همه فرياد مي‌زنند و بعد همه با هم مي‌خندند

«یازده و اهم اخبار: درست در زمانی که همه چیز در حال به هم ریختن است، با یکی از آشنایان که انسان معتقد و مومنی هم هست، تلفنی حرف می‌زنم، می‌گوید که در شهر خبر خاصی نیست. یک لینک از نمایشگاه گروهی تعدادی از خانم‌های عکاس و نقاش را هم می‌فرستد که کلی عکس‌های بامزه و جالب در آن است. تهران، همین است! هر کسی کار خودش را می‌کند، مثل عبور از تونل وحشت که اسکلتی جلوی آدم ظاهر می‌شود و همه فریاد می‌زنند و بعد همه با هم می‌خندند، همین‌جوری است.»

قسمتي از يكي از نوشته‌هاي ابراهيم نبوي