فرزندخواندگی: اتفاق‌هایی که همه چیز را به هم می‌ریزند

انجام پروژه‌ی شجره‌نامه‌ی مدرسه برای من خیلی سخت بود. حس می‌کردم یک جور دروغه، یا دست کم تمام حقیقت نبود. بچه‌ها ممکن بود بگن ایرلندی یا آلمانی‌اند، و من هیچ ایده‌ای نداشتم.

فرزندخوانده

هنوز هم به آینه نگاه می‌کنم و با خودم فکر می‌کنم که من به کی شبیه‌ام. مردم می‌گن که من خیلی جوون‌تر از سنم به نظر می‌رسم و باید خیلی ممنون باشم که چنین ژن‌های خوبی رو به ارث برده‌ام. این حرف به نظر بعضی‌ها ممکنه شبیه به تعریف و تمجید به نظر برسه. برای من شنیدن چنین چیزی دردناکه چرا که هیچ ایده‌ای ندارم که از کجا این ژن‌ها رو گرفته‌ام. کسی رو ندارم که ازش تشکر کنم.

فرزندخوانده

وقت‌هایی بود که آرزو می‌کردم که مادر زیستی‌ام رو می‌شناختم، به خصوص وقت‌هایی که آهنگ «یک جایی همین بیرون» (Somewhere Out There) از رادیو پخش می‌شد. هر موقع این آهنگ پخش می‌شد، من هم باهاش می‌خوندم و زیر گریه می‌زدم چون واقعن دلم می‌خواست مادر زیستی‌ام رو می‌دیدم.

فرزندخوانده

پرسش‌ها، اظهارنظرها یا موقعیت‌هایی که به نظر ساده می‌رسند، می‌توانند باعث به هم ریختن وضعیت روحی فرزندخوانده‌ها شوند. یک پروژه‌ی شجره‌نامه‌ی خانواده می‌تواند برای فرزندخوانده چالش‌ساز باشد. ممکن است این سوال که آیا سرطان در خانواده‌تان رایج است، فرزندخوانده را ناراحت کند، چرا که پاسخی ندارد. حتا نگاه کردن به آینه هم می‌تواند باعث برآمدن سوال‌های بیش‌تر برای فرزندخوانده شود. سوال‌هایی که بیش‌تر مردم می‌توانند بدون حتا فکر کردن پاسخ دهند، می‌توانند برای فرزندخوانده‌ها مشکل‌ساز باشند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *