web analytics

فرزندخواندگی: تکرار الگوهای همیشگی

خیلی ناراحت شدم وقتی دخترم به من گفت که اون هم باردار شده و بچه‌اش رو برای فرزندخواندگی گذاشته. به خاطر خودش ناراحت بودم، به خاطر بچه‌اش ناراحت بودم و به خاطر این ناراحت بودم که اون الگو خودش رو تکرار کرده بود. وقتی دخترم رو برای فرزندخواندگی گذاشتم، خیلی چیزها کشیدم. نمی‌خواستم هیچ‌کس، به خصوص دخترم یا نوه‌ام چنین چیزهایی بکشن.

پدر/مادر زیستی

الگوها در خانواده‌ها می‌توانند خودشان را تکرار کنند. نامعمول نیست که فرزندخوانده‌ها باردار شوند، آن هم در همان سنی که مادر زیستی‌شان سر آن‌ها باردار شده بود. مهم است که در مورد محتمل بودن چنین اتفاقی هشیار باشیم که در نتیجه فرزندخوانده‌ها در مورد اعمال‌شان و نتایج بالقوه اعمال‌شان آگاه باشند.

وقتی با پسرها رابطه برقرار می‌کردم، بهشون می‌گفتم به دو دلیل هیچ اتفاق جن.سی‌ای رخ نخواهد داد: یک این که به هیچ عنوان حاضر نبودم اجازه بدم بچه‌ای خارج از ازدواج داشته باشم، و دو این که وحشت داشتم از این که بدون این که خبر داشته باشم، با یک خویشاوند رابطه‌ی جن.سی داشته باشم. وقتی با شوهرم قبل از ازدواج دوست بودیم، ازش خیلی سوال پرسیدم، از جمله این که کجا زندگی کرده بوده، آیا به فرزندی گرفته شده بوده یا نه و غیره، که مطمئن بشم امکان نداره که خویشاوند بوده باشیم.

فرزندخوانده

بعضی فرزندخوانده‌ها وقتی تصور می‌کنند که مادران زیستی‌شان چه سختی‌هایی کشیده‌اند و می‌دانند که خودشان به عنوان فرزندخوانده چه تجربه‌هایی داشته‌اند، تلاش جامعی به خرج می‌دهند که باردار نشوند. در ضمن ممکن است فرزندخوانده‌ها از این نگرانی داشته باشند که مبادا با یک خویشاوند ارتباط داشته باشند یا ازدواج کنند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

خال‌کوبی برای فرزند

سلام به همه! تقریبن سه هفته پیش، بچه‌ی من «رن»، که در بلغارستان منتظرم بود، پیش خدا رفت. از شما پرسیده بودم که چه گل‌هایی در بلغارستان طرف‌دار دارن و امروز روی تنم یک خال‌کوبی قشنگ برای دخترم گذاشتم. امکانش رو نداشتم که در این دنیا در آغوش بگیرمش. خیلی هیجان‌زده‌ام که به خاطرش هر روز این خال‌کوبی رو به همراه دارم و هر موقع که بشه، می‌تونم داستان‌اش رو برای بقیه بگم.
[می‌دونم که خال‌کوبی چیزی نیست که همه دوست داشته باشن. کاملن به نظرتون احترام می‌گذارم. لطفن از حرف‌های تند خودداری کنین]

در گروه فرزندخواندگی بلغارستان در فیس‌بوک، عکسی از خال‌کوبی‌اش گذاشته بود. خال‌کوبی‌ای از گل‌های رنگ و وارنگ بر شونه‌اش، که به یاد دختری گذاشته بود که هیچ‌وقت ندیدش. یک نفر کامنت گذاشته بود:

من هم وقتی پسرم فوت کرد، یک بادکنک روی دستم خال‌کوبی کردم. پسرم به بادکنک خیلی علاقه داشت. بندش کم‌رنگ افتاده و بیش‌تر به یک قطره اشک شبیه شده، که با وضعیت من هم جور در می‌یاد. به بقیه‌ی بچه‌هام گفته‌ام که جای برادرتون توی بهشت خیلی خوبه و برای همین مجبورم ناراحتی‌ام رو ازشون پنهان کنم. الان همین خال‌کوبی که همیشه هم به همراه دارمش، به نوعی مایه‌ی آرامش برای من شده.

اگر پسری داشته باشین که علاقه‌ی افراطی به بادکنک داشته باشه، دردناک بودن وضعیت دوم رو بیش‌تر هم حس می‌کنین. برای اولین بار دید جدیدی نسبت به خال‌کوبی پیدا کردم (البته خودم بنا ندارم نقشی روی تنم خال‌کوبی کنم). تازه متوجه شدم که خال‌کوبی الزامن از سر خوشی نیست و گاهی ابزاریه برای سوگ‌واری: نماد دردیه که شخص همیشه همراه خودش داره.

پس‌نوشت: دو مورد بالا رو از گروه فرزندخوانده‌ها و پدر و مادرها و منتظران فرزندخواندگی بلغارستان در فیس‌بوک آوردم. تجربه‌ی خود ما نبودن.

فرزندخواندگی: مشکلات هویت

می‌دونم که بحران هویت‌ام در حدود شونزده سالگی‌ام شروع شد. همیشه حس می‌کرده‌ام که متفاوت‌ام و فکر کنم به خاطر این بوده که بهم گفته شده بود که من استثنایی و برگزیده‌ام. بهم گفته شده بود که به فرزندی گرفته شدن به این معنا بود که من از بین همه‌ی بچه‌ها در پرورشگاه برگزیده شده‌ام. الان دارم به دنبال مادر زیستی‌ام می‌گردم که بتونم بفهمم واقعن کی هستم.

فرزندخوانده

همین‌طور به آینه نگاه می‌کنم به امید این که شبیه به کسی باشم که می‌شناسم.

فرزندخوانده

وقتی نوجوان بودم، دایم تلاش می‌کردم که گروهی پیدا کنم که بهشون بخورم. من کی بودم؟ کی شبیه به من بود؟ الان که به گذشته نگاه می‌کنم، می‌فهمم که واقعن به اون بخش زیستی‌ای احتیاج داشتم که جاش خالی بود.

فرزندخوانده

واضح است که هویت، دغدغه‌ای برای فرزندخوانده‌ها خواهد بود. سخت است که بدانید چه کسی هستید اگر ندانید که از کجا می‌آیید یا از نظر زیستی به چه کسی مربوط هستید. پدر و مادر بخش مهمی از هویت فرزندخوانده‌اند اما این دو، تمام داستان نیستند. منشا و سرآغاز زیستی بخش بزرگی از این را تعیین می‌کنند که یک نفر واقعن چه کسی است.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

موسیقی روز: تاریا تورونن

Image licensed under the Creative Commons Attribution 2.0 Generic license

«تاریا تورونن» خواننده‌ی سوپرانوی فنلاندی است که صداش بازه‌ی صوتی سه اکتاو رو پوشش می‌ده. مادرش کارمند و پدرش نجار بود و استعداد موسیقی‌اش وقتی برای اولین بار مورد توجه قرار گرفت که در سه سالگی در کلیسای شهرشون آواز خوند. بعد از اون به گروه کر کلیسا پیوست و آموزش آواز دید. در مدرسه در چندین پروژه‌ی موسیقی مشارکت می‌کرد و آواز می‌خوند. به خاطر صداش مورد اذیت و آزار بچه‌هایی قرار گرفت که به صداش حسادت می‌کردن، تا جایی که استادش یک سری پروژه‌ی موسیقی خارج مدرسه براش فراهم کرد. در پونزده سالگی اولین اجرای بزرگش به عنوان تک‌خوان رو در یک کنسرت کلیسا با حضور هزار نفر برگزار کرد.

در سال ۱۹۹۶ کارش رو با گروه متال سمفونیک فنلاندی «نایت ویش» شروع کرد و در سال ۲۰۰۵ از این گروه جدا شد. منتقدان موسیقی صداش رو به طرز قابل توجهی قوی و با احساس توصیف کرده‌ان. گاهی گفته شده که صداش برای موسیقی متال بیش از اندازه کار شده و اپراییه، اما حتا منتقدانی که به صدای کلاسیک علاقه ندارن هم اذعان می‌کنن که صدای تاریا تورونن برای موسیقی‌هایی که می‌خونه خیلی مناسبه.

در سال دو هزار و سه با بازرگان آرژانتینی «مارچلو کابولی» ازدواج کرد. در بوئنوس آیرس زندگی می‌کنن به همراه دخترشون «نومی اریکا الکسیا کابولی تورونن».

قطعه‌ی پایین به نام oasis (که گویا به «واحه» ترجمه می‌شه) از آهنگ‌های مورد علاقه‌ی من از این خواننده است.

تمام مطلب رو از ویکی‌پدیا آورده‌ام.

فرزندخواندگی: خویشتن حقیقی – خویشتن ساختگی

همیشه یک جور «دیگران خوشحال کن» بوده‌ام و هرکاری که لازم بوده می‌کرده‌ام که طرد نشم یا مورد انتقاد قرار نگیرم. در جوانی همیشه احساس آفتاب‌پرست بودن داشتم. تلاش می‌کردم خودم رو با همه تطبیق بدم و کاری رو بکنم که فکر می‌کردم از من می‌خوان، تا مورد پذیرش و تایید قرار بگیرم.

فرزندخوانده

خیلی از فرزندخوانده‌ها می‌گویند که در دانستن این که واقعن چه کسی هستند، مشکل دارند. احساس می‌کنند که خود را پیرامون کسانی که انتظاراتی ازشان داشته‌اند شکل داده‌اند و سعی کرده‌اند قانون‌های نانوشته‌ای را دنبال کنند که می‌گویند چه کسی باید باشند و چه طور باید رفتار کنند. ترس از رد شدن و تایید نشدن می‌تواند فرزندخوانده‌ها را مجبور کند که یک خویشتن ساختگی بسازند که نقش چهره‌ی عمومی‌شان را بازی کند و شخصیتی باشد که به دیگران نشان می‌دهند. خویشتن واقعی همان شخصیت واقعی است که در درون دارند. فرزندخوانده‌ها ممکن است برای شناختن خویشتن واقعی‌شان دشواری داشته باشند و ممکن است با خویشتن ساختگی و آشنای‌شان راحت‌تر باشند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

چند خطی درباره‌ی سوگ‌واری برای از دست رفته‌ها

متن زیر خلاصه‌ای از برداشت من از یک کارگاه آموزشی در مورد «سوگ‌واری» است که امشب شرکت کردم که به همراه کمی مطلب از خودم آورده‌ام.

سوگ‌واری واکنشی است که در برابر از دست دادن چیزی یا کسی نشان می‌دهیم. سوگ‌واری بسیار بسیار فردی است و از هر شخص به شخص دیگر فرق می‌کند. سوگ‌واری می‌تواند در هریک از زمینه‌های زیر تاثیر بگذارد:

  • فیزیکی: حتا جسم تحت تاثیر قرار می‌گیرد
  • عاطفی
  • شناختی (cognitive): قابلیت‌های ذهنی شما ممکن است تحت تاثیر سوگ‌واری کاهش یابند
  • رفتاری
  • روحانی: سوگ‌واری ممکن است بر اعتقادات هم تاثیر بگذارد. برای مثال گروهی ممکن است اعتقادات مذهبی‌شان کم‌رنگ شوند و در گروهی ممکن است پررنگ‌تر شوند

هیچ جدول زمان‌بندی مشخصی برای سوگ‌واری وجود ندارد و نمی‌توان گفت که سوگ‌واری یک شخص حداکثر تا چه زمانی باید پایان پذیرد. چیزی که واضح است این است که درد ناشی از فقدان به مرور زمان کم می‌شود. شما بالاخره به همان سطح کارایی قبل از اتفاق می‌رسید و شاید حتا سطح کارایی‌تان بیش‌تر از قبل هم بشود. نکته‌ی جالب این‌جاست که ما هم‌چنان ارتباطات عاطفی (bonding) با کسی را که از دست داده‌ایم ادامه می‌دهیم.

کودکان در هر سنی عزاداری می‌کنند. سوگ‌واری‌شان از خیلی جهت‌ها هم به سوگ‌واری بزرگ‌ترها شبیه است و هم از خیلی جهت‌ها متفاوت است.

یکی از کمک‌های بزرگ به بازمانده‌ها در دوران سوگ‌واری شرکت در گروه‌های پشتیبانی (support group) است. این گروه‌ها مزایای زیادی دارند از جمله این که:

  • غم و سوگ‌واری را معتبر می‌شمارند و بر وجودشان صحه می‌گذارند
  • برای شخص پشتیبانی و امکانی برای آرامش فراهم می‌کنند
  • پیشنهادها و راه‌حل‌هایی برای مقابله با غم ارایه می‌دهند
  • امید ایجاد می‌کنند

آموزش در زمینه‌ی سوگ‌واری مهم است. آموزش به معتبر شناختن و صحه گذاشتن بر غم کمک می‌کند و راه‌هایی برای مقابله با وضعیت فعلی پیش روی شخص می‌گذارد.

وقتی به کسی که سوگ‌واری می‌کند پیشنهاد کمک می‌دهید، پیشنهادهای مشخص و روشن بدهید. به جای این که بگویید «هر موقع کاری داشتی، به من بگو»، پیشنهادهایی بدهید مثل این که «الان شاید بخواهی با خودت باشی. اگر بخواهی، من می‌تونم بچه‌هات رو ببرم بیرون و بگردونم» یا «تا الان شوهرت آشغال‌ها رو بیرون می‌گذاشته و یا چمن‌ها رو می‌زده؛ بذار مدتی من این مسوولیت رو به عهده بگیرم». در مواقع سوگ‌واری، ممکن است غافل‌گیر شوید از این که کسانی به شما کمک کنند که هیچ‌گاه تصور نمی‌کردید روزی پشتیبان شما باشند (من خودم با چنین موردی زیاد مواجه شده‌ام).

یکی از سخن‌رانان میزگرد هم این طور گفت:

چهار سال پیش شوهرم رو از دست دادم. یک هفته قبل از شصت و دومین سال‌گرد ازدواج‌مون فوت کرد. من تمام عمرم یا پیش خانواده‌ام بوده‌ام یا پیش شوهرم و به مدت هشتاد و سه سال هیچ وقت تنها نبوده‌ام. حالا بعد از این همه مدت تنها شده بودم. هم‌چنان با شوهرم زندگی می‌کردم. چراغ آش‌پزخونه رو همیشه روشن می‌گذاشتم؛ عکس‌هاش اون جا بود و نمی‌خواستم توی تاریکی باشه. برنامه‌های تلویزیونی مورد علاقه‌اش رو نگاه می‌کردم. برنامه رو نگاه می‌کردم و هم‌چنان با شوهرم حرف می‌زدم. گاهی با خودم می‌گفتم عجب شوهر خوبی، هر چه قدر بخوام حرف می‌زنم و یک بار هم برنمی‌گرده جواب بده!

مدتی بعد از فوت شوهرم به خدم اومدم و دیدم که فقط من دارم برای خودم عزاداری می‌کنم، در حالی که شوهرم پدر بچه‌هام هم بوده. در خانواده یک رسم درست کردیم: هر سال برای تولدش به همراه بچه‌ها و نوه‌هام به رستوران مورد علاقه‌اش می‌ریم و از خاطراتمون در موردش صحبت می‌کنیم. همین رسم خیلی به ما کمک کرد.

خیلی دلم می‌خواست که من قبل از اون بمیرم. اما به‌تر شد: مطمئنم اگر من می‌مردم و اون تنها می‌شد، گند می‌زد!

یک بار برادر یکی از دوست‌های نزدیک‌ام فوت کرد. من هم برای مراسمش تا لانگ آیلند رفتم. راه برگشت تا خونه خیلی طولانی بود و ترافیک سنگین بود. نزدیک به سه ساعت توی ترافیک بودم. اول همه‌اش نگران و عصبانی بودم که این همه در ترافیکم. بعد با خودم فکر کردم و گفتم که الان که کسی توی خونه منتظرم نیست؛ پس چرا نگران باشم؟ به‌تره که ریلکس باشم و از همین ترافیک هم لذت ببرم. بعد احساس گناه کردم که دارم از یکی از مزیت‌های نبود شوهرم لذت می‌برم. بالاخره یک چیزهایی هم پیش میاد که من برای خودم داشته باشم و من لذت ببرم که اتفاقن همین لذت‌ها از نبود طرف هم به من احساس گناه می‌دن. اما یک واقعیته که بالاخره باید نکته‌های مثبتی هم از نبود کسانی که عاشقانه دوست‌شون داریم پیدا کنیم.

فرزندخواندگی: تنها بودن

جای مورد علاقه‌ی من اینه که توی ماشین باشم و تنهایی رانندگی کنم. هیچ‌کس نمی‌تونه مزاحمم بشه؛ هیچ‌کس انتظاری ازم نداره. گاهی فکر می‌کنم تنها جاییه که می‌تونم واقعن خودم باشم.

فرزندخوانده

بعضی فرزندخوانده‌ها تنهایی را به عنوان موقعیتی امن توصیف می‌کنند. وقتی فرزندخوانده‌ها تنهایند، احساس می‌کنند انتظار یا درخواستی بر دوش‌شان نیست. برای فرزندخوانده‌هایی که احساس می‌کنند باید نوع خاصی عمل کنند یا سبک خاصی باشند تا عشق یا تایید دریافت کنند، تنهایی مانند پناهگاهی امن است که در آن می‌توانند واقعن خودشان باشند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: ارتباطات

کار به جایی رسیده که دیگه ارتباط نزدیک با کسی ندارم. با بعضی از هم‌کارهام رفت و آمدهایی دارم، اما بیش‌تر وقت‌ها با خودم هستم. تنهایی راحت‌ترم. گاهی دلم می‌گیره و دلم می‌خواست که یک دوست‌دختر می‌داشتم، اما به نظر می‌یاد که زحمت زیادی داشته باشه.

فرزندخوانده

ارتباطات می‌توانند برای برای فرزندخوانده‌ها نوعی کشمکش باشند. بعضی فرزندخوانده‌ها همیشه تلاش می‌کنند با دیگران ارتباط داشته باشند، چه دور و چه نزدیک. دیگر فرزندخوانده‌ها ارتباط با دیگران را تنها در حدی نگاه می‌دارند که راحت باشند و ترجیح می‌دهند به جز آن تنها باشند.

فهمیده‌ام که همیشه ناخودآگاه خانمی که باهاش در ارتباط بوده‌ام رو پس زده‌ام تا به این ترتیب، با استفاده از پارتنر فعلی‌ام، به مادر زیستی‌ام نشون بدم که رها شدن وتعهد نداشتن به ارتباط چه حسی می‌ده.

فرزندخوانده

ارتباطات هم‌چنین می‌توانند برای پارتنر زندگی فرزندخوانده نوعی کشمکش باشند. فرزندخوانده‌ها ممکن است با دفع کردن دیگران، آن‌ها را «بیازمایند» که ببینند آیا بر می‌گردند تا به این ترتیب ثابت کنند که حقیقتن فرزندخوانده را دوست دارند؟ شاید فرزندخوانده تلاش می‌کند با پس زدن دیگری در رابطه‌ی فعلی، در تجربه‌ی قبلی‌اش که از طرف مادر زیستی پس زده شده، استاد شود.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.