با شست دست راستش گونهاش رو نگه داشت و با شست و اشارهی دست چپش سعی کرد جوش صورتش رو بکنه. کمی وقت گذاشت و بعد اونچه که از صورت خودش کنده بود رو جلوی چشمهاش گرفت و نگاه کرد. هرچی که دستش بود رو با تلنگری پرت کرد. کمی گردناش رو به راست و چپ گردوند و به دور و برش نگاهی انداخت. کفشش رو درآورد و بعد جورابش رو درآورد و جوراب رو روی صندلی کنار دستش گذاشت. دست برد و بین انگشتهای پاهاش رو واکاوی کرد. چیزهایی از لای انگشتهاش در آورد، جلوی چشمش گرفت و با دقت برانداز کرد. اونچه رو که درآورده بود، با انگشتش لوله کرد و زیر صندلی انداخت.
کمی به اطراف نگاه کرد. نگاه سریعی به مسافرها انداخت و نگاه سریعی به جاده. خم شد، به زیر صندلی دست برد و یک ظرف یک بار مصرف از جنس فوم رو بالا آورد. در ظرف رو باز کرد و با دست راستش یک تیکه رون مرغ از توش در آورد. به مفصل استخون مرغه نگاه کرد. با دست چپش اون یکی نیمهی مرغ رو گرفت و سعی کرد مفصل رو جدا کنه. کمی دو قطعهی مرغ رو به چپ و راست تکون داد، اما موفق نشد. با همون مفصل به مرغ گاز زد و تیکه گوشتی رو که با دندون گرفته بود، جوید. با هر بار جویدن لقمه، زبونش و دندونهاش دیده میشدن. صدای خوردنش به صندلیهای کناری میرسید. بوی مرغ پیچیده بود. بقیهی مرغ رو در ظرف یک بار مصرف گذاشت، در ظرف رو بست و دوباره پایین پاش زیر صندلی گذاشت. دو دستش رو بالا آورد، کمی به انگشتهاش نگاه کرد و بعد کف دستهاش و انگشتهاش رو به هم مالید. کمی با انگشتهاش دهنش و دندونهاش رو جست و جو کرد. قطعاتی از غذا از داخل دهنش در آورد، جلوی چشمهاش گرفت و بعد دوباره به داخل دهن برگردوند. کمی انگشتهای خودش رو لیس زد. روی صندلی ولو شد، دستش رو زیر چونهاش گذاشت و با انگشتهاش به استخون گونهاش ضربه زد؛ استخون گونهای که از صورتش بیرون زده بود. به جاده خیره شد.
تنها یک تیشرت به تن داشت. آستینش رو تا کتف بالا زد. سر آستین نخنخ شده بود. برای خودش بازو گرفت. کمی به عضلهی بیرون زدهاش از بین استخونها نگاه کرد. دست چپش رو به سمت بازوش برد و با جوشهای روی بازوش ور رفت. دستش رو پایین انداخت و از پنجره به بیرون نگاه کرد.
پاچهی راست شلوارش رو بالا زد و مقداری ساق پا و بعد مقداری زانو و در نهایت رون پاش رو خاروند. کمی به پای خودش خیره شد. کمی پلک زد و با یکی از جوشهای روی پاش ور رفت. شلوار رو به جای اولش برگردوند. به جاده نگاه کرد. نگاهی به راننده انداخت. پاچهی چپ شلوارش رو بالا زد و با همون ترتیب، اول ساق، بعد زانو و بعد رونش رو خاروند و کمی هم به دنبال جوش گشت. پاچهی شلوار رو به جای قبل برنگردوند. در حالت نیمه درازکش پای راست رو روی پای چپش انداخت. کمی مچ پای راستش رو حرکت داد و به تکون خوردن پای خودش نگاه کرد. دست به سمت پاش برد و کمی با انگشتهاش بازی کرد. انگشتهای پاش رو در مشت گرفت و مدتی همونجور نگه داشت. دست به گوشش برد و کمی گوشش رو خاروند. انگشت کوچیک رو به داخل گوشش کرد و کمی چرخوند. انگشت رو از گوشش در آورد و جلوی چشمش گرفت. دوباره انگشت رو به داخل گوشش برد و گردوند. دو دستش رو چند بار به هم زد و بعد به تیشرتش مالید. وزنش رو روی دست راستش انداخت و نگاهش رو به جلو دوخت.
سرش رو خاروند. ابروها رو بالا داد، خم شد و ظرف یک بار مصرف رو از پایین پاش برداشت. استخون مرغ رو به دست گرفت، کمی نگاه کرد و گاز زد. به جاده نگاه کرد.
مشاهده علمی یک هپلی (مثل اون مورد مشاهده علمی شمع از کتاب شیمی دبیرستان)!
هرچند این همه خجسته دلی چنین موجودی بسیار جالبه!
آقا حالمون بد شد .فکر کنم همون غروب رو مشاهده دقیق و توصیف کنی موضوع لطیفتری باشه
:D
اي بابا حالا چه كاريه توصيف جزء به جزء همچين چيزي!