Category Archives: پراکنده

چه اشكالي داره سوسك‌ها فكر كنن نسل‌شون بهينه است و دست از تكامل بردارن؟

باباجان! لطفا وقتي سوسك مي‌بينين نكشينش. شما فكر مي‌كنين با اين كار دارين نسل سوسك رو منقرض مي‌كنين در حالي كه برعكس، دارين كمك مي‌كنين سوسك‌هاي خفن‌تر و مقاوم‌تر در مقابل انسان به وجود بيان.

دوست من تاران

دوستي دارم به نام تاران كه از نظر هوشي از متوسط پايين‌تره و از نظر قابليت‌هاي ذهني هم از هم‌سالان‌اش عقب‌تره. چند وقت پيش داشتيم در اين مورد صحبت مي‌كرديم كه چه‌طور چنين موجودي در تكامل تا به اين‌جا بالا اومده و باقي مونده كه اين موضوع براي همه‌مون (از جمله خودش) سوال بود.

در اين مورد يك حدس داشتم كه امشب با خودش مطرح كردم و اتفاقا كمابيش هم موافق بود: شايد تاران نمونه‌ي جهش‌يافته‌اي هست از يك گونه‌ي جديد انساني كه نمودهايي از هوش جمعي رو به نمايش مي‌ذارن. در اين گونه قابليت‌هاي فردي پايين هستن (مثل همين مورد)، قابليت تكثير دارن و به صورت گروهي توانايي‌هايي دارن كه به صورت فردي ندارن (مثلا دوست من به تنهايي قابل تحمل نبود، اما در جمع باعث انبساط خاطر مي‌شد).

وقتي كه هوش جمعي تا اين اندازه در طبيعت زياد ديده مي‌شه، بايد انتظارش رو مي‌داشتيم كه انسان‌هاي با اين خصوصيت از فيتنس بهتري برخوردار باشن و بايد هم انتظار بروز اين گونه‌ها رو مي‌داشتيم.

لطفا

لطفا وقتي كسي ازتون كمك خواست، در جواب، مساله‌ي حل شده رو بهش تحويل ندين. همين كه كمك بكنين كه راه حل رو پيدا كنه، هم مفيد بودين و هم به طرف احترام گذاشتين.

اشتباه

يه اشتباه كرد اولين سفري كه به ايران داشت يك كلاسور سه سوراخه براي خواهرش آورد. بعد از اون به مدت چهارده سال مجبور بود در هر سفر كاغذ سه سوراخه بياره.

بشتابيد كه علم پيش‌رفت كرد!

در اين مدت هفت ماهي كه به اين‌جا اومده‌ام امكان كار كردن نداشته‌ام (يعني كاري كه انجام بدم و متقابلا نون در بيارم!) و خودم رو با چيزهاي مختلفي مشغول كردم از جمله اين كه با يكي از استادهاي دانشگاهي كه در اين نزديكي است (بر وزن «و خدايي كه در اين نزديكي است») كار كردم. موضوع كار اين بود كه براي هماهنگي بين عامل‌هاي پرنده (Autonomous Flying Vehicles) در يك محيط سه‌بعدي راه‌هايي براي هماهنگي (Coordination) ارايه بديم. براي شبيه‌سازي ايده‌هام از نرم‌افزار NetLogo استفاده كردم و سعي بر اين بود كه با كم‌ترين ارتباط مستقيم بين اين ماشين‌ها، گروه‌شون بتونن خودشون رو با همديگه هماهنگ كنن. ايده‌اي كه استفاده كردم (و نمونه‌اش رو در حالت دو بعدي امتحان كرده بودم) اين بود كه هر ماشين بين خودش و ديگران كه در حوزه‌ي محدودي از ديدش هستن فنرهايي مجازي در نظر بگيره و با توجه به نقطه‌ي تعادلي كه به صورت مكانيكي در اون قرار مي‌گيره، موقعيت جديدي براي خودش انتخاب كنه. هدف اصلي‌تر من از اين كار، سروكله‌زدن با سيستم‌هايي بود كه در اون رفتارهاي ساده و محلي (Local) عامل‌ها منجر به رفتارهايي گروهي مي‌شه كه با مشاهده‌ي صرف رفتارهاي عامل‌ها قابل پيش‌بيني نبوده باشه (در اين مورد بعدتر هم صحبت خواهم كرد). فعلا اين ويديوي كوچيك رو از نتيجه‌ي كار كه با بدبختي تهيه كرده‌ام ببينين، لطفا!