون رو برطرف کنیم. الان هم هر دو خانواده حمایت میکنن و منتظر دیدن نوهشون هستن!
هفده: چرا این قدر زمان این پروسه طولانیه؟
– شاید یک مقدار کاغذبازی طولانی داشته باشه. کل کارهای آمریکا (شامل مراحل قانونی مهاجرت و مددکار اجتماعی) بیشتر از چند ماه طول نمیکشه و برای چند سال بعد پرونده در چین خواهد بود. صف خانوادههای خواهان فرزند از چین هم خیلی طولانیه و چند سال طول میکشه تا یک زوج از ته صف به سر صف برسن. اخیرا این زمان بیشتر هم شده. من یادمه که چهار سال پیش وقتی شرایط کشورها رو مطالعه میکردیم، مدت زمان صبر کردن برای چین حدود سه سال بود.
هجده: این بچه بعد از فرزندخواندگی شهروند کجا خواهد بود؟
– طبق یک قانون نسبتا جدید (که حدودا ده سال پیش اضافه شد)، بچه در زمان ورود به آمریکا، به طور خودکار شهروند آمریکا میشه. در عین حال، همزمان شهروندی چین رو هم از دست میده. در مورد ایران مطمئن نیستم (و هنوز نپرسیدهام) که با داشتن یک پدر رشید ایرانی (کرمانشاهی، کاشانی، تبریزی)، چه مانعی برای شهروندی ایرانش هست. احتمال میدهم مشکل جدیای نداشته باشه.
نوزده: آیا همه میتونن بچه به فرزندی بگیرین؟
– قانون آمریکا (و این مسیری که ما برای پروسه انتخاب کردیم) این طوریه که حداقل یکی از والدین باید شهروند آمریکا باشه. برای کسانی که شهروند نیستن، من خبر ندارم. در ضمن بعضی کشورها بعضی محدودیتها و خواستهها هم دارن.
بیست: به بچه فارسی یاد میدین یا چینی؟
– با بچه فارسی صحبت میکنیم، مثل بقیهی پدر و مادرها که با زبون خودشون صحبت میکنن. بچه هم احتمالا فارسی رو خوب یاد بگیره. اما احتمالا فارسی حرف زدناش چیزی بشه شبیه به بقیهی نسل دومیهای اینجا که با انگلیسی راحتتر هستن. به هر حال ما که چینی بلد نیستیم. اما سعی میکنیم این امکان رو فراهم کنیم که با شرکت در کلاسها و کمپها، با زبون و فرهنگ چینی آشنا بشه.
بیست و یک: اسم بچه رو چی میگذارین؟
– یک اسم قشنگ فارسی! پدر و مادر بچه و خود بچه ایرانی هستن و دوست داریم از اسم ایرانی هم استفاده کنیم (درسته، ما بچهمون رو ایرانی میدونیم!). البته بچه در زمان فرزندخواندگی یک اسم چینی داره و مرسومه که اون اسم رو به عنوان اسم میانی (middle name) استفاده میکنن. احتمالا ما هم همین کار رو بکنیم که به نوعی یادگار دوران قبل از فرزندخواندگیاش بوده باشه.
بیست و دو: بچه در زمان فرزندخواندگی در کجا زندگی میکنه؟
– پرورشگاه.
بیست و سه: بچه از کدوم منطقه از چین خواهد بود؟
– هیچ اطلاعی نداریم. میتونه از هر کدوم از استانها باشه.
بیست و چهار: آیا شما حق انتخاب دارین که کدوم بچه رو انتخاب کنین؟
– نه، چنین انتخابی نداریم. البته وقتی فکر میکنم، به نظرم میرسه که اتفاقا قانون خوبیه که حق انتخابی هم در کار نیست.
بیست و پنج: آیا میتونین بچه رو پس بدین؟
– چنین قصدی نداریم!
بیست و شش: آیا پدر و مادر بیولوژیکی بچه میتونن روزی اون رو از شما پس بگیرن؟
– خیر. فرزندخواندگی در همون زمان قطعی میشه و اون بچه، بچهی رسمی و قانونی ماست؛ چه از نظر دولت آمریکا و چه از نظر دولت چین.
بیست و هفت: در صورت آتشسوزی خونهتون، اگر تنها امکان نجات یک نفر رو داشته باشین، کدوم یک از بچهها رواول نجات میدین؟ بچهی بیولوژیکی رو یا بچهی فرزندخوانده رو؟
– شما چه طور؟ اگر شما دو تا بچهی بیولوژیکی داشته باشین و خونه آتیش بگیره و تنها امکان نجات یک نفر رو داشته باشین، کدوم رو نجات میدین؟! جواب ما هم احتمالا مثل شماست: اگر لازم باشه، خودمون میسوزیم، عوضش هر دو رو نجات میدیم. هر دو بچهی ما هستن و برای نجاتشون هر کاری که بتونیم انجام میدیم. این که از کجا اومدهان مهم نیست.
بیست و هشت: این که بچه یک سال اول زندگیاش رو در پرورشگاه بوده، تاثیر بدی نداره؟
– اگر هم داشته باشه، تاثیری در تصمیم ما نداره. به هر حال صرف این که یک بچه یک سال اول رو در شرایط ایدهآل نگذرونده باشه، دلیل نمیشه که هفتاد سال بعد رو در شرایط خوب نگذرونه! به هر حال هر بچهای در هر وضعیتی و با هر پیشینهای حق برخورداری از خانواده و عشق و محبت داره و ما هم وظیفه داریم که این امکان رو فراهم کنیم. به گذشتهی یک سال اولاش هم کاری نداریم.
بیست و نه: آیا از سلامت بچه مطمئن هستین؟
– آیا شما از سلامت بچهی بیولوژیکیتون مطمئن هستین؟ هیچکس مطمئن نیست. البته میتونیم بگیم که با احتمال بالایی بچه از سلامت برخورداره. در مورد چین مشکل الکل و مواد مخدر در زمان بارداری مادر، به اون صورت وجود نداره و این بچه هم احتمالا محصول بارداری نوجوانان نبوده که چنین نگرانیای باشه. بنابراین شانس زیادی هست که سالم باشه. به هر حال، اگر سالم هم نباشه، بچهی ماست و برای سلامتیاش هر کاری که از دستمون بر بیاد انجام میدیم.
سی: آیا نگران نیستین که بچه باهوش نباشه؟
– من چندان معتقد به اثر عوامل ژنتیکی در موفقیت نیستم (ضمن این که تعریف هوش هم احتمالا پیچیدهتر و مفصلتر از این حرفها باشه). به نظر من اگر یک بچه از امکانات کافی مثل تربیت و آموزش مناسب برخوردار باشه، میتونه به هر جا که دوست داره برسه.
سی و یک: اگر گفت که نمیخواد پیش شما زندگی کنه، چی میگین؟
– چی داریم بگیم؟ :) هر بچهای ممکنه در مقطعی از زندگیاش شورش کنه و بخواد استقلال خودش رو داشته باشه. به نظر ما بچههای فرزندخوانده هم مثل بچههای بیولوژیکی هستن و مشکلات بچهها در دورانهای مختلف کمابیش مشابه خواهند بود. به هر حال برای ما چیزی که مهمه اینه که از همون اول (و حتا از همین الان!) ما خودمون رو پدر و مادر بچه میدونیم و در این شکی نداریم. به نظرم همین هم خواهناخواه در ذهن بچه مینشینه و برای اون هم به شکل یک باور در خواهد اومد. حالا کمی مشکلات با بچه هم فلفل نمک زندگی خواهند بود!
سی و دو: شما باید با مشاور صحبت کنین.
– بایدی نیست، ولی ما این کار رو کردیم. با توجه به اونچه که به مشاور گفتیم، چیز به خصوصی بهمون اضافه نشد به جز کلی آرزوهای خوب از طرف مشاور!
سی و سه: اگر به شما اعتراض کرد که چرا به فرزندی قبولش کردین، چی میگین؟
– همون جوابی که به بچههای بیولوژیکی میدن وقتی که به پدرمادرهاشون اعتراض میکنن که چرا اونها رو به دنیا آوردن: ما، در این زمان، با این شرایط، با بهترین اطلاعاتی که داشتیم، اعتقاد داشتیم که بهترین کار این بوده و این مسیر رو دنبال کردیم.
سی و چهار: این موضوع مسالهی سادهای نیست.
– معلومه که مسالهی سادهای نیست. هیچ بچهای، چه بیولوژیکی و چه فرزندخوانده، مسالههای سادهای نیستن و به کار و تلاش و زحمت و فداکاری و تعهد زیادی احتیاج دارن.
سی و پنج: با قضیهی محرم و نامحرم چه کاری میکنین؟
– به نظر من موضوع فرزندخواندگی خیلی خیلی بالاتر و مهمتر از اونیه که با مسایل رسالهای مخلوطش کنیم. برای من شان انسان (و به دنبالش شان خودمون و شان فرزندمون) خیلی بالاتر از اونیه که بخوام در مورد چنین مسایلی حتا فکر کنم (در واقع این سوال رو نوشتم چون واقعا پرسیده شده). اما برای کسانی که درگیر این مسایل هستن و به هر حال نمیتونن این چیزها رو از ذهنشون بیرون کنن، این رو اضافه کنم که اون بچه هم بچهی ماست و خواهر یا برادر بقیهی بچههای ماست و جزیی از این خانواده است، بدون هیچ تبصرهی اضافهای.
سی و شش: هرچی هم که باشه، اون بچه به هر حال یک کمونیسته.
– !
سی و هفت: شما هیچ وقت این بچه رو بچهی خودتون ندونین و به اون هم بفهمونین که بچهی شما نیست.
– ما با این جمله موافق نیستیم. ما اعتقاد داریم این بچه، بچهی ماست و ما پدر و مادر همیشگیاش هستیم. اینجا هم خونهی خودشه. به نظر ما پدر و مادر بچه، اون کسانی هستن که عاشقانه بزرگش میکنن و براش سالها وقت میگذارن، بدون چشمداشت. برعکسش هم صادقه: بچهی ما همون کسیه که با تمام وجود برامون عزیزه و برای رشدش هرکاری که از دستمون برمییاد، انجام میدیم. طبق تعریفی که ما از پدر و مادر بودن و فرزند بودن داریم، موضوع جدای از جنبههای بیولوژیکی هست.
سی و هشت: آیا فرهنگ چین رو به خونه وارد میکنین؟ مثلا آیا مراسم رو به جا مییارین و یا غذاهای چینی استفاده میکنین؟
– سعی میکنیم تا حد ممکن این کار رو بکنیم. هر چه قدر که بیشتر از فرهنگ اون کشور وارد کنیم، بعدتر مسایل مربوط به بحران هویت (identity crisis) رو بهتر و راحتتر حل میکنیم. به طور کلی پیشنهاد میشه که پدر و مادرها به راحتی و با آغوش باز در مورد سرزمین محل تولد بچههای فرزندخوانده صحبت کنن و تا حد امکان مراسم و سنتها و فرهنگ رو هم وارد زندگی کنن (نه این که کل خونه چینی بشه، اما به هر حال قسمتی از فرهنگ هم وارد بشه).
سی و نه: آیا پدر و مادر بیولوژیکیاش رو بهش نشون میدین؟
– ما (قاعدتا) خبر نداریم که پدر و مادر بیولوژیکیاش کجا هستن. اما اگر روزی بتونیم پیدا کنیم، بستگی به خودش داره. اگر خودش لازم بدونه که به دنبال اونها بگرده، ما حتما کمکش میکنیم و سعی میکنیم هر کاری از دستمون بر میاد انجام بدیم. به هر حال فکر میکنم خیلیها کنجکاو باشن که پدر و مادر بیولوژیکیشون رو ببینن. در نهایت انتخاب شخصی خودشه و اون انتخاب هرچی که باشه، ما هم حمایت میکنیم.
چهل: این جوری نمیشه که بچه رو حتا تنبیه کرد، چون آدم نمیتونه بچهی یک نفر دیگه یا یک بچهی یتیم رو بزنه.
– این بچه، بچهی ماست و بچهی یک نفر دیگه یا بچهی بیسرپرستی نیست. اگر لازم بدونیم تنبیه هم میکنیم (همونطور که بچههای بیولوژیکی هم تنبیه میشن). به هر حال، برای هیچ بچهای، تنبیه بدنی رو پیشنهاد نمیکنیم!
چهل و یک: آیا این بچهی دوم خانواده خواهد بود؟
– بستگی داره که بچهی بیولوژیکی چه زمانی بیاد. به احتمال زیاد بله، این بچه، دومین بچهی خانواده خواهد بود.
چهل و دو: آیا قصد فرزندخواندگی مجدد هم دارین؟
– اگر امکانش باشه، چرا که نه؟ به هر حال هزینه داره و بچه هم به وقت و رسیدگی زیاد نیاز داره. اگر چنین وقت و انرژیای پیدا کردیم، حتما!
سیستمهای پیچیده – سی و یک – اطلاعات شخصی افراد
«الکس پنتلند» پیشنهاد میکند برای نگهداری اطلاعات شخصی از روش زیر استفاده کنیم. او همچنین معتقد است این روش برد-برد-برد برای افراد، اجتماع و کمپانیها خواهد بود: اطلاعات شخصی افراد را به شکل دارایی در نظر بگیریم. سپس اجازه بدهیم افراد در صورت تمایل اطلاعات شخصی را خرید و فروش کنند.
سوال: با این روش اطلاعات شخصی چه کسی ارزشمندتر است؟ یک میلیونر یا یک شخص فقیر؟
جواب: بستگی دارد. مثلا آیا اطلاعات شخصی افراد را برای فروش کالاهای بسیار لوکس نیاز داریم یا مسیر مناسب برای اتوبوس؟
پسنوشت: قبلتر در مورد مسابقهی پیدا کردن ده بالن در نقاط مختلف آمریکا نوشته بودم. الکس پنتلند سرپرست همان آزمایشگاه در امآیتی است و مدیریت همان پروژه را به عهده داشته است.
جایی برای همه
در خواب قیلولهی امروز ظهر، خواب میدیدم که ترم تموم شده (چیزی که چند روز پیش اتفاق افتاد؛ بله، به سلامتی و میمنت دو تا نمرهی بی گرفتم). خواب میدیدم که با همین استاد فعلی کار میکنم (چیزی که چند ماه پیش اتفاق افتاد؛ بله، هنوز هم با ایشون کار میکنم). خواب لپتاپ جدیدم رو میدیدم (چیزی که دو روز پیش اتفاق افتاد؛ بله، مبارک باشه). خواب میدیدم که کافیشاپ پشت خونه فقط امروز رو بازه و باید عجله کنیم (چیزی که کمتر از یک ساعت قبل از خواب زنگ زده بودیم و پرسیده بودیم؛ بله، تعطیلات شروع شده). تمام این اطلاعات در خواب دقیق و به روز بودن، به جز یک چیز: بابام هم حضور داشت (ایشون سیزده سال پیش، بلکه هم بیشتر، فوت کردهان؛ بله، خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه).
متوجه شدهام که هر چه قدر هم که خوابهام دقیق و درست باشن و هر چه قدر هم که در خوابم منطقی باشم، به طور استثنا در مورد انسانها چندان معقول خواب نمیبینم. ظاهرا جزییات مختلف، فارغ از زمان، با دقت خوبی به خوابهام راه پیدا میکنن به جز مرگ اطرافیان. گویا مسالهی مرگ و میر به خوابم راه پیدا نمیکنه. یا شاید که هنوز مرگ رو در ناخودآگاه نپذیرفتهام و این هم شاهدشه. شاید رویا تنها نقطهای باشه که تنها تا حدی از واقعیت راه پیدا میکنه که یا خوشایند باشه و یا حداکثر این که نیمهخوشایند باشه. رویا یعنی اون جایی که اگر چیزی از یک حد ناخوشایندتر باشه، به قلمرواش راهی نداره. نمونهاش هم اینه که تمام رفتگان در خوابهای من قدمشون به روی چشمه!
عقل
هستند کسانی که عقلشون هنوز در نیومده، اما نشون نمیدن. ظاهر رو حفظ میکنن. جلوی خودشون رو میگیرن. چیزی بروز نمیدن. عاقل ظاهر میشن… اما هر چه قدر هم که ماهر باشن، همیشه یک لحظه هست که خودشون رو تمام و کمال نشون میدن. به وضوح به نمایش میگذارن که چه قدر حالا حالاها جای کار دارن….
بیشعوری
از سختترین کارها سر و کله زدن با آدم بیشعوره. به خصوص اگر که نوع بیشعوری طرف، «نبود شعور اجتماعی» باشه*.
* بله، نوعهای مختلفی بیشعور داریم.
یک کشف جدید در مورد خودم: دوشخصیت مختلف در دو زبان مختلف
خلاصه: تازگی به این کشف در مورد خودم رسیدهام که وقتی انگلیسی صحبت میکنم، به نسبت وقتی که فارسی صحبت میکنم، جملههای سادهتری دارم، شوخیهای سادهتری میکنم و در پاسخ به مخاطبام جوابهای سادهتری میدم. حتا شخصیت خوشبینتری پیدا میکنم. در کل در زبون انگلیسی شخصیت ابتداییتری دارم.
کمی مفصلتر: اگر تشخیصام درست بوده باشه، اولین حدسم اینه که زبان به عنوان یک مانع خودش رو نشون میده. دایرهی لغتها و اصطلاحهای من در انگلیسی خیلی محدودتر از فارسیه و همین موضوع روی شخصیتی هم که بروز میدم نمود پیدا میکنه. به شکل زیر نگاه کنین:
در حالت ساده شده، به طور معمول، به ازای هر موقعیت (محور افقی) یک عکسالعمل (محور عمودی) از خودم نشون میدم. احساس میکنم برای من این نمودار در زبون انگلیسی بیشتر به تصویر بالا سمت چپ شبیه هست در حالی که در زبون فارسی بیشتر به یکی از سه تصویر دیگه شبیه هست (از نظر کیفی). در زبون انگلیسی مجموعههایی از موقعیتها به یک خروجی منتهی میشن در حالی که در زبون فارسی شانس بیشتری دارم که برای هر موقعیت، یک عکسالعمل نسبتا یکتا نشون بدم. مثال بزنم: در زبون انگلیسی شاید عکس العملام رو نسبت به یک مجموعه از موقعیتهایی که خوشم اومده با عبارت amazing نشون بدم در حالی که در فارسی سر و ته کل عکس العمل ها رو با گفتن یک amazing ساده به هم نخواهم آورد. شاید در زبون انگلیسی عکس العملام نسبت به یک مجموعه بزرگ از اتفاقات ناخوشایند استفاده از عبارتی مثل that’s bad باشه اما در زبون فارسی یک طیف از امکانات رو برای بیان وضعیت دارم: از یک «اه» ساده گرفته تا گفتن «سگ توی موقعیت» تا گفتن «سگ توی زندگی» و حتا در صورت نیاز استفاده از انواع فحشهای پدر و خواهر و مادر برای ابراز احساسات. در زبون فارسی [کمابیش] میتونیم از عکسالعمل من پی ببریم که موقعیت چی بوده (چون تابعی که در بالا نشون دادم معکوسپذیره). اما در زبون انگلیسی به این سادگی نمیشه موقعیت رو از عکسالعمل من حدس زد، چون به ازای خیلی از موقعیتها همون تنها جوابی رو که بلدم بروز میدم. به نظرم همین محدودیت زبانی باعث ساده شدن شخصیت در یک زبون دیگه میشه در حالی که شاید در زبون مادری، پیچیدگیهای رفتاری بیشتری از خودم نشون بدم.
اونچه که برای ما عادی شده
تازگی یک ایمیل رسمی از طرف دانشگاه دریافت کردم با این مضمون:
«هفتهی گرامیداشت دانشجویان غیرعادی فرا رسیده است. یک دانشجوی غیرعادی دانشجویی است که تجربههای غیرعادیای داشته است. برای نمونه یا بیش از بیست و پنج سال سن داشته باشد، یا ازدواج کرده باشد، یا بچه داشته باشد، یا کهنهسرباز جنگ باشد. دانشجویان غیرعادی هم از ما هستند و ما باید برای آنها احترام قایل باشیم».
گویا تنها بخش عادی زندگیمون اینه که کهنهسرباز جنگ نیستیم و بچه هم نداریم.
		