فرزندخواندگی: احساسات متناقض

در سن سه روزه‌گی توسط یک مرد و یک زن خیلی خوب به فرزندی گرفته شدم. زندگی خوبی داشتم و پدر و مادرم به من چیزهایی یاد دادن که یک نفر باید خیلی خوش‌شانس باشه که اون چیزها رو بدونه. احساس می‌کنم آدم کاملی شده‌ام که مشکلات چندان جدی‌ای هم نداره، به جز این که خیلی مشکله که بخوای به آرامش کامل برسی ولی نتونی بدونی خانواده‌ات کیه.

فرزندخوانده

خیلی مشکله که این دختر قشنگ و مثل جواهر رو عاشقانه دوست داشته باشی و در عین حال احساس کنی که سر تا پای شبی که این بچه به وجود اومده یک اشتباه بزرگ بوده. اما تقدیر این بوده که این بچه به وجود بیاد. خواسته‌ی خدا بوده و بخشی از هدف بزرگ‌ترش. این بچه‌ی قشنگ رو بیش‌تر از اون‌چه که بشه تصور کرد، تحسین می‌کنم.

پدر/مادر زیستی

دخترمون خیلی خوبه و در عین حال خیلی شیطنت داره. اما فکر کنم هر بچه‌ای این طور باشه. نمی‌تونی درست بفهمی که چه قدرش به فرزندخواندگی مربوطه و چه قدرش مربوط نیست. نمی‌دونم که آیا همه‌ی پدر و مادرها واقعا برای این همه مسوولیت که والدین دارن، آماده هستن؟

پدر/مادر

انسان‌ها قابلیت این را دارند که هم‌زمان احساسات مختلف داشته باشند و در مورد خیلی چیزها فکر کنند. عمیقا فکر کردن و احساس کردن، ویژگی‌ای انسانی است. داشتن احساسات متناقض هم انسانی است و بخش بزرگی از بودن در مثلث فرزندخواندگی است. یکی از چالش‌ها در فرزندخواندگی این است که انواعی از احساسات را هم‌زمان داشته باشید.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

One thought on “فرزندخواندگی: احساسات متناقض”

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *