فرزندخواندگی: یک روز با مددکار – هشت

زبان که تنها یاد گرفتن جمله‌ها و کلمه‌ها نیست. قسمت عمده‌ای از زبان رو در ارتباط‌های اجتماعی یاد می‌گیریم. این بچه‌ها هم در محیط بسته‌ی پرورشگاه بودن و هیچ‌وقت ارتباطات گسترده‌ای نداشتن. دختر دوم من در پنج سالگی از روسیه اومد؛ هیچ وقت زبان رو به درستی یاد نگرفت. هنوز هم انگلیسی‌اش خرابه. اون اول‌ها باباش بهش گفت برو از تو آشپزخونه برای من زیرسیگاری (ashtray) رو بیار. این هم گفت چشم و پرید رفت. مدت زیادی گذشت و ازش خبری نشد. من رفتم آشپزخونه و دیدم اون وسط ایستاده و داره هاج و واج دور و بر رو نگاه می‌کنه. فهمیدم که این معنی زیرسیگاری رو نمی‌دونه و فقط داره به اشیا نگاه می‌کنه که شاید بفهمه کدومشونه. بهش گفتم می‌دونی زیرسیگاری چیه؟ گفت نه! گفتم همون چیزی که خاکستر سیگار رو توش می‌ریزن؛ توی اون کمده. دخترم هم زیرسیگاری رو برداشت و خوش و خندان برد و به پدرش داد.

به یاد خودم افتادم که گاهی که معنی بعضی کلمه‌های انگلیسی رو نمی‌فهمم، دست از تلاش بر نمی‌دارم و سعی می‌کنم بل‌که با نگاه کردن به اشیا بفهمم منظور چه چیزی بوده.

دخترم برای زبان مشکل داشت و در ضمن در پرسیدن سوال تعلل می‌کرد. نمی‌خواست همیشه سوال بپرسه و سعی می‌کرد گاهی خودش بفهمه که منظور چیه. در مهدکودک هم برای بازی با بچه‌ها مشکل داشت؛ یک بار بچه‌ها می‌خواسته‌ان خاله‌بازی کنن و یکی از دخترها گفته من مادرم و تو هم پدر. برو برای این عروسک پوشک بیار. دختر من هم هاج و واج تماشا می‌کرده؛ اصلن نمی‌دونسته پوشک چی هست. در روسیه پوشک ندیده بوده: اون‌ها لباس رو به بچه می‌پوشونن، بعد که بچه لباس رو کثیف می‌کنه، کل لباس رو عوض می‌کنن. مربی مهدکودک با من صحبت کرد و گفت دخترت مشکل ارتباط داره.

البته فقط مشکل دختر مددکار نیست و مشکل من هم هست. وقتی با همکارها حرف می‌زنم، معنی خیلی حرف‌ها رو نمی‌فهمم و گاهی از سوال پرسیدن زیاد هم خجالت می‌کشم. اگر بخوام همیشه سوال بپرسم، گاهی مجبورم برای هر موضوع ریز و درشتی سوال بپرسم.

دختر دومم در ریاضی و فیزیک هیچ مشکلی نداشت و همیشه جزو به‌ترین‌ها بود. از اون طرف در زبان و ادبیات و دیکته همیشه مشکل داشت و تا امروز هم مشکل داره. حرف زدنش هم مشکل داره.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *