All posts by روزبه

تلخي

جالبه كه تلخ‌ترين خاطره‌هاي زندگي‌ام، موندني‌ترين‌ها هم بوده‌ان. چيزهايي كه بعد از گذشت سال‌ها، شايد ده و يا حتا بيست سال، هنوز هم يادآوري‌شون تنم رو مي‌لرزونه، عصبي مي‌شم و به حالتي مي‌رسم انگار كه همين تازگي اون اتفاق افتاده باشه. اين شرايط براي خاطرات خوب صادق نيست. نمي‌دونم كه خاطرات بد چه تاثيري در مغز مي‌ذارن كه يادآوري‌شون قدرت خيلي زيادي در تداعي اون زمان داره در حالي كه خاطرات خوب الزاما اون قدرت رو ندارن.

حماقت

– يه سوال هم داشتم كه در فلان فصل هوای شهرتون چه طوريه؟

* اون موقع هواش سرد نيست و شبيه تهرانه. البته اين سوال احمقانه‌ايه، چون هر موقع بخواي مسافرت بكني، كافيه به سايت weather.com سر بزني و هوا رو ببينی.

(البته با توجه به امكانات موجود، سوال احمقانه است؛ اما شايد جواب هم كم احمقانه نيست، چرا كه مي‌شد به راحتي تعداد زيادي از جمله‌ها حذف بشن، منظور رسونده بشه و احمقانه بودن سوال تاكيد نشه).

ظرفيت آدم‌ها رو مي‌شه با جواب‌هاشون به سوال‌هاي احمقانه يا مشكوك به احمقانه سنجيد. هرچه قدر كه ظرفيت بالاتر بره، جواب‌ها متين‌تر و متواضعانه‌تر مي‌شن و برعكس.

آلبانی

شخصي كه از آلباني ديدن كرده بود اين طور مي‌گفت: «در كنار جاده و در داخل مزرعه‌ها مي‌ديديم كه به مقدار خيلي زياد تپه‌هاي كوچيكي ساخته شده. از راننده پرسيديم كه اينا چي هستن و راننده گفت كه اين‌ها سنگر هستن؛ چون رييس جمهورمون مي‌گه كه ما دشمنان زيادي در دنيا داريم و اين‌ها هر لحظه ممكنه كه به ما حمله كنن، به همين دليل بايد براي مقابله با اين دشمن‌ها آماده باشيم».

آشنا نيست؟

يك سوال جدي

شما مي‌ني‌بوس رو چه طوري مي‌نويسين؟ شايد به صورت مي‌نيبوس يا مينيبوس مي‌نويسين؟ عجيبه… هركاري مي‌كنم، هيچ كدوم از اين روش‌هاي نوشتن اين كلمه آشنا به نظر نمي‌يان.

حساب پاك در مقياس نسل

خوب بود اگه هر نسل در همون زمان خودش تمام حساب‌هاش رو تسويه مي‌كرد. مثلا پدر و مادر به بچه زور مي‌گفتن، بچه هم به پدر و مادر زور مي‌گفت، روي هم رو مي‌بوسيدن، پرونده بسته مي‌شد تموم مي‌شد؛ نه اين كه پدر و مادر به بچه زور بگن ولي بچه زورگويي‌اش رو بذاره براي بچه‌هاش و به همين ترتيب نسل به نسل يك مشكل منتقل مي‌شد.