Category Archives: دانش

مايكروسافت

سخن‌ران (William A. Wulf) از قانونی نام برد به اسم Metcalfe’s law که معتقده ارزش یک شبکه‌ی مخابراتی با توان دوم تعداد کاربران شبکه متناسبه. مثلا اگه شما در کل دنیا صاحب تنها دستگاه تلفن باشین، هیچ ارزشی نداره. هرچه‌قدر که تعداد دارندگان تلفن بیش‌تر بشه، ارزش دستگاه شما بیش‌تر و بیش‌تر می‌شه و وقتی به بیش‌ترین ارزشش می‌رسه که هرکس یک دستگاه (و البته یک خط!) تلفن داشته باشه. از این پرسيد که چرا ما از محصولات مایکروسافت استفاده می‌کنیم؟ آیا ارزون‌تره؟ (که نیست) آیا باگ‌های کم‌تری داره؟ (که نداره) آیا قابل اعتمادتره؟ (که نیست) آیا سریع‌تره؟ (که نیست) علت‌اش یک چیزه: اگه یک فایل وورد رو به شنوندگان سخنرانی بده، مطمئنا همگی می‌تونن اون فایل رو باز کنن و ازش استفاده کنن و همین هم داره ارزش ایجاد می‌کنه. دادگاه مایکروسافت رو به خاطر انحصار جریمه می‌کنه، اما واقعا همون یک‌نواختی و همه‌گیر بودن محصول مایکروسافت بوده که تا این اندازه محصول رو مطلوب کرده.

كپي

سخن‌ران (William A. Wulf) معتقد بود که در زمینه‌ی صفحات وب قضیه برعکس خیلی از تولیدات قدیمیه. الان یک صفحه‌ی وب باید استفاده بشه تا ارزش داشته باشه و اگه یک صفحه تولید بشه و جايي در معرض دید عموم قرار نگیره، هیچ ارزشی نداره. از این می‌گفت که یک صفحه‌ی وب برای دیده شدن داره بارها و بارها کپی می‌شه (در هارددیسک، در حافظه، در حافظه‌ی جانبی و…) و همین کپی‌هاي مكرر باعث می‌شن که اون تولید ارزش پیدا کنه. پس به همین ترتیب تعریف از کپی باید تغییر کنه و متناسب با شرایط جدید تعریف‌های جدید ارایه بشه.

اختراع

سخن‌ران (William A. Wulf) معتقد بود که قبلا وضعیت به این ترتیب بوده که یک اختراع ثبت می‌شده و برای بیست سال هم حقش به مخترع می‌رسیده. الان وضعیت فرق کرده. خیلی از محصولات دنیای جدید (مثلا نرم‌افزاری) وقتی اختراع می‌شن، بعد از یک سال خود به خود از کار افتاده‌ان و یک محصول دیگه جاشون رو گرفته. می‌گفت که قبلا لازم بوده که اگر کسی چیزی رو می‌خواسته ثبت کنه، باید خود محصول رو هم می‌آورده؛ اما دیگه الان وضعیت اون طوری نیست. ما تونستيم اين رو درك كنيم که کتاب با محصول فیزیکی فرق داره و در نتیجه راه‌هایی برای محافظت از حقوق نویسنده ایجاد کردیم. اما هنوز متوجه نشدیم که محصولات دنیای جدید (مثل محصولات در زمینه‌ی فن‌آوري اطلاعات) با هردوشون فرق داره و در نتیجه باید قوانین جدیدی برای محافظت از پدیدآورندگان این محصولات تهیه کنیم.

از تكامل

در يك سخنراني، تازه متوجه شدم كه علت سياه بودن پوست سياه پوست‌ها اين بوده كه در اون مناطق به خاطر گرم بودن و آفتاب تند، بهتر بوده كه آدم‌ها پوست تيره داشته باشن كه در نتيجه به خاطر وجود نمي‌دونم چي و نمي‌دونم چي در بدن (يا پوست)، از عقيم شدن مردان جلوگيري كنه. نتيجه اين مي‌شده كه در جايي مثل آفريقا سياه‌پوست‌ها بهتر بقا پيدا مي‌كردن و در نتيجه همه سياه شدن. اين مساله در مورد جاهاي ديگه (مثل اروپا) الزاما ضروري نبوده.

در عين حال يكي از سوال‌هاي هميشگي‌ام هم پاسخ داده شد: چه طوري انسان‌ها از آفريقا مهاجرت كردن و به قاره‌هاي ديگه (مثل آمريكا يا اقيانوسيه) رسيدن؟ آيا وسيله داشته‌ان كه از درياها عبور كنن؟ نظر سخنران اين بود كه در اون دوران يخ‌بندان بوده و در نتيجه انسان‌ها به راحتي از روي درياها راه رفتن و به قاره‌هاي جديد رسيده‌ان. بعدها يخ‌ها آب شده‌ان و راه بسته شده!

خودكشی ولی در مقياسی كمی بزرگ‌تر

از قرار معلوم در گذشته‌هاي دور مواردي بوده كه نسل تعداد قابل توجهي از موجودات زنده منقرض مي‌شده (براي اطلاعات بيش‌تر به اين‌جا نگاهي بكنين). چند وقت پيش كتابي مي‌خوندم كه قسمتي از بحث‌اش در اين مورد بود كه علت اين انقراض‌هاي بزرگ چي بوده (براي ديدن قسمت‌هايي از كتاب در گوگل اين‌جا رو ببينين). در اين مورد از جمله مواردي كه با پژوهشگرها صحبت مي‌كرد اين حدس بود كه شايد علت اين موضوع بارش شهابي بوده باشه كه قسمت عمده‌اي از حيات رو نابود كرده. در عين حال يك حدس ديگه رو هم مطرح مي‌كرد (كه اين حدس بيش‌تر مورد نظر اين كتاب بود و با طرف‌دارهاي اين حدس از جمله استوارت كافمن صحبت مي‌كرد) كه شايد اين مساله طبيعت سيستم‌هاي پيچيده (Complex Systems) باشه كه در مرز آشوب (Edge of Chaos) به سر مي‌برن و هر از گاهي تا حد زيادي نابود مي‌شن و دوباره شكل مي‌گيرن. به عبارتي ديگه اين جزو سرنوشت اين‌گونه سيستم‌هاست كه هر يك مدت يك بار تا حد زيادي فرو مي‌ريزن و بعد دوباره شروع مي‌كنن به ساخته شدن، بالا رفتن و دوباره رسيدن به مرز آشوب. اين نابودي هم جزو طبيعت و رفتار خودشونه و الزاما به عوامل خارجي ربطي نداره.

شير يا خط با قاشق

اول: مي‌خوايم براي يك قرعه‌كشي بين دو نفر كه ببينيم حرف كدوم رو انجام بديم سكه بندازيم، ولي سكه نداريم. در عوض يك قاشق چاي‌خوري داريم.

دوم: تصميم مي‌گيريم كه قاشق رو به هوا بندازيم و اگر از طرف گود روي زمين نشست، يك نفر برنده بشه وگرنه اون يكي برنده باشه.

سوم: نتيجه‌ي نشستن قاشق برخلاف سكه كاملا مشخصه و مثلا معلومه كه طبق فلان قوانين، حتما قاشق از كدوم سرش روي زمين مي‌شينه.

چهارم: دو نفر درگير در قرعه‌كشي اين رو نمي‌دونن و به همين دليل هركدوم يك طرف قاشق رو انتخاب مي‌كنن و قاشق رو مي‌ندازن.

 

نكته: احتمالا اين سيستم قرعه‌كشي عادلانه است. درسته كه قاشق به هر حال از يك طرف پايين مي‌ياد و هميشه يك جواب داره، اما چون هيچ كدوم از طرفين نمي‌دونستن كه نتيجه چي مي‌شه (و با همون ناآگاهي يك طرف قاشق رو انتخاب كردن، مثل انتخاب شير يا خط)، نتيجه اين مي‌شه كه قرعه‌كشي عادلانه مي‌شه. اگر يكي‌شون از قوانين حاكم بر نشستن قاشق روي زمين آگاهي داشتن (چه به درست، چه به غلط)، شايد ديگه اين عدالت برقرار نبود.

نكته: تا حالا فكرش رو كرده بودين كه شرايطي هست كه در اون شرايط عدم وجود آگاهي و اطلاعات عدالت به همراه مي‌ياره؟ خداوكيلي فكرش رو كرده بودين؟!

واقعا چرا؟

هيچ وقت به اين فكر كردين كه چرا وقتي كه زين دوچرخه رو به عقب مي‌كشين، دوچرخه به مسير مستقيم مي‌ره، اما وقتي كه رو به جلو هل مي‌دين، ممكنه به هر طرفي بره (و شما كنترلي روش نداشته باشين، مگر اين كه فرمون رو دست بزنين)؟

اين طوري بپرسم: چرا وقتي كه دوچرخه رو به عقب مي‌كشين، فرمون خودش صاف مي‌شه، اما وقتي كه به جلو هل مي‌دين، فرمون جابه‌جا مي‌شه و مي‌چرخه؟ چه فرقي بين اين دو حركت بوده كه اين طوري شده؟

كمی فكر كنین… كمی بیش‌تر لطفا

داشتم به اين فكر مي‌كردم كه شايد بتونيم فرض كنيم كه يك هواپيما اگر به سرعت خاصي برسه، از زمين بلند مي‌شه. حالا در هر زماني هم كه به اين سرعت برسه فرقي نمي‌كنه، به محض اين كه به اون سرعت رسيد بلند مي‌شه. حالا اگر يك هواپيما از لحظه‌ي حركت شتاب ثابتي داشته باشه، حتما پس از طي زمان مشخصي به اون سرعت مي‌رسه و بلند مي‌شه. به عبارت ديگه مي‌شه گفت كه پس از طي مسافت مشخصي هواپيما از زمين بلند مي‌شه كه اون مسافت با شتاب رابطه داره. حالا هرچه‌قدر كه شتاب بيش‌تر باشه، هواپيما زودتر از زمين بلند مي‌شه و شتاب كه به سمت بي‌نهايت ميل مي‌كنه، مسافت لازم براي بلند شدن هواپيما هم به سمت صفر ميل مي‌كنه. يعني حالتي هست كه هواپيما مي‌تونه درجا از زمين بلند بشه!

هيجان انگيز نيست؟