All posts by روزبه

اون روی سگ

از من نصیحت، همه رو همه جا نبینین. بذارین از بعضی اطرافیان بعضی چهره‌ها پنهان بمونن. مردم معمولا اون روی سگ رو در بعضی موقعیت‌های خاص نشون می‌دن که چه بهتر که اون رو رو بالا نیارین.

به معبر نیاز است

دیشب خواب می‌دیدم که داشتیم می‌رفتیم مهمونی و سر راه رفتیم هاشمی رفسنجانی رو هم سوار کردیم که اون هم در مهمونی شرکت کنه (در خواب این‌طوری بود که خونه تنها مونده بود و حوصله‌اش سر رفته بود). من که به خواب اعتقاد ندارم؛ اما دوستانی که اعتقاد دارن، خودشون یه فکری به حال فردای ایران بکنن.

بالن

دیروز یک مسابقه در آمریکا به راه افتاد که در نوع خودش جالب بود (لطفا اصلاح کنین اگر در توصیف موضوع اشتباهی  هست).

قضیه از این قرار بود که بخش تحقیقات وزارت دفاع در سال‌گرد تاسیس اینترنت این مسابقه رو برپا کرده بود. برگزارکنندگان تعداد ده بالن هواشناسی رو در ده جای مختلف (و نامعلوم) در آمریکا قرار دادن و برنده کسی (یا تیمی) بود که بتونه زودتر از بقیه جای هر ده تا بالن رو بگه.

اول این که کسی از جای بالن‌ها خبر نداشت.
دوم این که بالن‌ها از اطراف و جاده‌های نزدیک قابل دیدن بودن، یعنی اگر کسی اون نزدیکی بوده باشه، می‌تونسته به راحتی بالن رو ببینه.
سوم این که برنده کسی بود که جای همه‌ی هر ده تا بالن رو بگه (و نه کم‌تر).

سریع‌ترین روش برای پیدا کردن بالن‌ها این بوده که افراد به همدیگه خبر بدن و همین طور خبر دهن به دهن بچرخه تا این که یک نفر شانس بیاره و بالن رو پیدا کنه. این سایت هم همین کار رو می‌کرد. همه دهن به دهن به همدیگه می‌گفتن تا این که چند نفر که شانس داشته‌ان و پیدا کرده‌ان، خبر داده‌ان. این مسابقه به نوعی نشون می‌داد که شبکه‌های اجتماعی تا چه حد قدرت‌مند هستن و چه طور یک خبر می‌تونه دهن به دهن بچرخه و یک کار با این عظمت (پیدا کردن ده بالن در ده جای نامشخص از این کشور وسیع) به صورت گروهی انجام بشه.

جالب هم این جا بود که بالن‌ها دیروز گذاشته شده‌ان و همون دیشب هر ده تا بالن پیدا شده‌ان! در ضمن پیدا کننده هم همون تیم دانشگاه ام‌آی‌تی بود که از همه کمک گرفته بودن. کاری هم که کرده بودن این بود که یک امکان ساده گذاشته بودن که همه بتونن ثبت نام کنن و دهن به دهن به همدیگه خبر بدن و اگه کسی بالنی رو پیدا کرد، بره و توی سایت اطلاع بده.  البته به کسی که جای بالن رو می‌گفته دو هزار دلار می‌داده‌ان. به کسی هم که یابنده رو معرفی کرده بوده هزار دلار می‌داده‌ان و به کسی که معرف یابنده رو معرفی کرده پونصد دلار و به همین ترتیب. این‌ها هم از این فرصت استفاده کردن و یک منبع اطلاعات خوب برای تحقیق در مورد شبکه‌های اجتماعی به دست آوردن.

شاید اگر این مسابقه پنج سال پیش برگزار می‌شد، بالن‌ها با این سرعت پیدا نمی‌شدن.  به نظرم این مساله خیلی مهمه و به خوبی نشون می‌ده که شبکه‌های اجتماعی در حال حاضر چه قدرتی دارن (دیشب تا صبح به مقدار زیادی خواب همین اتفاق رو می‌دیدم). در ضمن یکی از بالن‌ها در شهری بوده که با ما یک ساعت بیش‌تر فاصله نداشته (سگ توی این شانس که بالن در نزدیکی ما بوده و ما بی‌خبر بودیم. اون از استاد راهنما، این هم از بالن).

یک سوال

سوال: در یک مسابقه سه در بسته در جلوی شما هست. پشت یکی از این درها یک ماشین هست و پشت دو تای دیگه بز هست! شما ترجیح می‌دین که ماشین رو به دست بیارین و یکی از درها رو انتخاب می‌کنین (مثلاً اولی). اون دری که انتخاب کردین هنوز باز نشده. مجری از محتویات درها خبر داره و یکی دیگه از درها رو باز می‌کنه که توش بز هست (مثلاً دومی) و به شما  این فرصت رو می‌ده که نظرتون رو عوض کنین و اون یکی در (در این‌جا سومی) رو انتخاب کنین. در این شرایط چه کاری بکنین بهتره؟ انتخاب‌تون رو عوض کنین؟ یا سر انتخاب قبلی بمونین؟ یا فرقی نمی‌کنه؟ قبلاً با احتمال یک سوم یکی از درها رو انتخاب کردین، اما الان خودش تبدیل شده به احتمال یک دوم. آیا احتمال تغییری کرده؟ (برای هر کدوم از انتخاب‌ها دلیل بیارین)
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کمی فکر کنین…
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کمی بیش‌تر…
.
.
.
.
.
.
.
جالبه که عاقلانه‌تر هست که بعد از پیشنهاد مجری، شما هم انتخاب‌تون رو عوض کنین!

این‌طوری بگیم: سه حالت وجود داره. اگر از اول ماشین رو انتخاب کرده باشین، پس با تغییر انتخاب ضرر می‌کنین. اگر بز اول رو انتخاب کرده باشین، تغییر انتخاب به نفع‌تونه. اگر هم بز دوم رو انتخاب کرده باشین هم به همین ترتیب. یعنی از سه حالت، در دو حالت به نفع‌تون می‌شه و در یک حالت به ضررتون می‌شه. یعنی در کل تغییر تصمیم منفعت‌اش بیش‌تره.

این مساله در یک ستون به نام «از مریلین بپرس» مطرح شده. «مریلین» کسیه که در کتاب رکوردهای گینس عنوان بیش‌ترین ضریب هوشی رو داره (اگر همه چی رو درست متوجه شده باشم). زمانی که این مساله رو جواب داد، جواب‌های تندی از بعضی ریاضی‌دان‌ها دریافت کرد و متهم‌اش کردن که چیزی نمی‌فهمه و این‌طوری داره اجتماع ناآشنا با دانش رو بدتر گمراه می‌کنه، در حالی که جواب‌اش درست بوده. «استیون استروگاتز» در این کتاب مساله رو این‌طوری توضیح می‌ده: بذارین مساله رو تشدید کنیم و فرض کنیم که به جای سه تا در هزار تا در داریم و پشت یکی‌شون ماشین هست و پشت بقیه بز. شما یک در رو انتخاب می‌کنین، مجری نهصد و نود و هشت تا در رو باز می‌کنه و نشون می‌ده که پشت‌شون بز هست. حالا به شما پیشنهاد می‌ده که انتخاب‌تون رو عوض کنین. در این شرایط عاقلانه‌تر نیست که عوض کنین؟! (مگر این که همچنان معتقد باشین که همون یک انتخاب از هزار انتخاب‌تون درست بوده)

در‌واقع مساله از این جا شروع می‌شه که مجری اطلاعات قبلی داشته و با باز کردن یکی از درها داره اطلاعات جدیدی برای تصمیم‌گیری اضافه می‌کنه. همون هم باعث می‌شه که سود تغییر تصمیم رو بیش‌تر کنه.

سیستم‌های پیچیده – دوازده – سنکرون شدن

«استیون استروگاتز» در این ویدیو در مورد سنکرون شدن صحبت می‌کنه (نمی‌دونم عبارت‌های «همزمان شدن» یا «هماهنگ شدن» جایگزین‌های مناسبی هستن به جای سنکرون؟). از حاضران می‌خواد که با هم به صورت هماهنگ دست بزنن و حاضران هم به خوبی از پس دست زدن ریتمیک بر می‌یان. از این می‌گه که برای این سنکرون کردن به هوش زیادی احتیاج نبوده. به دانش خاصی هم نیاز نبوده. حتا به طور کلی الزاما ضروری نیست که عوامل‌اش زنده باشن. یک آزمایش با دو مترونوم می‌کنه و نشون می‌ده که چه‌طوری دو مترونوم با هم هماهنگ می‌شن. اگر دو مترونوم رو در جای سختی قرار بدین که هیچ حرکتی نداره، قاعدتا تاثیری در عمل‌کردشون نمی‌گذاره و هرکدوم ساز خودش رو می‌زنه. اما اگه این دو تا به نوعی وابستگی مکانیکی به همدیگه داشته باشن، بر هم اثر می‌گذارن و بعد از مدتی هماهنگ می‌شن. ترجیح می‌دم به جای استفاده از ویدیوی استروگاتز، ویدیوی مترونوم‌های خودم رو نشون بدم. در پایین اون سینی چایی روی دو تا کنسرو رب گوجه‌فرنگی قرار داره و به راحتی به چپ و راست حرکت می‌کنه. وقتی که مترونوم‌ها حرکت می‌کنن، گاهی اون سینی تکون می‌خوره و همون باعث می‌شه که به سنکرون شدن‌شون کمک بشه (در فیلم اون دست‌بند سبز رو هم عنایت داشته باشین لطفا).