فرزندخواندگی: برخورد با مادران زیستی

موسسه فرزندخواندگی از من اطلاعاتی در مورد پیشینه‌ی خودم و پدر زیستی جمع کرد. اما هیچ ایده‌ای به من ندادن که خانواده‌ی فرزندخوانده چه کسانی‌اند. من رو به خونه‌ی مادران ازدواج نکرده منتقل کردن و ارتباطم با دوستان و خانواده بریده شد. مادر و ناپدری‌ام رو ندیدم تا وقتی که دو روز بعد از این که پسرم رو به دنیا آوردم، دنبالم اومدن.

مادر زیستی

خیلی از پدران و مادران زیستی از این می‌گویند که چه در دوران بارداری و چه در پروسه‌ی فرزندخواندگی، با آن‌ها به شکل منفی‌ای برخورد می‌شده. بعضی پدران و مادران زیستی در دوران بارداری از مهم‌ترین مجموعه‌ی پشتیبانی، یعنی خانواده و دوستان، محروم شده بودند.

سعی می‌کردم تا جایی که می‌شه در اتاقم بمونم، چون مادرم هر موقع من رو می‌دید، بی‌بروبرگرد بهم گیر می‌داد. بارها و بارها بهم گفت که چه احمقی هستم که باردار شده‌ام. من رو مقصر می‌دونست و پدر فوت‌کرده‌ام رو و دوست‌پسرم رو. تنها کار روزانه‌ام این بود که اشک بریزم. بهم می‌گفت چه قدر خوبه که در مورد بارداری حس بدی دارم چون لیاقت‌اش رو داشتم که حس بدی داشته باشم.

مادر زیستی

بعضی پدران و مادران زیستی با علنی شدن بارداری، پشتیبانی خانواده را از دست می‌دادند. اگر جایی برای ماندن نداشتند، با خانواده‌شان می‌ماندند و سعی می‌کردند با روابط دور و برشان کنار بیایند. نامعمول نبود که به پدران و مادران زیستی گفته شود به خاطر کاری که کرده‌اند و به بارداری منجر شده، لیاقت دارند که با آنان بد برخورد شود.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *