Category Archives: ایران

برای ورود به توالت با پای چپ وارد شوید

هنوز این بدن رو خوب درک نکردیم و همین جوری که هست نپذیرفتیم‌اش. هنوز یک قسمت‌هایی‌اش رو سانسور می‌کنیم. در این جا ملت رو می‌بینم که با بدن خودشون، همون جوری که هست، راحت‌تر هستند. انواع سر و صداهای بدن (مثل آروغ و سکسکه و سرفه و عطسه و دیگر چیزها)، ابزاری می‌شن برای خنده، نه شرمندگی. در راهروهای دانشکده دراز می‌کشن و می‌خوابن؛ خواب هم چیز طبیعی‌ایه. پا رو روی میز می‌ذارن و با صدای بلند می‌خندن؛ این جوری خستگی بهتر در می‌ره. سر کلاس چیز می‌خورن؛ خوردن بهتر از نخوردنه.

قبول دارم که یک سری قراردادها داریم که رعایت کردن‌شون نشونه‌ی احترام تلقی می‌شن. احتمالا هم در سیر تکامل فرهنگ و اجتماع، این قراردادها لازم بوده‌اند که تا به این جا باقی مونده‌اند و اعمال می‌شن. پس انتظار ندارم که رفتارهای همه‌ی مردم دنیا شبیه به هم باشن. اما در تعجب هستم که چرا در جایی بدن انسان پذیرفته‌تر از جای دیگه باشه.

می‌گن که برای ورود به اماکن خوب، با پای راست وارد بشین و برای ورود به اماکن بد، با پای چپ. یک مثال از اماکن بد هم توالته. علت‌اش هم اینه که اگر در اون لحظه سکته کردین و مردین، به سمت جای خوب بیفتین (که با پای راست وارد شدین) و بعد بمیرین و از جای بد دور بشین (که با پای چپ وارد شدین) و بعد بمیرین. با این ترتیب در جاهای خوب مردین و نه در جاهای بد. ولی یک چیز گفته نشده و اون این که چرا توالت بده. به قول ایشون، بلوغ لازم است تا بوی خون و عرق و گه، پیش از آن که چهره ات را در هم بکشد، بشارت زندگی باشد.

ایام غم

بالاخره موفق شدم فیلم پرسپولیس ساخته‌ی مرجان ساتراپی رو ببینم (قبلا دو جلد کتاب‌اش رو خونده بودم). دوست معتقد بود که فیلم به مقدار زیادی شخصیه و در واقع تجربیات شخصی فیلم‌ساز بوده که به تصویر در اومده و الزاما هم نباید برای هر بیننده‌ای جالب باشه. من هم با این نظر موافقم. یک نفر بچگی تا بزرگ‌سالی‌اش رو تعریف می‌کنه و همین! در عین حال یک چیز هست که باعث می‌شه این اثر برای من لذت‌بخش باشه و اون اینه که تا حد زیادی وصف‌الحال بود. من دو سال سن داشتم که جنگ شروع شد و به خاطر زندگی در کرمانشاه، شهری کمابیش نزدیک به مرز با عراق، با جنگ رابطه‌ی نزدیکی برقرار کردم! در کنار اون هم پیچیدگی‌های (سیاسی اجتماعی) داخل کشور رو اضافه کنین که سال‌هاست در جریان‌اش هستم و به نوعی باهاش در ارتباط بوده‌ام. برای همین احساس خوبی پیدا کردم که دیدم یک نفر داره مشکلات من رو بازگو می‌کنه (فریاد هم نمی‌زنه، بلکه فقط یک بار بازگو می‌کنه).

بعد از دیدن فیلم، با بچه‌ها در این مورد صحبت کردیم که چرا ایران این همه سختی کشیده. دوست معتقد بود که ایران سختی زیادی نکشیده. می‌گفت که ژاپن خیلی بیش‌تر سختی کشیده (دست کم با همون جنگی که داشته)‌ و چین هم همین‌طور (در کنار ورود کمونیسم و تحول‌های ناخوشایندش، اضافه کنین انقلاب فرهنگی‌اش رو) و اروپا هم سختی زیادی کشیده (دو جنگ مفصل رو در نظر بگیرین) و آمریکا هم به نوبه‌ی خودش همین طور (درسته که ما اعتقاد داریم که اون‌ها حمله کردن، اما مردم‌اش اعتقاد دارن که همیشه بهشون حمله شده). ایران هم استثنا نیست. شاید ما هم باید سال‌های زیادی رو با درد و رنج بگذرونیم تا این که روزگار بهتری برسه.

عجیبه… شواهد همه این طور می‌گن که روزگار بهتری خواهد رسید… اما عجیبه که دل چیز دیگه‌ای می‌گه (شاید امیدم رو از دست دادم؟).

گروه بزرگی از ایرانیان! با شما هستم…

گفته می‌شه که نود درصد جرم‌ها رو در آمریکا سیاه‌پوست‌ها مرتکب می‌شن در حالی که جمعیت سیاه‌پوست‌ها تنها پونزده درصد جمعیت آمریکا رو تشکیل می‌ده.

حالا شما اگه باشین از این گزاره چه نتیجه‌ای می‌گیرین؟

بذارین این طوری بگیم (با فرض درست بودن گفته‌ی بالا): هر مجرم در آمریکا به احتمال نود درصد سیاه پوسته. پس اگر a مجرم داشته باشیم، تعداد 0.9*a مجرم سیاه پوست داریم. اگر جمعیت آمریکا b باشه، پس 0.15*b نفر هم سیاه پوست داریم. در نتیجه احتمال این که یک سیاه پوست تصادفی (مثلا یک نفر که در خیابون می‌بینین) مجرم باشه برابر می‌شه با (0.15*a*0.9)/(b) و اگر بخواهیم احتمال مجرم بودن یک سیاه‌پوست رو بدونیم باید جمعیت مجرم‌ها و جمعیت مردم آمریکا رو هم بدونیم تا بتونیم قضاوت کنیم (یا این که بدونیم که چند درصد مردم آمریکا مجرم هستن). در نتیجه هرچه قدر که جمعیت کشور بیش‌تر باشه، احتمال مجرم بودن یک سیاه‌پوست تصادفی کم‌تر می‌شه (و برعکسش هم درسته) و هر چه قدر جمعیت مجرم‌ها کم‌تر باشه، باز هم احتمال مجرم بودن یک سیاه‌پوست کم‌تر می‌شه. یعنی اگر تعداد مجرم‌ها به نسبت جمعیت نزدیک به صفر باشه، عملا رابطه‌ای بین سیاه‌پوست بودن و مجرم بودن وجود نداره.

نتیجه: آدم بی‌شعور! تویی که توی بوق و کرنا کردی که سیاه‌پوست‌ها چنین‌اند و چنان‌اند و همه‌شون دزد و مجرم هستن، تویی که نژادپرستی‌ات دهن خودت و ملت رو سرویس کرده، تویی که ژن‌هات جزو مسخره‌ترین ژن‌های موجود در استخر ژن هست و اصلا معلوم نیست چه طوری تا این‌جا بقا پیدا کردی، توی بی‌فکر جمعیت آمریکا و جمعیت مجرم‌ها رو می‌دونستی که چنین نتیجه‌ای گرفتی؟ یعنی محاسبه کردی و نتیجه گرفتی که سیاه‌پوست‌ها همه دزد هستن؟

چین

در غذاخوری با یک دانشجوی چینی مشغول صحبت بودم. صحبت به وضعیت فعلی ایران رسید و از نارضایتی و ناامیدی گفتم. گفت که خیلی از مشکلات مشابه رو چین داشته و همین اخیرا هم داشته. این طور می‌گفت که سی سال پیش در چین رقصیدن ممنوع بوده! همین طور با این که دستور خاصی برای لباس پوشیدن وجود نداشته، اما پوشیدن یک سری لباس‌ها می‌تونسته باعث دردسر بشه. مثلا شخص رو به عنوان کاپیتالیست کثیف دستگیر کنن! این رو هم گفت که آزادی در حال حاضر در چین به نسبت گذشته خیلی بیش‌تر شده (با این که هنوز هم جای کار بیش‌تری داره). می‌گفت که اون چیزهایی که دوست داری در مملکت‌ات وجود داشته باشن چیزهایی هستن که نیاز انسانه و دقیقا به همین دلیل هم روزی رخ خواهند داد. می‌گفت که جلوی این چیزها رو هر چه قدر هم که بگیرن، باز هم سر در خواهد آورد و روزی اوضاع عوض می‌شه چون که جلوی ذات و طبیعت انسان رو نمی‌شه گرفت. می‌گفت که در مورد چین اتفاق افتاد پس در مورد ایران هم حتما روزی اتفاق می‌افته.

صحبت‌هاش یک بخش خوشحال کننده داره: چین با اون حجم و جرمی که داره تونسته تغییر بکنه، پس چرا ایران نکنه؟! پس واقعا می‌شه امیدوار بود که تغییرات بزرگی در راه باشن… شاید… روزی…!

یک نکته‌ی دیگه رو هم باید توجه کرد: خصوصیات اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی (و خیلی عامل‌های دیگه) هستن که زمینه رو برای تغییر می‌سازن و سرعت‌اش رو تعیین می‌کنن. پس شاید با در نظر گرفتن این نکته، با توجه به اختلافاتی که بین جامعه‌های ایران و چین هست، نشه به راحتی نتیجه گرفت که حتما ایران هم تغییر می‌کنه.

در پایان دوست چینی یک چیز رو هم اضافه کرد: همیشه آمادگی یک اتفاق جدید و خوب رو داشته باش به خصوص وقتی که شرایط در بدترین وضعیت خودشه. هیچ وقت امید رو از دست نده چون این یک قلم اگه نباشه عملا هیچ کاری‌اش نمی‌شه کرد.

با این جمله‌ی آخرش موافق‌ام. کمترین حسن امید داشتن اینه که انسان هنوز می‌تونه رویا ببافه. چیزی که برای زنده موندن لازمه (در این زمینه منتظر پست‌های بعدی باشید!)

ملت بیش از اندازه فهیم

آقایون! خانوم‌ها! لطفا از استفاده از عبارت «عرب‌های مارمولک‌خور» به هر شکل ممکن خودداری کنین.
اجازه بدین این حقارت درونی ما ملت، بیش از این نمود بیرونی پیدا نکنه. بدون تعارف، همه خوب می‌دونیم که فعلا وضعیت ما از صد مارمولک‌خوری بدتره. بندازین کنار این تاریخ کهن و این تمدن دیرین رو که به درد هیچ جای الان‌مون نمی‌خوره و تنها یادآور وضعیت اسفناک و حقارت فعلیه.

رعایت کنین لطفا

یکی از چیزهایی که شدیدا روی اعصابمه مسافرانیه که قصد سفر به آمریکا دارن و هنوز سفرشون هم شروع نشده در فارسی ضعیف شده‌ان. ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین عبارت‌ها رو هم مجبور هستن به انگلیسی بگن و ناگفته پیداست که به احتمال زیاد با اشتباه‌های تلفظی. به این اضافه کنین کسانی رو که در نوشتن، جملات انگلیسی رو چنان می‌نویسن انگار که یک کابوی در کنار یک پمپ بنزین در یک صحرا در حال شوت کردن یک قوطی خالی کنسرو داره می‌گه. بابا جان! بچه‌های دبیرستان هم با این غلظت به جای because نمی‌نویسن cuz و به جای let me نمی‌نویسنlemme . یه مقدار رعایت کنین لطفا.

یا ابوالفضل!

دو شب پیش مهمون داشتیم: دو جوان تحصیل‌کرده‌ی آمریکایی.
من (در مورد ایران صحبت کردم): امیدوارم که مشکلات بین دو کشور زودتر حل بشن و درگیری‌ای پیش نیاد.
مهمون‌ها: مگه ایران و آمریکا مشکلی دارن؟
من: خوب همین خطر جنگ و اینا دیگه
مهمون‌ها: جدی؟! خبر نداشتیم ایران و آمریکا مشکل دارن.

خوب عزیزان من! وقتی تنها ملاک انتخاب کاندید اصلح (یعنی مایک هاکابی) این باشه که با سقط جنین مخالفه همین می‌شه دیگه.

باز هم از تحریم

و باز هم در سلسله بحث‌های تحریم در انتخابات‌ها یک نفر چنین نوشته بودن:

چشم دانشور عزیز، اما بطور خلاصه:
1. اگر تئوری سیستمها رو بلد باشین متوجه میشین که یک سیستم معیوب با اصلاحات هرگز درست نمیشه.
2. با شرکت کردن در سیتم معیوبی که اجازه هرگونه تغییری رو نمیده نمیشه مبادرت به اصلاح اون کرد.
3.با شرکت در هرگونه مسایل اجتماعی و فرهنگی این سیستم به مشروعیت بخشیدن به اون کمک میکنیم.
4.مشکل من با اصلاح طلبا اینه که تا زمانی که اونها برای ثبت نامشون در هر انتخاباتی اقرار به التزام عملی به ولایت فقیه و این قانون اساسی میکنن ، پس نمیتونن خواستار تعویض یا اصلاح اون بشن! اما اگر بخوان پس دروغ گو هستن و یا دارن به مردم دروغ میگن یا به حکومت! و انسان دروغگو بدرد ما نمیخوره!
5. چاره کار تغییر دادن سیستم معیوب یا غیر دلخواه هست.
6. اگر به دنبال راه های غیر تهاجمی و غیر خشونت آمیز هستیم، تنها راه برای رسیدن به هدف بایکوت و نافرمانی مدنی برای مشروعیت زدایی هست.
و در آخر باید بگم که مورد شماره 6 نیاز به توضیح بیشتری داره که اگر دوست داشته باشین میتونم بعدا براتون بگم.
سپاس

و مثل همیشه همون جواب‌های تکراری از طرف من:

حالا بیاین به جای صحبت از تئوری سیستم‌ها کمی از ریاضیات مقدماتی صحبت کنیم: سطح زیر یک نمودار رو با انتگرال اون حساب می‌کنن که به معنای جمع اون تابع هست (مثلا جمع تابع در زمان). اگر نموداری رسم کنیم که میزان مطلوبیت اوضاع رو بر اساس زمان رسم می‌کنه یک تابع خواهیم داشت که به ازای هر زمان یک مقدار مشخص داره. از اون جا که احتمالا وضعیت مطلوب نیست پس این تابع مقدار کمی داره (و یا شاید منفی باشه. بستگی داره که تابع رو در چه مقیاسی تعریف کرده باشیم). میزان رنجی که در هر لحظه می‌کشیم دقیقا برابره با مقدار تابع در اون زمان. اگر هم بخواین که میزان کل رنج رو حساب کنین (در یک زمان مشخص) کافیه که از اون تابع در اون باز انتگرال بگیریم. هرچه قدر که این جمع بیش‌تر باشه یعنی مطلوبیت بیش‌تری در زمان نصیب‌مون شده و هر چه قدر کمتر باشه نشون می‌ده مجموع مطلوبیت بالا نبوده. در نتیجه هرچه قدر که شرایط براتون نامطلوب‌تر باشه در زمان داره این نامطلوبیت بیش‌تر و بیش‌تر می‌شه و این من و شما هستیم که داریم بیش‌تر و بیش‌تر رنج می‌کشیم.

و اما مشکل ما: از سیستم راضی نیستین؟ به نظرتون تعویض بهتره؟ قبول! حق دارین! اگر می‌خواین تعویض کنین تعویض کنین. کسی هم حرفی نداره. اما انصافا تا حالا این روش برای تعویض جوابی داشته؟ نتیجه‌ای هم داده؟ در چند سال گذشته چه قدر نتیجه گرفتین؟! به هر حال باید یه جایی نتیجه وجود داشته باشه. حتا اگر هم پنهان باشه باز هم باید در جایی از سیستم موجود باشه که بعدا در زمان‌های بعدی سیستم رو به نقطه‌ی کار دیگه‌ای ببره. یک سوال می‌پرسم: تا حالا روش شما چه قدر بهبود (چه آشکار و چه پنهان) ایجاد کرده؟

و اما تئوری سیستم‌ها: من با این موضوع آشنا نیستم اما (به قول ملت انگلیسی زبون) common sense به من می‌گه که این جمله‌ی شما نباید درست باشه. مثلا اگه شما ماشین‌تون باد چرخش مطلوب نباشه کل ماشین رو دور می‌ندازین و یکی دیگه می‌خرین؟ شاید بگین معیوب نبوده. مثلا اگه ماشین‌تون معیوب باشه و روغن‌سوزی داشته باشه چه طور؟ ماشین رو کلا عوض می‌کنین؟ بذارین دقیق‌تر صحبت کنم. صحبت تون درسته که از جایی به بعد اصلاح فایده نداره. مثلا ماشینی که قیمتش پنج میلیون تومنه اما هر ماه دو میلیون تومن هزینه‌ی تعمیراتشه دیگه بهتره که تعمیر روش انجام نشه چون عقل سلیم این طور می‌گه که فایده نداره! اما در مورد سیستم‌هایی که به راحتی نمی‌تونین مطلوبیت و هزینه‌ها رو کمی کنین چه طور قضاوت می‌کنین؟ مثلا وقتی از مملکت راضی نیستین چه طوری تعیین می‌کنین که آیا به نقطه‌ای رسیده که دیگه غیرقابل تعمیر هست یا نه. با چه معیاری می‌تونین به جواب به اندازه‌ی کافی دقیقی برسین؟ و یک چیز دیگه: اگر می‌بینین مملکتی سی ساله که داره کار می‌کنه (حتا اگر شده کج دار و مریز) شاید بشه نتیجه گرفت که این مملکت هنوز داره کار می‌کنه و هنوز هم هزینه کردن برای تعمیرش موجه هست.

وقتی از جهان‌های اول و دوم نیستم

بعد از یک عمر مطالعه‌ی جسته گریخته‌ی زبان انگلیسی (مثلا بگیرین بیست سال) هنوز هم در ارتباط با این زبون مشکل دارم. همیشه خیلی راحت نیست که با استاد راهنما بحث کنم و گاهی که بحث ناموسی می‌شه در کلمات و جمله‌ها دچار کمبود می‌شم و استاد هم احتمالا از سکوت ناخواسته‌ی من سرخوش از پیروزی موضعی به دست اومده می‌شه.

به نظرم دانشجویان خارجی (به طور کلی دانشجویانی که زبون مادری‌شون با زبون کشور میزبان یکی نیست) سختی‌های خیلی زیادتری رو تحمل می‌کنن. به یک زبون دوم مطالعه کنن… بشنون… یادبگیرن… صحبت کنن و از نظرات‌شون دفاع کنن (دفاع از نظر وقتی که زبون حاضر به همکاری نیست خیلی مشکله… گیرم که ذهن جدیدترین مرزهای علم رو هم آماده برای عرضه داشته باشه).

گاهی فکر می‌کنم شاید این همه سختی که تحمل می‌کنم همه برای خودم خوبه و ساخته می‌شم و پخته می‌شم و عمیق می‌شم… اما واقعا چه ساخته شدنی؟ گیرم که با هزار بدبختی موفق شدم به یک زبون دوم به شیوایی صحبت کنم… آخرش چی؟ چه برتری‌ای پیدا کردم به هم اتاق محل کارم که آمریکاییه و زبون رو می‌دونه و فرهنگ رو می‌شناسه و با زبون مادری‌اش مطالعه می‌کنه و برنامه می‌نویسه و حرف می‌زنه و هرچی که دلش بخواد می‌گه ولی فقط یک زبون می‌دونه؟

قانع‌کننده‌ترین جوابی که پیدا کردم این بود که این همه سختی که دارم می‌کشم نه برای ساخته شدن بوده و نه توفیق اجباری و نه چیز دیگه. تنها دارم هزینه ی لازم رو پرداخت می‌کنم برای جبران وضعیتی که در به وجود آوردنش نقشی نداشتم: من از یک کشور توسعه یافته نیستم.

best hikes great smoky mountains test

پسته

تا جایی که خبر دارم پسته در سبد غذایی ایرانی‌ها جای قابل توجهی نداره اما قانون نانوشته‌ای هست که اگر کسی قصد مسافرت به خارج از ایران داره حتما باید پسته همراهش باشه.