و بالاترین نمره‌ی کلاس هم ۱۰، روزبه دانشور!

از دوران راهنمایی یک تصویر رو به وضوح به یاد دارم: معلم تعلیمات دینی (که مدیر مدرسه هم بود) وسط کلاس ایستاده بود و برگه‌های امتحانی تصحیح شده رو توزیع می‌کرد. قبل از تحویل برگه هم، نمره رو با صدای بلند و با هیجانی شهوت‌گون اعلام می‌کرد. به آخرین برگه که رسید، انگار که مدت‌ها بود منتظر همین لحظه بود: فریاد زد «و بالاترین نمره‌ی کلاس هم… ۱۰، روزبه دانشور».

من پایین‌ترین نمره‌ی کلاس رو گرفته بودم. یادم نیست که آیا برگه‌ها رو بر اساس نمره مرتب کرده بود که من آخری بودم (اما چرا باید این همه وقت بگذاره برای مرتب کردن برگه‌ها بر اساس نمره؟)، یا این که برگه‌ی من رو به آخر منتقل کرده بود (برای تجربه‌ی اون لحظه؟) یا این که برگه‌ها تصادفی چیده شده بودن (و من به احتمال چهار درصد آخرین برگه بودم؟). این‌ها رو یادم نیست. اما به خوبی خنده‌ی بچه‌های کلاس با صدای بلند رو به یاد دارم. به خوبی هم به یاد دارم که چه قدر احساس شرم‌ساری می‌کردم. دودل بودم که آیا باید راه بی‌عاری پیش بگیرم و من هم بخندم (در حالی که خنده نداشت) یا این که باید سرم رو پایین می‌انداختم که زودتر اون مراسم تموم بشه.

از سرنوشت اون معلم اطلاع چندانی ندارم. خدا می‌دونه الان کجاست. از سرنوشت خیلی از اون بچه‌هایی که با نمره‌ی من لحظه‌ی خوشی داشتن هم اطلاعی ندارم. دوست داشتم می‌تونستم به گذشته برگردم و همون‌جا به خودم بگم «سرت رو بالا بگیر مرد! یک امتحان ساده بود با سوال‌هایی که تک‌تک‌شون جای بحث داره. قراره این دنیا حالا حالاها بچرخه… هم برای تو، هم برای معلم، هم برای اون بچه‌ها، این تازه اول کاره…».

8 thoughts on “و بالاترین نمره‌ی کلاس هم ۱۰، روزبه دانشور!”

  1. متاسفانه این اتفاق در محیط آموزشی زیاد می‌افته. البته خود این سن (نوجوانی) هم یک دوره بحرانی هست. توی این سن تقریبا همه بچه‌ها دوست دارن همه چی رو مسخره کنن و دست بندازن. اوضاع وقتی بدتر می‌شه که معلم‌ها به جای پیشگیری از چنین کاری خودشون هم این کاره باشن. البته وقتی خیلی از مردم هیچ وقت به معنای عقلی بالغ نشده باشند و در همون سن و سال راهنمایی مونده باشن، نمی‌شه انتظار دیگری هم داشت. ولی از همه بدتر این که اون موقع با خواص شگفت‌انگیز «افسنطین کبیر» هم آشنا نشده بودی!

  2. م.ن.ر: در واقع فکر کنم معلم/مدیر مربوطه هم خودش بالغ نشده بود (نمونه‌ی واضحش هم این که نمره‌ی پایین دانش‌آموز رو به نوعی شخصی تلقی کرده بود). در ضمن فکر کنم که تو توی کلاس ما نبودی؛ وگرنه از همین تریبون، به خاطر خنده‌ی نامربوط، فحش رو به جونت می‌کشیدم.

  3. منم منظورم همین معلم یا کسانی چون وی بود که بالغ نشده بودند و نشده‌اند! به گمانم هم‌کلاسی بودیم. ولی من تا اونجا که یادم می‌آد، در این جور موارد به کسی نمی‌خندیدم و کلا از همرنگ حماعت شدن و همراهی در آزار دیگری به ویژه از نوع گروهی بیزار بودم. به هر حال هیچ حس خوبی از رفتار مدیر و ناظم و البته برخی معلم‌ها نداشتم. چه بسا – ناخودآگاه – بیشتر از معلم‌ها بلوغ عقلی داشتم! به نظرم یک فکر غلطی در اینها بود که باید دانش‌آموز رو کنترل کرد و گرنه کار خراب می‌شه. همین عده‌ای با مرموز/مشکوک‌بازی درآوردن، عده دیگری با هارت و پورت کردن، و برخی با بی‌محلی کردن یا بداخلاقی. خیلی کم بودن اونهایی که احساس راحتی و دوستی با دانش‌آموز داشته باشند و هدف‌شون واقعا «آموزش» و «پرورش» باشه.

    یادمه یکی از بچه‌ها بعد از امتحان زبان (راهنمایی)، داشت برای من و یکی دیگه توضیح می‌داد که پاسخ یک پرسشی رو چی نوشته. ما درست بعد از پایان امتحان نزدیک دفتر ایستاده بودیم. این دوست‌مون عادت داشت که وقتی توضیح می‌داد با خودکار کف دست‌ خودش می‌نوشت! در همین هنگام یک باره مدیر سر رسید و کف دست این رو دید و گوش‌ش رو گرفت که تقلب می‌کنی به بقیه هم نشون می‌دی؟! بعد دست‌ش رو گرفت کشیدش سمت دفتر که بیا بریم من یک صفر به‌ت بدم! این دوست‌ ما هم یک باره زد زیر گریه و اون اندازه هول و ناراحت شده بود که زبون‌ش نمی‌چرخید توضیح بده جریان چیه. گریه‌های این دوست‌مون یادم نمی‌ره. خلاصه من و اون یکی هم که اول خشک‌مون زده بود شروع کردیم به توضیح دادن که آقا این جوری نیست و ماجرا چیز دیگه‌ است. به سختی مدیر رو راضی کردیم ولی ناراحتی‌ش واسه هر سه تامون تا چند روز موند.

    این تحقیر و تمسخر زیردست (به معنی سازمانی وگرنه از نظر اخلاقی فرادست و فرودست نداریم) متاسفانه در برخی فرهنگ‌ها نهادینه شده. همین که از بچگی می‌گن «بزرگتری گفتن، کوچکتری گفتن» یا حتی «زنی گفتن، مردی گفتن» و خیلی گزاره‌های دیگه‌ای که بدون هیچ ارزیابی یا بررسی منطقی/اخلاقی/قانونی در ته ذهن خیلی‌ها چنان فشرده رسوب کرده که نمی‌شه حتی به‌ش دسترسی داشت. این همون چیزی است که عده‌ای به‌ش می‌گن ایمان! باور کردن درستی یک گزاره بدون هیچ دلیلی و از اون بدتر بستن راه تجدید نظر درباره‌اش. خلاصه خانواده، محیط آموزشی، و محیط عمومی از بچگی فرد و تحقیر و تمسخر می‌کنه و در بزرگی متاسفانه بیشتر افراد به جای جبران، به انتقام‌گیری و بازتولید همون رفتارها دست می‌زنند. واقعا زمان می‌بره که همه درک کنند که انسان انسانه، و همه انسان‌ها برابر، سن، جنسیت، ظاهر، نژاد، مقام، و خیلی چیزهای دیگه نباید فرقی ایجاد کنه.

  4. م.ن.ر: جالب بود. این سوال رو پیش آورد که چه طور می‌شه که در یک اجتماع، همین ایمانی که گفتی رشد می‌کنه. مثلن آیا به شرایط اولیه ربط داشته؟ یا این که بستری بوده که به رشد چنین ایمانی کمک کرده؟ مثلن آیا از نظر تکاملی، در این شرایط، افراد «با ایمان» به این شکل فیتنس به‌تری داشته‌اند؟

  5. توضیح فرگشتی‌ش اینه که کودک انسان هر چیزی را که بزرگترها می‌گویند به سادگی و با یقین باور می‌کنه، زیرا این تنها راه افزایش شانس بقا از راه انتقال تجربه (به صورت کلامی) به نسل بعدی است (برای همین است که می‌گویند در آن چه که به کودک و به ویژه فرزند خود می‌گویید مراقبت باشید). اولین گزاره هم همین است که هر چی بزرگترها می‌گویند درست است. بقیه هم پشت سر آن می‌آید. در واقع کسانی که در گذشته چند میلیون ساله فرگشت انسان از این روش پیروی نکرده‌اند همگی منقرض شده‌اند! به ویژه به دلیل همراه نشدن با و دنباله‌روی نکردن از گروه.

    خیلی‌ها متوجه این موضوع نیستند و کمند کسانی که به دنبال فکر، ایده، یا راه جایگزین باشند. حتی ناخودآگاه تفاوت‌هایی هم را که به هر دلیلی نسبت به نسل پیش دارند را باز می‌خواهند به همان روش خود را به نسل بعد منتقل کنند. از نظر روانی هم واقعا نوعی احساس جاودانگی را با خود دارد. چون انتقال ایده‌ها به نوعی مانند انتقال ژن‌هاست. بخش ویژه‌ای از این انتقال هم – مطمینا – در تاریخ بشر، ویژه جهان‌بینی و برداشت‌های متافیزیکی وی بوده است و خواهد بود. برای همین، حتی در کشورهای آزاد، هم‌بستگی فراوانی میان آرای ایمانی افراد با آرای ایمانی پدر و مادر و خانواده‌شان هست.

  6. نميدونم امشب من از كجاي اين اقيانوس به نوشته تو برخوردم! من از تو كمتر گرفته بودم ، بهر حال يادش بخير

  7. آیدین: توی اون امتحان به خصوص من کم ترین نمره بودم. چون درست یادم هست که برگه ی من رو آخر اعلام کرد و گفت بالاترین نمره! (مگر این که هم کلاس نبوده باشیم و همین شو رو برای کلاس شما هم اجرا کرده باشه)

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *