تاثیری که از مرگ یک فروشنده گرفتم

کسانی هستن که روی اعصاب هستن. تقریبا هیچ کاری رو درست انجام نمی‌دن. همیشه تاخیر دارن. وانمود می‌کنن که همیشه مشغول هستن و هیچ وقت وقت ندارن و به خاطر همین هم بوده که وظایف‌شون رو انجام نداده‌ان. اما از ظاهر و وضعیت‌شون به نظر نمی‌رسه که اون قدری هم گرفتار باشن. فقط وانمود می‌کنن. اغلب (اگر نه همیشه) شکست می‌خورن اما سعی می‌کنن خودشون رو موفق نشون بدن. اغلب (اگر نه هیچ وقت) کاری رو به پایان نمی‌رسونن. مشکلات‌شون رو به گردن دیگران می‌اندازن. مقصر ناکامی‌هاشون همه کس و همه جا و همه چیز هستن به جز خودشون.

عرض زیادی نداشتم. فقط خواستم بگم با این آدم‌ها مدارا کنین. شاید در نگاه اول به نظر برسه این آدم‌ها تنبل هستن یا رفتارهای بچه‌گانه دارن یا از روی لج‌بازی حاضر به همکاری نیستن. اما شاید این‌ها این طوری ساخته شده‌ان. شاید روزی روزگاری ژنی چیزی کشف شد که مشخص شد این آدم‌ها دست خودشون نبوده.

من خودم معتقد به اثر محیط هستم. به نظرم هر انسانی قابلیت‌اش رو داره که به هر جا که می‌خواد برسه و تنها لازمه که خودش کار بکنه و زحمت بکشه. همین طور هر انسانی مسوول مستقیم کارهای خودشه. همیشه هم از دیدن آدم‌های ذکرشده حرص می‌خورده‌ام و متناسبا صدمه هم می‌دیده‌ام. اما از دیشب شروع کردم به شک کردن. شاید این آدم‌ها آفریده شده‌ان که زجر بکشن. نیاز به گفتن نیست که چند برابر اون‌چه که خودشون زجر می‌کشن، دیگران رو زجر می‌دن. اما به هر حال شاید این‌ها این‌طوری ساخته شده‌ان. شاید دست خودشون نیست که این طوری باشن. شاید دل‌شون می‌خواد مثل بقیه باشن و تلاش هم می‌کنن اما توان‌اش رو ندارن که تغییری بدن. مشخصه که دست و پا زدن‌شون بیش‌تر و بیش‌تر اون‌ها رو فرو می‌بره و فرو رفتن بیش‌ترشون باعث می‌شه غرورشون بیش‌تر بشکنه و در نتیجه تندتر بشن و به همین ترتیب مسلسل.

دیشب فرصتی دست داد که نمایش‌نامه‌ی «مرگ یک فروشنده» از آرتور میلر رو بخونیم. داستان خیلی قشنگ یک نمونه از این افراد رو نشون داد که چه طور زجر می‌کشن و چه طور دیگران رو زجر می‌دن. با این آدم‌ها مدارا کنین. شاید اختیار به دست خودشون نیست که خوشبخت نباشن….

9 thoughts on “تاثیری که از مرگ یک فروشنده گرفتم”

  1. آقای دانشور: مایلم بدانم ۀیا نمایش نامه را به زبان انگلیسی خواندید و یا به زبان فارسی؟ اگر به زبان فارسی خوانده ای، می شود نام مترجم را مشخص کنید؟
    با درود و به درود.

  2. آقای دانشور عزیز سلام:

    از دیدگاه فـّن و هـنـر ِ تـرجـمـه، ترجمـه یِ عـطاء الله نوریان از نمایش نامه Death of A Salesman اثر آرتور میلر، ترجمـه ای است صد در صد غـلط و پر از اشتباه. اگر بتوانید خود اثر را به زبان انگلیسی بخوانید، مطمئن هستم، آرامش نسبی اتان را از دست خواهید. این اثر در زبان انگلیسی اعجاز است. تا کنون این نمایش نامه را پـنـج مترجم دیگر در ایران ترجمه کرده اند که ای کاش ترجمه نمی کردند!
    سرافراز باشی

    یحیی – کانادا

  3. صد در صد غلط!!!! آخه یعنی چی؟ لابد یه در صدیش درست بوده که که بشه فهمید کل جریان چیه!

  4. من هم با الهام موافقم. جمله‌ی «ترجمـه ای است صد در صد غـلط و پر از اشتباه» معلومه که بیش از اندازه احساسی نوشته شده و مسلما دقیق نیست.

  5. مرسی، نکته ی خوبی بود که گوشزد کردین :).
    موافق ام، شاید واقعاً یک ژنی یا بیماری ای چیزی باشد که بعضی کارهای این آدم ها توی شرایط مختلف، انقدر به هم شبیه است.

  6. پاراگراف اولتو که خوندم و با توجه به تصویری که قبلا داشتم (یک دانشجوی فعال و پویا و فرز و زرنگ که طبیعتن با اینجور آدما مشکل داره) خواستم باهات مخالفت کنم…ولی داستان جور دیگه ای بود… این یعنی رشد.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *