فرق دست سیاه با دست کثیف

Image from FIFA.com

– معلوم نیست بستنی‌هاش تمیز باشه یا نه. حالا بریم ببینیم اون کسی که بستنی می‌فروشه یک آدم سیاه پوست باشه.
= یعنی چی؟ فوتبال که نگاه می‌کنی، اون اولش هم یه توجه بکن که نوشته «سی نو تو ریسیزم». بلکه یه چیزی یاد بگیری.
– نه! منظورم اینه که دستش اون قدر کثیف* باشه که نفهمیم چه قدر چرکه!
= …
[واقعی]

یا ابالفضل‌العباس!
نژاد پرستی ایرانی پنهان نیست و کاملا آشکارا بیان می‌شه (دوستی اسم «نژادپرستی ناخودآگاه ایرانی‌ها» رو روش گذاشته. ولی من در مورد ناخودآگاه بودن‌اش شک دارم و به نظرم اتفاقا خیلی هم آگاهانه است). چیزی که از این هم دردناک‌تره اینه که مایه‌ی افتخار شخص گوینده هم هست. بارها شده که با بعضی از دوستان بحث کرده‌ام و سعی کرده‌ام قانع‌شون کنم که تفکرات نژادپرستانه خیلی هم مطلوب نیستن و انسان‌ها برابرن و رنگ و نژاد به تنهایی چیزی رو بیان نمی‌کنه. اگر هم هم‌چنان نژاد خودشون رو برتر می‌دونن، دست کم سعی کنن این مساله رو به صورت علنی بیان نکنن. احساس می‌کنم تا به این جا که تاثیری نداشته. متاسفانه حضور چند ساله در محیط مخلوطی مثل آمریکا هم الزاما کمک‌کننده نبوده. به این نتیجه رسیده‌ام که مذهبی بودن یا مذهبی نبودن هم تاثیری نداشته (چون این رفتارها رو از هر دو گروه به کرات دیده‌ام). دقیقا نمی‌دونم چه کاری از دست‌ام بر می‌یاد. اما خیلی دوست دارم هر کاری که بتونم انجام بدم بلکه تا حدی این تفکرات نژادپرستانه در مردم‌مون کم‌رنگ‌تر بشن. شاید یک انجمنی چیزی تاسیس کنیم دست کم دل‌مون خوش باشه.

* یادم نیست که طرف گفت دستش «اون قدر کثیف باشه» یا «اون قدر سیاه باشه».

14 thoughts on “فرق دست سیاه با دست کثیف”

  1. kafe dast va kafe paye siah poost ha sefide (az badaneshoon roshon tare). pas oon moshkeli ke doostetoon negaranesh boode ke masalan kasifi ro tashkhis nadan kheili bi-mored boode. shayad ham be ghole shoma kollan too delesh badesh miyoomade az oon forooshande kharid kone ke man vaghean dalilesho nemitoonam dark konam.

  2. اخیرا یک ایمیلی به دوستی می زدم با همین موضوع. از روی تنبلی همان را عینا کپی پیست می کنم:
    مساله ناسیونالیزم ایرانی
    جالب اینجاست که داره جایگزین اسلام فقاهتی می شود
    با همهگی آن مختصات
    یک ایدئولوژی تمام عیار
    همان مکانیزم ها را به کار می برد
    قضاوت می کند
    تکفیر می کند
    تبلیغ می کند
    ترویج می دهد
    تقدس می بخشد
    کم کم مانده نهادینه بشود و یک حکومت ملی گرای احمق بخواهد ناسیونالیزمش را صادر هم بکند
    بازتولید رایش سوم در ایران پست سکولاریزم

    یکی از رفقای بنده در یانکی آباد، یک آقای احتمالا خاور میانه ای با محاسن و ردای بلند می بیند
    می گوید ببین این مردکه طالبان کثیف اینجا هم آمده آدم نشده
    دلم هری تو می ریزد
    بهش می گم لامصب
    ما خودمان قربانی قضاوت کردن یک عده ای بر اساس لباسمان بودیم
    کم به خاطر جین و لباس آستین کوتاه فحش شنیدیم
    این دخترهای مملکت کم به خاطر نوع پوششان توهین شنیدن
    حالا هم تو داری باز همان کار را می کنی
    انگار هیچی قرار نیست فرق کنه

  3. گشتم ایمیل قبلی ام به رفیقم هم پیدا کردم. ادبیات غیر بهداشتی بنده را نادیده بگیر:

    >> آقا این هایی که میگی بابت این ناسیونالیسم چسکی حال به هم زن را تا ته پایه ام
    >> این جا مخصوصا خیلی دیده می شود
    >> تازه اینجا معلوم میشه ما ایرانی های گه چقدر نژاد پرستیم
    >> -اندرسون خونه گرفتی؟
    >> -نه بابا اونجا که پر از هندیه
    >> -اوه دیدی یارو چقدر یواش رانندگی می کنه؟
    >> -گمونم از این چینی مینی ها باشه
    >> -نمی آی بریم سفر دانشکده؟
    >> -نه بابا یک مشت سیاه همیشه می آن اصلا حال نمی کنم
    >> -آقا امشب بیکاری بیا ببرمت یک بار مشتی همه اش آمریکایی اند
    >> عرب ها را که دیگه حرفش هم نزن
    >> از آن طرف چنان در مورد تاریخ باستانی برساخته خودپرستی مان حرف می زنیم که گویی از کون خدا افتادیم
    >> مثل این که تمدن عیلامی و هاراپا را ما زدیم نابود کردیم
    >> هند را با نامردی زدیم نسل کشی ای راه انداختیم که نگو و نپرس
    >> همین حضرات ساسانی ها
    >> یک مشت آخوند دیوس که چند صد سال خون مردم را تو شیشه کردند
    >> اعصاب برای آدم نمی ذاری
    >> این هم موضوع شد پیش کشیدی؟
    >> گرچه من خیلی دوست دارم یکی بشاشه به هیکلمان
    >> از صدر تا ذیل
    >> مخلوط تمدن باستانی و فرهنگ فخیمه با بخار شاش
    >> آی می چسبد

  4. kheili alli bood. be nazaram weblog neveshtan dar in mored mitooneh asare khoobi dar taghire did e adamhaye motemayel be nejadparasti bezareh.

  5. خیلی خوب بود. اما به نظرم هنوز جای باز کردن داشت. یک چند تا تلنگر حسابی می تواند کمک کننده باشد. چون همین جوری خیلی سخت است این طبقه بندی ها را قائل نشدن.
    به نظر من هم نه تنها پنهان نیست که خیلی هم مایه فخر و مباهات است و یک جور “باکلاسی” است.
    خیلی خوب بود.

  6. دقیقا میدونم چی میگی.چون گاهی من از خودم می پرسم نکنه منم نژاد پرستم!مثلا تو دانشگاهمون از عرب ها خوشم نمیاد.البته نه از همشون ولی وقتی یه کار بدی ازشون میبینم نمیذارم به پای همون یه نفر.میگم این عرب ها همشون مفت خورن.البته نه علنی تو دلم.البته دوست عرب هم داشتم.باید یه حدی واسه دوست نداشتن یه فرهنگ و نژادپرستی بذاریم.هیچ وقت نشده به خاطر خارجی بودن یه نفر باهاش حرف نزنم ولی وقتی یکی از دوستام به عربی که ازش دل خوشی هم نداشتم گفت مگه شما تیم فوتبال هم دارین؟ دلم خنک شد.این مثالایی هم که وحید زده به نظر من مثال دقیقی واسه نژادپرستی نیست.خب حق یه نفره که دلش بخواد واسه زندگی یا مسافرت با کسایی باشه که از نظر فرهنگی باهاشون راحت تره.فقط نباید جمع بست.حالا به نظر شما منم نژادپرستم؟

  7. بیا
    من می گم ناخودآگاهه
    این روزبه قبول نمی کند

  8. من گاهی سعی می‌کنم از یک معیار استفاده کنم و اون اینه که می‌گن «کوررنگی» یا به قول انگلیسی زبون‌ها color blindness داشته باشین. یعنی اون قدرت رو داشته باشین که رنگ رو نبینین و این الزاما کار ساده‌ای نیست. این عبارت رو من در مجموعه کلمات مربوط به فرزندخواندگی زیاد دیده بودم اما فکر می‌کنم که این‌جا هم به همون خوبی کاربرد داره.

    این که می‌گین یک نفر از نظر فرهنگی با بقیه راحت‌تر باشه، من الزاما قبول ندارم. یعنی باید مطمئن باشین که آیا اصلا چنین چیزی وجود داره یا نه. مطمئن هستین که مشکل فرهنگی بوده و مشکل «رنگی» نبوده؟!

    و یک مثال در مورد فرهنگی بودن. شاید به همین راحتی حاضر نباشین با آسیایی‌ها به مسافرت برین و بگین که مشکل فرهنگی داریم. اما من شخصا سعی کردم رفت و آمد با آسیایی‌ها داشته باشم و به این نتیجه رسیدم که اتفاقا ما خیلی هم از نظر فرهنگی با آسیایی‌ها (مثلا چینی‌ها) مشابهت داریم. یعنی اگر دید رو باز کنیم و کمی تحمل‌مون رو بالاتر ببریم، یک بخش‌هایی از دیگران رو کشف می‌کنیم که اصلا به ذهن‌مون هم نمی‌رسید که چنین چیزهایی وجود داشته باشه.

  9. دختر داییم تازه از سوئد برگشته و خاطره هایی که تعریف می کنه این قضیه نژادپرستی ایرانی هارو تصدیق می کنه.مثلا ایرانی هایی که صاف صاف تو چشم پاکستانی ها میگن بو پاک میدی.یا کسی که بیسکویت تعارف شده توسط دانشجوی عرب رو قبول نمی کنه چون بوی سوسمار میده!!!
    ولی هنوز نمی تونم به خودم بقبولونم که نژاد پرستم گرچه یه حسی ته دلم بهم میگه که هیچ وقت بدون پیش زمینه ذهنی نمی تونم با عرب ها برخورد داشته باشم.با بقیه نژادها می تونم اون معیار کور رنگی رو استفاده کنم ولی من هرچی عرب دیدم همش به فکر سواستفاده کردن از آدم بودن و مهربونی و کمک کردن آدم رو گذاشتن به حساب بلاهتش!واسه همین وقتی یه عرب رو می بینم این اولین چیزیه که به ذهنم میاد.

  10. در ادامه‌ی صحبت‌های خانم حمیده، یک چیز جالب من به ذهنم اومد: از مزایای زندگی در آمریکا برای من یکی این بوده که برای اولین بار با عرب‌ها از نزدیک آشنایی و ملاقات داشتم. بدون اغراق می‌گم که برداشت من این بوده که اکثرشون آدم‌های خیلی متشخص، با فرهنگ و در عین حال گرم و صمیمی بودن. یعنی شما هم اگه یک بار بدون پیش داوری (و یا همراه با کمی پیش‌داوری مثبت) باهاشون برخورد بکنین، بعید نیست که نکات مثبت زیادی در موردشون پیدا کنین.

  11. شایدم فقط عربایی که میان ایران این طورین.به هر حال سعی می کنم بیشتر اون معیار کور رنگی رو اجرا کنم.اول از همه اصل و نسب آدما رو نبینم:)

  12. به نظر من یکی از علت های نفرت ما از عربها اینه که اونا نفت داشته اند، ما هم نفت داشتیم. اونا مسلمونن، ما هم خیر سرمون مسلمونیم. اونا تا سی چهل سال پیش واقعاَ عربای ملخ خور بودند، ما تا سی چهل سال پیش برترین های قوم آریایی و نماد فرهنگ و تمدن و همه چی بودیم. ولی حالا… اونا رو بیا و ببین چه پیشرفتی کردن، ولی ما را نیازی به گفنن نیست که چه جووور پس رفت کردیم. الان اونا تیم فوتبال دارن، تحصیلات عالیه می کنن ، کشوراشون کاملاً آباده، روابطشون در دنیا خوبه، با اعتماد به نفس ادعا می کنن که می تونن جام جهانی برگزار کنن و برای اون می تونن دمای شهراشون رو بیست سی درجه پایین بیارن و البته می دونیم که می کنن، ولی ما…. دریغ از برگزاری سالم مسابقات گل کوچیک محلات قم!!!
    خلاصه، خیلی از این نژاد پرستی ها، در واقع شرمندگی از موقعیت فعلیمونه نه چیز دیگه…

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *