فرزندخواندگی: یک روز با مددکار – هفت

گاهی دختر اولم می‌گفت که این سه تا با هم خواهر و برادر هستن، ولی من خواهرشون نیستم. اینا یه گروه هستن و من هیچ وقت نمی‌تونم با اینا یکی بشم. بهش گفتم من و بابات خواهر و برادر هستیم؟ هیچ زن و شوهری خواهر و برادر هستن؟ آدم‌ها می‌تونن خیلی به هم نزدیک باشن، بدون این که رابطه‌ی خونی داشته باشن. تو و خواهر و برادرهات هم همین‌طور هستین.

یاد گفته‌ی یکی از دوستان افتادم که می‌گفت «شما هیچ وقت این بچه رو بچه‌ی خودتون ندونین و به اون هم بفهمونین که بچه‌ی شما نیست».

2 thoughts on “فرزندخواندگی: یک روز با مددکار – هفت”

  1. roozbeh to in doostaro az koja miari. be jan e khodam har vaght naghl e ghol haye intori mizari man dahanam 1m baz mishe. ,mitoonam tasavvor konam yeki intori fekr kone, vali inke biad saf bege baram ajibe.

  2. حسین: :) از یک طرف دوست زیاد داریم و گفتگو هم زیاد می‌کنیم. نقل‌قول‌هایی هم که من می‌یارم، عجیب‌ترین‌ها بوده‌ان (در واقع نقل‌قول‌های جالب یا حرف‌های منصفانه و عاقلانه شاید کم‌تر شانس گفته شدن پیدا کرده باشن). در نتیجه نقل‌قول‌ها نمونه‌ی آماری مناسبی از دوست‌ها نیستن. از طرف دیگه هم هنوز یک احتمال در نظر می‌گیرم که شاید اون دوست حرف‌اش رو درست نگفته باشه و منظورش چیز دیگه‌ای بوده و یا می‌خواسته به هر حال یک چیزی بگه و هیچ چیز خاصی در ذهنش نبوده. البته فکر می‌کنم که با تمام این‌ها، گفته‌ای مثل گفته‌ی بالا موجه نیست. به قول خودت هستن کسانی که عقیده‌ی خاصی دارن؛ اما به زبون آوردنش دیگه یک چیز دیگه است.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *