آقا من به هیچ دین و مذهبی اعتقاد ندارم. به قرآن قسم….
[واقعی، جدی]
آقا من به هیچ دین و مذهبی اعتقاد ندارم. به قرآن قسم….
[واقعی، جدی]
البته این شعر حافظ که میگه «پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت-آفرین بر نظر پاک و خطاپوشش باد»، یکی از کامپیلیکیتدترین شعرهای حافظ هست که در مصراع اول بیسیساش رو گذاشته روی پرفکت بودن جهان هستی و ارورفری بودن کرییتور این جهان، اما در مصراع دوم گه زده به مصراع اول.
[واقعی با اندکی دخل و تصرف]
صبح اول وقت وبلاگها رو چک میکنم؛ میبینم که پستهای مینیمال رو نمیفهمم، جکها رو متوجه نمیشم، تحلیلها برام غریب هستن؛ انگار که در مورد دنیای دیگهای نوشته شدهان. اخبار رو چک میکنم، تازه متوجه میشم که باید پیشنیازهاشون رو میدونستم. از دیشب تا امروز صبح خیلی اتفاقها افتادهان و من خبر نداشتهام. سرعت اتفاقها خیلی زیاد شدهان. خیلی….
اگر که من اینجا هر حرف متفرقهای میزنم به جز ایران، از موسیقی و فیلم گرفته تا گرفتاریهای روزمره تا موضوعات نیمه درسی، راستش نه به معنای بیشعوری من هست، نه خودخواهی، نه نفهمی، نه بیتوجهی و نه خریت. مشکل اینجاست که دیگه حرفی ندارم از ایران بزنم. هرچی خبر بوده که گفته شده، اون چه تحلیل هم بوده که انجام شده. نه روی اون رو دارم که از عدم خشونت حرفی بزنم و نه توان این که از این جا دستوری صادر کنم. هرچی باشه خودم اینجا نشستم و انصاف نیست از راه دور برای کسانی که جونشون رو اون وسط گذاشتهاند، چنین کنید و چنان کنید صادر کنم. وقتی خودم ضربهی باتوم نمیخورم، درست نیست دیگه پشنهاد بدم که اگر باتوم خوردید، فلان کار را نکنید و در عوض بهمان کار را بکنید.
به هر حال، ما هم فکرمون اون طرف هست و نگرانایم.
آقا به جان خودم من قبلا تغییر رو پیشبینی کرده بودم. اسناد و مدارکاش هم موجوده!
دیشب خواب میدیدم که داشتیم میرفتیم مهمونی و سر راه رفتیم هاشمی رفسنجانی رو هم سوار کردیم که اون هم در مهمونی شرکت کنه (در خواب اینطوری بود که خونه تنها مونده بود و حوصلهاش سر رفته بود). من که به خواب اعتقاد ندارم؛ اما دوستانی که اعتقاد دارن، خودشون یه فکری به حال فردای ایران بکنن.
موسیقی Bella Chiao یک آواز ایتالیاییه که در جنبش مقاومت علیه فاشیسم در ایتالیا بعد از جنگ جهانی دوم خونده میشده. شاعرش مشخص نیست و موسیقیاش بر در اصل از یک موسیقی فولکلور ایتالیاییه (در ویکیپدیا در موردش بیشتر بخونین). ویدیوی زیر این موسیقیه با عکسهایی از جنبش سبز (گل بود و به سبزه نیز آراسته شده!). گوش کنین و امیدوار باشین به آیندهی ایران!
«جنا بدنار» از رابطهای گفت شبیه به رابطهی بین حکومت و مردم*. در نمودار پایین محور افقی نشوندهندهی این هست که یک شهروند تا چه اندازه با حکومت همکاری میکنه. سمتچپترین نقطه نشوندهندهی همکاری کامل (Full Compliance) و سمتراستترین نقطه نشوندهندهی عدم همکاری کامل (Non Compliance) هستن. منحنی سیاهرنگ نشون دهندهی سودیه که شهروند انتظار داره از رفتارش ببره (Expected Utility) و نمودار قرمز رنگ هم نشوندهندهی احتمال تنبیه شدن شهرونده.
همونطور که میبینین، هرچهقدر که شهروند همکاریاش رو با حکومت کمتر کنه، احتمال تنبیه شدناش بیشتر میشه تا جایی که تنبیه قطعی میشه (از جایی که منحنی قرمز رنگ افقی میشه). در عین حال در عدم همکاری هم برای شهروند سودی وجود داره (مثلا کسی که مالیات کمتر پرداخت میکنه، به صورت فردی داره منفعت کسب میکنه). پس یک شهروند در این نمودار تمایل داره که همکاریاش رو با حکومت کم کنه که سودش رو زیاد کنه. اما از جایی به بعد که احتمال تنبیه شدن جدی میشه، برای شهروند مشکل درست میشه و به اون اندازهی قبلی منفعت نمیبره (برای مثال کسی که با سرعت زیاد رانندگی میکنه، تا حدی از این کارش بیشتر میشه، اما اگر سرعتاش از حدی بیشتر شد و در نتیجه احتمال جریمه شدناش بالا رفت، لذتاش از سرعت بالا هم کم میشه، یا به عبارتی کوفتاش میشه!). این نقطه همون نقطهی تعادلیه که در عکس میبینین (اولین ماکزیمم منحنی سیاه رنگ).
خیلی وقتها سیستمهای اجتماعی در چنین جایی به تعادل میرسن، به این معنا که شهروندها تا حدودی تخلف میکنن و مجریان قانون هم تا حدودی چشمپوشی میکنن و همه در کنار هم خوب و خوش زندگی میکنن. اگر هم از اون مقدار تحمل تجاوز کنین، با برخورد قانون مواجه میشین. یک مثال دم دستی که به نظرم میرسه اینه که در تگزاس یک قانون نانوشته دهن به دهن میگرده که تا «نه مایل در ساعت» بیشتر از سرعت مجاز هم اگر رانندگی بکنین جریمه نمیشین و خیلیها از این نه مایل اضافه استفاده میکنن!
اما از وقتی که اعمال قانون قطعی شد، دیگه شما هزینه رو پرداخت کردین و شاید به صرفه باشه که به بیقانونی ادامه بدین که منفعتتون رو بیشتر کنین. چیزی مثل این که میگن آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه صد وجب. در این حالت سیستم از تعادلاش خارج شده و در جای دیگهای به تعادل میرسه (در منحنی بالا یعنی از جایی که احتمال برخورد قانونی قطعی میشه به سمت راست نمودار).
و اما ایران: بعد از سخنرانی با خود سخنران صحبت کردم. تازه نتایج انتخابات ایران روشن شده بود و هنوز خیلی از درگیریها اتفاق نیفتاده بودن. جنا بدنار قبل از هرچیز خوشحال بود که در این شرایط یک ایرانی رو از نزدیک میبینه (زنده باد جنبش سبز!) و از این میگفت که عکسالعمل مردم شوک کننده بوده. تحلیلاش این بود که شاید مردم ایران اون نقطهی تعادل نمودار بالا رو گذروندهاند و خیلی به سمت راست نمودار رفتهان. تنبیه از جانب حکومت قطعی شده (و اتفاقا بعدتر اخبار بیشتری از خشونتها شنیدیم) و مردم هم حالا که هزینهی بیشتری رو پرداخت کردهاند، ترجیح میدن که بیشتر به سمت راست نمودار حرکت کنن که میزان سودشون رو بیشتر کنن (یا میزان ضررشون رو کمتر کنن). گفت که شاید شما ملت ایران اون نقطهی تعادل رو رد کردین و وارد یک مسیر (Trajectory) جدید شدین!
این تحلیل از یک جهت امیدوارکننده بود که شاید روزگار جدیدی پیش رو داشته باشیم. از جهت دیگه هم ترسناک بود چرا که نشون میداد که حکومت جریمهها و تنبیههایی در نظر گرفته. در مورد جریمهها و تنبیهها، متاسفانه قسمتیاش رو دیدیم. و اما در مورد یک زندگی بهتر که به ملت میرسه، آیا چیزهایی جدیدی در راه هستن؟
* الزاما این رابطه محدود به رابطهی بین حکومت و مردم نیست از جمله این که در سخنرانی اصلی در مورد دولت فدرال و دولتهای ایالتی بود. میتونین در مورد خیلی رابطههای دیگه هم این مدل رو شبیهسازی کنین مثل رابطهی پدر و مادر با فرزند یا رابطهی معلم و شاگرد.
پیش توضیح: شما و دوستانتون همه با هم یک شبکه تشکیل میدین. هر کدوم از شما یک نقطه (یا به عبارت دقیقتر node) در شبکه هستین و وجود یک یال (یا edge) بین هر دو نفر میتونه نشون دهندهی این باشه که بین دو نفر ارتباط هست. در این حالت وقتی که تعداد یالها زیاد باشه، به این معناست که با تعداد بیشتری از آدمها در ارتباط هستین. در یک شبکه که تعداد ارتباطها به نسبت زیاده، تعداد متوسط یالها به ازای هر نفر هم زیاد میشه. وقتی که ساختار چنین شبکهای رو نگاه میکنین، مثل کلاف میمونه (که گروهی hairball میگن).
خود مطلب: تصور کنین که افراد یک اجتماع یک شایعه رو قبول نمیکنن مگر این که حداقل نصف دوستان هر فرد اون شایعه رو قبول کرده باشن*. در این حالت هر موقع مطلب جدیدی میشنوین، به دوستانتون نگاه میکنین و نسبت تعداد قبولکردهها رو به کل دوستان حساب میکنین و بعد تصمیم میگیرین که آیا مساله رو قبول بکنین یا نه.
حالا اگر ارتباطات شبکه خیلی زیاد نباشن (به این معنا که افراد به طور متوسط دوستهای زیادی نداشته باشن)، احتمال پخش شایعه کم میشه. برای مثال اگر شما فقط با یک نفر دوست هستین، تنها در صورتی شایعه رو قبول میکنین که اون یک نفر دوست قبول کرده باشه و اگر اون دوست قبول نکرده باشه، شما هم قبول نمیکنین. نتیجه این که باید تعداد ارتباطات بین افراد شبکه (به نسبت) از حد مشخصی بیشتر باشه تا شایعه بتونه پخش بشه.
از طرف دیگه اگر تعداد نسبی ارتباطات بین آدمها بیشتر بشه به این معنا نیست که شایعه بهتر پخش میشه. اگر این تعداد نسبی از حد مشخصی بیشتر هم بشه، باز هم شایعه پخش نمیشه! علتاش هم این هست که مثلا تعداد دوستهای شما زیاده و تعداد بیشتری باید شایعه رو قبول کرده باشن تا شما هم قبول کنین و این موضوع احتمال این که شما شایعه رو قبول بکنین کاهش میده.
مثال: در یک مملکت گروهی تصمیم میگیرن به نمازجمعه برن. برای این که این تصمیم همهگیر بشه (با مدل پذیرفتن شایعه که در نظر گرفتیم)، یا این که باید به اندازهی کافی افراد اولیه وجود داشته بوده باشن که تصمیم به رفتن گرفته باشن (و این افراد هم به طور مناسبی در شبکه قرار گرفته باشن) یا این که باید میزان نسبی ارتباطات آدمها با هم به اندازهی کافی زیاد و در عین حال به اندازهی کافی کم باشه که تصمیم همگانی برای رفتن به نماز جمعه عملی بشه! (لطفا تصحیح کنین اگر اشتباه میکنم)
* سیستمهای اجتماعی واقعی پیچیدهتر از اینها هستن. اما به هر حال این مدل میتونه نمایندهی خوبی برای پخش شایعه باشه.