۱. الان اخلاق کمرنگ شده
۲. بله آقا، وضعیت فرق کرده
۱. تا وقتی مردم اخلاق رو رعایت نکنن و حقوق هم رو محترم نشمرن، هیچی درست نمیشه، حتا در همین جامعهی تحصیل کرده مثل خود ما
۲. نه نمیشه
۱. یعنی وقتی مردم سادهترین اصول اخلاقی و حقوق دیگران رو در نظر نگیرن، امیدی به اصلاح نیست
۲. واقعن نیست. اتفاقن من یک کتاب جدید میخوندم در همین مورد بود
۱. پیدیافش رو داری؟
All posts by روزبه
سکوت
بالاخره بعد از پونزده سال حرف زدن در اینجا، به جایی رسیدم که هیچ برای گفتن ندارم، هیچ
تنهایی و شرم از تنهایی
از رقتانگیزترین صحنههای تنهایی برای من کسانیاند که تنها نشستهاند پشت میز، با یک دست قاشق یا چنگال به دست دارن و غذا میخورن، و با دست دیگه به گوشی تلفن نگاه میکنن. خود تنهاییاش مشکلی نداره، اون شرمی که از تنهایی دارن نشون میدن خرابش کرده
غریبه
بالاخره محصول فکر کردنهام این شد که راز احساس تعلق داشتن به یک مکان، ارتباط داشتن با غریبههای اون مکانه. در کل راز تعلق به این دنیا، ارتباط با غریبههاست.
باگ
در دانشگاه یکی از استادها گفت باگ نرمافزار مثل اینه که یک ساختمون ده طبقه داشته باشی و در زیرزمین در یکی از انباریها رو محکم ببندی و به خاطر همین کل ساختمون بیاد پایین. اون زمان این تشبیه مسخره بود تا این که امروز به چشم دیدم که همهچیز من پایین بود و بعد از کلی بالا و پایین متوجه شدم که یک باگ ناچیز (به حق ناچیز) داشتم که این همه گند زد و هیچ اثری به جا نگذاشت.
تبریک
بالاخره به این نتیجه رسیدم که وقتی مینویسن congrats بیشتر چیزیه شبیه به «تبریک»، در مقایسه با «مبارک باشه» که معادلیه برایcongratulations خودمون
آرام بخور، آرام
اتازه یاد گرفتهام که بین ترس از مرگ و خیلی چیزها رابطه هست. یکیاش که برداشت کردم، رابطهی نزدیک همین ترس و آزاردهنده بودن دیدن وحشیانه خوردن غذاست.
از سیاه در آوردن
از بچگی به یاد دارم که در آوردن دیگران از سیاه (مثلن با کادو دادن یک لباس رنگی) یک جور مراسم بود. اما این رو هم به یاد دارم که با تنش همراه بود. مثلن کسی که سیاه پوشیده بود حاضر نبود از سیاه در بیاد و نفر مقابل داشت به زور لباس رنگی میداد و بذار و بکش بود سر این که طرف بالاخره بیرون بیاد یا نه.
یک جور از جنس تعارف بود. اما مشکل اینه که تعارف (این غدهی چرکین) راهاش رو به درونیترین و شخصیترین امور هم باز کرده بود: سوگواری
قدیمیها
به نظرم از یک جایی، علامت عقل این باشه که بفهمم قدیمیها حرفهای درستی داشتهاند. بعدتر، علامت عقل بیشتر اینه که بهفمم قدیمیها گاهی بیربط هم گفتهاند.
همیشه تحت نظر
خیلی وقته دوست داشتم راهی بود که ماشینها (به انتخاب صاحبشون) دوربین داشتن و تخلفهای رانندگی دیگران رو گزارش میکردن. بعد از اون دیگه مسوولان مربوط به ترافیک به اون تخلفها رسیدگی کنن.
اما شاید مساله به این سادگی نباشه. احتمالاش وجود داره که از این داده سو استفاده بشه و دولت/حکومت/موسسات عمومی از این اطلاعات سواستفاده کنن. فرض کنیم که امکاناش وجود نداشته باشه.
یک مشکل دیگه امنیته و این که اطلاعات به دست کسانی که نمیخواهیم بیفتن. باز هم فرض کنیم اون مشکل حل میشه.
اگر دو مشکل بالا نباشه، آیا اخلاقی و منصفانه است که به شهروندان امکان بدیم که تخلفات ترافیکی همدیگه رو گزارش بدن؟
قبول دارم که اگر آدمها احساس کنن که همیشه تحت نظرن، رفتارشون عوض میشه، حتا اگر که تحت نظر بودن تاثیر مستقیمی نداشته باشه. اما اگر این تغییر رفتار در راه بهتر و امنتر رانندگی کردن و کمتر تخلف کردن باشه چه طور؟