اگر به دنبال کتابی هستین که در مورد غم و شادی باشه، از نوستالژی بگه و به دنبال چیزی بودن، از روانشناسی بگه و جامعهشناسی و تاریخ و ادبیات، کمی هم شاعرانه باشه، کتاب Bittersweet: How Sorrow and Longing Make Us Whole رو پیشنهاد میکنم.
All posts by روزبه
هیچ
هیچ خبری نیست، هیچ…
بعد از انتخابات
بد وضعی شده
۱. الان اخلاق کمرنگ شده
۲. بله آقا، وضعیت فرق کرده
۱. تا وقتی مردم اخلاق رو رعایت نکنن و حقوق هم رو محترم نشمرن، هیچی درست نمیشه، حتا در همین جامعهی تحصیل کرده مثل خود ما
۲. نه نمیشه
۱. یعنی وقتی مردم سادهترین اصول اخلاقی و حقوق دیگران رو در نظر نگیرن، امیدی به اصلاح نیست
۲. واقعن نیست. اتفاقن من یک کتاب جدید میخوندم در همین مورد بود
۱. پیدیافش رو داری؟
سکوت
بالاخره بعد از پونزده سال حرف زدن در اینجا، به جایی رسیدم که هیچ برای گفتن ندارم، هیچ
تنهایی و شرم از تنهایی
از رقتانگیزترین صحنههای تنهایی برای من کسانیاند که تنها نشستهاند پشت میز، با یک دست قاشق یا چنگال به دست دارن و غذا میخورن، و با دست دیگه به گوشی تلفن نگاه میکنن. خود تنهاییاش مشکلی نداره، اون شرمی که از تنهایی دارن نشون میدن خرابش کرده
غریبه
بالاخره محصول فکر کردنهام این شد که راز احساس تعلق داشتن به یک مکان، ارتباط داشتن با غریبههای اون مکانه. در کل راز تعلق به این دنیا، ارتباط با غریبههاست.
باگ
در دانشگاه یکی از استادها گفت باگ نرمافزار مثل اینه که یک ساختمون ده طبقه داشته باشی و در زیرزمین در یکی از انباریها رو محکم ببندی و به خاطر همین کل ساختمون بیاد پایین. اون زمان این تشبیه مسخره بود تا این که امروز به چشم دیدم که همهچیز من پایین بود و بعد از کلی بالا و پایین متوجه شدم که یک باگ ناچیز (به حق ناچیز) داشتم که این همه گند زد و هیچ اثری به جا نگذاشت.
تبریک
بالاخره به این نتیجه رسیدم که وقتی مینویسن congrats بیشتر چیزیه شبیه به «تبریک»، در مقایسه با «مبارک باشه» که معادلیه برایcongratulations خودمون
آرام بخور، آرام
اتازه یاد گرفتهام که بین ترس از مرگ و خیلی چیزها رابطه هست. یکیاش که برداشت کردم، رابطهی نزدیک همین ترس و آزاردهنده بودن دیدن وحشیانه خوردن غذاست.