به نظرم از جمله مصداقهای «معصیت بیلذت»، شوخیهای «این خانوما، این آقایون» است. نه مورد داره، نه خاصیت داره و نه حتا خنده داره.
All posts by روزبه
فرزندخواندگی: بارداری به خاطر تجاوز
در سن پونزده سالگی یک مادر زیستی شدم. پسر تعمیرکار اومد که یک لوله رو تعمیر کنه. وقتی اجازه دادم بیاد تو، بهم تجاوز کرد. در شوک بودم و از این میترسیدم که اگر به مادرم بگم که این پسر به من صدمه زده، چی میگه. وقتی بالاخره جرات کردم و بهش گفتم، هرگونه فحشی که ممکن بود به من داد. فکر میکرد تقصیر من بوده. وقتی متوجه شدم که باردارم، من رو به یک ایالت دیگه فرستاد و بهم گفت که به هیچ کس چیزی نگم.
مادر زیستی
مشخص است که باردار بودن به خاطر تجاوز، به آسیب روحی قضیه میافزاید. در کنار شرم از بارداری و حمل یک کودک، خشونتی که منجر به شکلگیری کودک شده بوده هم در تمام عمر همراه با زن میماند.
بعد از جستجویی طولانی، دخترم رو پیدا کردم. عکس رد و بدل کردیم و با هم ملاقات کردیم. از اونجا که کنار اومدن با ملاقاتمون براش خیلی سخت بود، تصمیم گرفتم در مورد همهی داستان این که چه اتفاقی افتاده بود چیزی بهش نگم… این که چه طور به وجود اومده بود.
پدر/مادر زیستی
برای هر پدر و مادر زیستیای، داستان شکلگیری کودک میتواند دشوار باشد. وقتی شکلگیری کودک شامل تجاوز باشد، میتواند اثر بیشتری روی ذهن والدین زیستی داشته باشد.
همینطور که زمان گذشته، برام مهمتر از قبله که به دخترم بگم که واقعن چه اتفاقی افتاده. نمیخواستم از کسی دیگه بشنوه. اعتقاد هم دارم که حقشه که واقعیت رو بدونه. اولها بهش گفته بودم که اون مرد کسی بوده که کمی میشناختهام، در حالی که این تمام واقعیت نبوده.
مادر زیستی
مادران زیستی که فرزندشان در طی یک تجاوز شکل میگیرد، باید تصمیم بگیرند که شرایط اتفاق افتاده را چهگونه به فرزند بگویند. قابل درک است که این بخش از موضوع برای همهی کسانی که درگیراند دشوار است. به هر حال، مثل دیگر زمینههای مربوط به فرزندخواندگی، همه حق دارند که حقیقت را بدانند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
میمونهایی که برای یک عروسک که فکر میکنند میمون مرده است، عزاداری میکنند
فرزندخواندگی: فقدان
وقتی پسرم رو باردار شدم که از شوهر فحاش و الکلیام جدا شده بودم. گذاشتن پسرم برای فرزندخواندگی سختترین چیزی بود که در زندگیام مجبور بودهام انجام بدم. دو دختر از همون پدر دارم.
مادر زیستی
پدران و مادران زیستی تنها کسانی نیستند که در فرزندخواندگی «از دستدادن» را حس میکنند. گاهی برادران و خواهران در خانواده هستند که خواهر یا برادرشان را در فرزندخواندگی از دست میدهند. در هر حالت، فرزندخواندگی تصمیم دشواری است. وقتی فرزندخواندگی تنها محدود به جدا شدن پدر و مادر زیستی از کودک نیست، شرایط میتواند حس بیشتری از «از دست دادن» را القا کند.
من کوچیکترین بچه از هشت بچهی خانوادهی زیستیام هستم. وقتی دو ساله بودم به فرزندی گرفته شدم. قبل از اون در یک خانوادهی امین موقت بودم، اما اون خانواده نمیتونستن من رو به فرزندی بپذیرن چون برادرهام میدونستن من کجام و پدر و مادر امین موقت میترسیدن که ممکنه بیان، من رو بدزدن و برگردونن. مادرم بهم گفت که من و دو خواهرم رو از خانواده جدا کرده بودن چون پدرم مرد بدی بوده. نمیدونم چه مقدار از این موضوع درسته. میخوام خانوادهی زیستیام رو پیدا کنم تا واقعیت این که چه اتفاقی افتاده رو بفهمم.
فرزندخوانده
از دست دادن، از دست دادن است، فارغ از این که چه شرایطی حاکم بوده. حتا در خانوادههایی که کودک به خاطر بدرفتاری یا بیتوجهی از آنجا خارج شده، کودک هنوز احتیاج دارد و مشتاقانه نیاز دارد که با خانوادهی زیستیاش ارتباط عاطفی داشته باشد. بدون واقعیت، خیلی از بچهها برای خود ایدههایی میسازند از این که شرایط در غیر این صورت چه طور میتوانسته باشد. این بچهها رشد میکنند و بزرگسالانی میشوند که همچنان به جستجوی واقعیت ادامه میدهند و برای آنچه که ممکن بود در صورت ماندن با خانوادهی زیستی رخ دهد، سوگواری میکنند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
فرزندخواندگی: بارداری = بحران
وقتی بالاخره عزمم رو جزم کردم و به مادرم در مورد بارداریام و تصمیممون برای ازدواج گفتم، قبول نکرد اجازه بده که با دوست پسرم ازدواج کنم. یک جورهایی برام یک سقط ردیف کرد – با این که سقط جنین در پاییز ۱۹۶۹ هنوز غیرقانونی بود – و سعی کرد مجبورم کنه که وارد مراحل سقط جنین بشم.
مادر زیستی
برای هر پدر یا مادر زیستی، بارداری یک بحران است. تصمیمگیری برای شخص در دوران بحران دشوار است و ممکن است شخص احساس کند که حالاش به راحتی عوض میشود و ممکن است گاهی عکسالعملهایی نشان دهد که برای خودش عجیب است. اطرافیان پدر و مادر زیستی هم ممکن است اثرات بحران را حس کنند و به شکلی عمل کنند که وضعیت را تشدید کند یا جلوی آن را بگیرد.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
فرزندخواندگی: درهم و برهمی نقشها – گذشته و حال
غریزههای مادرانهام داشتن غلبه میکردن. ماه هفتم بارداری، وقتی به خانهی مادران ازدواج نکرده رفتم، به مقدار زیادی به بچهام وابسته شده بودم. وقتی به دنیا اومد، واقعن میخواستم که اون دختر رو نگه دارم.
مادر زیستی
مادر زیستی از بسیاری جهات مادر است – فیزیکی، عاطفی و روحی. بسیاری از مادران زیستی شرح میدهند که به بچهی به دنیا نیامدهشان خیلی نزدیکاند. برقراری رابطهی عاطفی با بچهی به دنیا نیامده بخشی طبیعی از بارداری است. این که یک نفر تا این حد به بچهای احساس نزدیکی کند که قرار نیست بزرگش کند، میتواند خیلی پیچیده و گیجکننده باشد.
حق دارم که بگم که یک پسر دارم؟ پسر یک نفر دیگه است. اما چی صداش کنم، اگر قرار نیست پسرم صداش کنم؟
پدر/مادر زیستی
این که یک نفر پدر یا مادر باشد و پدر یا مادر نباشد، میتواند گیجکننده باشد. پدران و مادران زیستی با هویتشان در کشمکشاند چرا که به نقششان به عنوان پدر یا مادر ربط پیدا میکند. آیا اگر کسی بچهاش را بزرگ نکند، همچنان پدر یا مادر است؟
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
فرزندخواندگی: جای زخمها
دکترم آدم گرمی نبود اما در درون، مرد خوب و دلسوزی بود. یک بار که در زمان بارداری در حدود چهار یا پنج ماهگی داشت من رو معاینه میکرد، زدم زیر گریه و از اون به بعد با من با احترام رفتار کرد. وادارش کردم به من قول بده که من رو سزارین نکنه، مگر این که واقعن چارهای نباشه. دلم نمیخواست که اگر بچهای ندارم، جای عملاش رو با خودم همراه داشته باشم. دکتر هم به قولش عمل کرد.
مادر زیستی
خیلی از مادران زیستی علایم فیزیکی و اثرات به دنیا آوردن بچهها را به همراه خواهند داشت. دیدن کشیدگیهای پوست یا جای عمل سزارین با هر لباس پوشیدن ممکن است یادآور خاطرات گذشته برای مادران زیستی باشد. تصمیم به داشتن رابطهی فیزیکی با کسی دیگر هم ممکن است احساسات قدیمی را رو کند و مادر زیستی را مجبور کند که به کسی که با او در ارتباط است در این باره صحبت کند که قبلن باردار بوده است. برای خیلی از مادران زیستی، این اتفاقات یادآور دورانی است که هم از نظر احساسی و هم از نظر فیزیکی دشوار بودهاند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
فرزندخواندگی: تمایلات جن.سی
بخشی از من هست که هنوز برای لذت بردن از روابط جن.سی مشکل داره. احساس میکنم که هنوز باید هزینهی باردار شدن و گذاشتن بچهام برای فرزندخواندگی رو پرداخت کنم.
پدر/مادر زیستی
برای بعضی پدران و مادران زیستی، روابط جن.سی یادآور تجربهی فرزندخواندگی است. پذیرش و حل و فصل احساسات متعددی که همراه است با پدر و مادر زیستی بودن، میتواند کمک کند که روابط جن.سی به فعالیتی لذتبخشتر تبدیل شود.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
فرزندخواندگی: روابط
متوجه شدهام که این موضوع برام مشکلاتی در زمینهی اعتماد، چه در ازدواج و چه ارتباطات دوستی، ایجاد کرده. با چیزهایی مشکل داشتهام مثل کمبود اعتماد به نفس، افسردگی و احساس گناه و احساس شرمساری. دارم خیلی سخت تلاش میکنم که بر خود قدیمیام غلبه کنم.
پدر/مادر زیستی
پدر یا مادر زیستی بودن بر روابط تاثیر میگذارد. اعتماد به نفس پایینی که خیلی از پدران و مادران زیستی وصف میکنند، میتواند مزاحم آغاز رابطهی جدید و ادامه دادن روابطشان باشد. گاه برای پدران و مادران زیستی دشوار است که باور کنند کسی ممکن است صادقانه ازشان مراقبت کند و دوستشان بدارد. اعتماد کردن به دیگران میتواند به صورت یک مانع جدی ظاهر شود.
کار پیدا کردم، بعد به خدمت سربازی رفتم، سفر کردم، دنیا رو دیدم و به آرومی التیام پیدا کردم. اگر هرکسی میخواست بدونه، میگفتم که مادر زیستیام. از بابت آوردن دیوید به این دنیا شرمنده نبودم. از سربازی بیرون اومدم، به شهرم رفتم، تلاش کردم که یک کار دائمی و ثابت پیدا کنم. نشد. بالاخره یک کار در یکی از ایالتهای غرب میانه پیدا کردم. فکر میکردم یک جورهایی درمان شدهام، اما اشتباه میکردم. هیچ وقت با مردی ارتباط ثابت و پایداری برقرار نکرده بودم. یک بار نزدیک شدیم، حتا نامزد هم شدیم، اما آخرش به هم خورد. بنابراین تصمیم گرفتم که هیچ وقت ازدواج نکنم. اینجوری بگم که در طالعام این جور نوشته شده بود.
مادر زیستی
بعضی پدران و مادران زیستی احساس میکنند که به خاطر تجربههای بارداری، تصمیم به فرزندخواندگی و رها کردن فرزند که از سر گذراندهاند، سرنوشتشان محکوم به شکست است. روابط آینده تحت تاثیر این خواهند بود که پدر و مادر زیستی چه دیدی نسبت به خود در فرایند فرزندخواندگی دارند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
فرزندخواندگی: افسردگی
در چند ماه اول بعد از رها کردن فرزندم، جدی فکر میکردم که دارم روانی میشم. هرچی باشه، به من گفته بودن که این بچه رو فراموش میکنم و به دنبال زندگیام میرم، انگار که این دختر اصلن هیچ وقت وجود نداشته! به هر حال، چیزی فراموش نشد. درد سختتر شد و من هم به شدت افسرده شدم. واقعن حس میکردم که دلم میخواست بمیرم. یادم مییاد که هر بار که دختربچهای هم سن و سال دخترم میدیدم، فرو میریختم و تیکه تیکه میشدم. احتمالش بود دختر من باشه؟
پدر/مادر زیستی
افسردگی حس کردن نا امیدی و درماندگی است. حسی هست که هیچ وقت چیزی عوض نمیشود و این که هیچ وقت روزهای روشنتری در راه نخواهند بود. طبیعی است که پس از از دست دادن، احساس افسردگی کنیم. از دست دادن یک فرزند فقدان اساسیای در زندگی یک پدر یا مادر است. پدران و مادران زیستی این فقدان را به نوعی حس میکنند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.