Category Archives: فرزندخواندگی

فرزندخواندگی: مشکلات هویت

می‌دونم که بحران هویت‌ام در حدود شونزده سالگی‌ام شروع شد. همیشه حس می‌کرده‌ام که متفاوت‌ام و فکر کنم به خاطر این بوده که بهم گفته شده بود که من استثنایی و برگزیده‌ام. بهم گفته شده بود که به فرزندی گرفته شدن به این معنا بود که من از بین همه‌ی بچه‌ها در پرورشگاه برگزیده شده‌ام. الان دارم به دنبال مادر زیستی‌ام می‌گردم که بتونم بفهمم واقعن کی هستم.

فرزندخوانده

همین‌طور به آینه نگاه می‌کنم به امید این که شبیه به کسی باشم که می‌شناسم.

فرزندخوانده

وقتی نوجوان بودم، دایم تلاش می‌کردم که گروهی پیدا کنم که بهشون بخورم. من کی بودم؟ کی شبیه به من بود؟ الان که به گذشته نگاه می‌کنم، می‌فهمم که واقعن به اون بخش زیستی‌ای احتیاج داشتم که جاش خالی بود.

فرزندخوانده

واضح است که هویت، دغدغه‌ای برای فرزندخوانده‌ها خواهد بود. سخت است که بدانید چه کسی هستید اگر ندانید که از کجا می‌آیید یا از نظر زیستی به چه کسی مربوط هستید. پدر و مادر بخش مهمی از هویت فرزندخوانده‌اند اما این دو، تمام داستان نیستند. منشا و سرآغاز زیستی بخش بزرگی از این را تعیین می‌کنند که یک نفر واقعن چه کسی است.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: خویشتن حقیقی – خویشتن ساختگی

همیشه یک جور «دیگران خوشحال کن» بوده‌ام و هرکاری که لازم بوده می‌کرده‌ام که طرد نشم یا مورد انتقاد قرار نگیرم. در جوانی همیشه احساس آفتاب‌پرست بودن داشتم. تلاش می‌کردم خودم رو با همه تطبیق بدم و کاری رو بکنم که فکر می‌کردم از من می‌خوان، تا مورد پذیرش و تایید قرار بگیرم.

فرزندخوانده

خیلی از فرزندخوانده‌ها می‌گویند که در دانستن این که واقعن چه کسی هستند، مشکل دارند. احساس می‌کنند که خود را پیرامون کسانی که انتظاراتی ازشان داشته‌اند شکل داده‌اند و سعی کرده‌اند قانون‌های نانوشته‌ای را دنبال کنند که می‌گویند چه کسی باید باشند و چه طور باید رفتار کنند. ترس از رد شدن و تایید نشدن می‌تواند فرزندخوانده‌ها را مجبور کند که یک خویشتن ساختگی بسازند که نقش چهره‌ی عمومی‌شان را بازی کند و شخصیتی باشد که به دیگران نشان می‌دهند. خویشتن واقعی همان شخصیت واقعی است که در درون دارند. فرزندخوانده‌ها ممکن است برای شناختن خویشتن واقعی‌شان دشواری داشته باشند و ممکن است با خویشتن ساختگی و آشنای‌شان راحت‌تر باشند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: تنها بودن

جای مورد علاقه‌ی من اینه که توی ماشین باشم و تنهایی رانندگی کنم. هیچ‌کس نمی‌تونه مزاحمم بشه؛ هیچ‌کس انتظاری ازم نداره. گاهی فکر می‌کنم تنها جاییه که می‌تونم واقعن خودم باشم.

فرزندخوانده

بعضی فرزندخوانده‌ها تنهایی را به عنوان موقعیتی امن توصیف می‌کنند. وقتی فرزندخوانده‌ها تنهایند، احساس می‌کنند انتظار یا درخواستی بر دوش‌شان نیست. برای فرزندخوانده‌هایی که احساس می‌کنند باید نوع خاصی عمل کنند یا سبک خاصی باشند تا عشق یا تایید دریافت کنند، تنهایی مانند پناهگاهی امن است که در آن می‌توانند واقعن خودشان باشند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: ارتباطات

کار به جایی رسیده که دیگه ارتباط نزدیک با کسی ندارم. با بعضی از هم‌کارهام رفت و آمدهایی دارم، اما بیش‌تر وقت‌ها با خودم هستم. تنهایی راحت‌ترم. گاهی دلم می‌گیره و دلم می‌خواست که یک دوست‌دختر می‌داشتم، اما به نظر می‌یاد که زحمت زیادی داشته باشه.

فرزندخوانده

ارتباطات می‌توانند برای برای فرزندخوانده‌ها نوعی کشمکش باشند. بعضی فرزندخوانده‌ها همیشه تلاش می‌کنند با دیگران ارتباط داشته باشند، چه دور و چه نزدیک. دیگر فرزندخوانده‌ها ارتباط با دیگران را تنها در حدی نگاه می‌دارند که راحت باشند و ترجیح می‌دهند به جز آن تنها باشند.

فهمیده‌ام که همیشه ناخودآگاه خانمی که باهاش در ارتباط بوده‌ام رو پس زده‌ام تا به این ترتیب، با استفاده از پارتنر فعلی‌ام، به مادر زیستی‌ام نشون بدم که رها شدن وتعهد نداشتن به ارتباط چه حسی می‌ده.

فرزندخوانده

ارتباطات هم‌چنین می‌توانند برای پارتنر زندگی فرزندخوانده نوعی کشمکش باشند. فرزندخوانده‌ها ممکن است با دفع کردن دیگران، آن‌ها را «بیازمایند» که ببینند آیا بر می‌گردند تا به این ترتیب ثابت کنند که حقیقتن فرزندخوانده را دوست دارند؟ شاید فرزندخوانده تلاش می‌کند با پس زدن دیگری در رابطه‌ی فعلی، در تجربه‌ی قبلی‌اش که از طرف مادر زیستی پس زده شده، استاد شود.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: فضا

همیشه خودم رو این طور توصیف می‌کنم که یک ستاره‌ی گم‌شده‌ام که سعی می‌کنه یک سیاره‌ی مشابه پیدا کنه و روش فرود بیاد.

فرزندخوانده

خیلی از فرزندخوانده‌ها چنین می‌گویند که احساس می‌کنند که از فضا یا از یک سیاره‌ی دیگر آمده‌اند. از آن‌جا که فرزندخوانده‌ها به اطلاعات مرسومی که دیگران درباره‌ی سابقه‌ی خانواده‌شان می‌دانند دست‌رسی ندارند، ممکن است چنین احساس کنند که «از فضا سقوط کرده‌اند». برای فرزندخوانده‌ها هیچ حسی از ثبات در زمان یا بین نسل‌های مختلف وجود ندارد.

گاهی که شباهت چشم‌گیری بین اعضای خانواده می‌بینم، حس افسوس خفیفی بهم دست می‌ده. هیچ کسی رو نمی‌شناسم که شبیه به من باشه.

فرزندخوانده

بخشی از این حس که شخص از فضا آمده، از این‌جا می‌آید که هیچ‌کس را که شبیه به شما باشد نمی‌شناسید. نبود شباهت‌های فیزیکی به فرزندخوانده‌ها یادآوری می‌کند که در این دنیا تنهایند. تاریخ فرزندخوانده با خود فرزندخوانده آغاز می‌شود.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: رها شدن و طرد شدن

به عنوان یک فرزندخوانده، همیشه دارم با مشکلات مربوط به رها شدن، مشکلات طرد شدن و مشکلات ارتباط سر و کله می‌زنم. با یک احساس همیشگی زندگی می‌کنم که من واقعن به این‌جا تعلق ندارم، انگار که اصلن حقی برای بودن روی این سیاره ندارم. این جور به نظر می‌یاد که بقیه بنا بوده که این‌جا باشن، اما من یک اشتباه بوده‌ام. یک احساس ناخودآگاهه که تمام عمرم باهاش زندگی کرده‌ام. این احساس، بدون اطلاع یا اجازه‌ی من، به تمام ارتباطاتم و به همه‌ی موقعیت‌ها نفوذ می‌کنه.

فرزندخوانده

فرزندخوانده‌ها با احساسات رها شدگی و طرد شدگی آشنایند. برای بعضی فرزندخوانده‌ها، این مسایل به طور دایم حضور دارند و جلوی وارد شدن فرزندخوانده به ارتباط‌ها را می‌گیرند. برای دیگر فرزندخوانده‌ها، ترس از رها شدن و طرد شدن هیچ وقت دور نیست و می‌تواند زمان نزدیک شدن به دیگران دخالت کند و اخلال ایجاد کند.

ناخودآگاه می‌خوام دیگران رو پس بزنم، قبل از این که اون‌ها بتونن من رو پس بزنن. برای این که با از دست دادن، رها شدن و تموم شدن چیزها کنار بیام، مشکل دارم، هرچند که در طی سال‌ها خیلی به‌تر شده‌ام.

فرزندخوانده

بعضی فرزندخوانده‌ها دیگران را پس می‌زنند، قبل از این که پس زده شوند؛ به این ترتیب خود را در برابر تهدید پس زده شدن و رها شدن محافظت می‌کنند. از آن‌جا که هر رابطه‌ای پتانسیل طرد کردن و رها کردن دارد، فرزندخوانده‌ها باید هوشیارانه کوشش کنند تا به خودشان اجازه دهند به دیگران نزدیک شوند و با آن‌ها صمیمی شوند. برای یک فرزندخوانده زمان و اعتماد لازم است تا باور کند که دیگری هم‌چنان در کنارش خواهد بود و او را ترک نخواهد کرد.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: احساس ناخواسته بودن

دلم برای فرزندخوانده‌ها می‌سوزه. دلم برای سگ‌هایی که در آغل حیواناتِ رها شده نگهداری می‌شن هم می‌سوزه. ما ناخواسته‌ایم. مهم نیست که چه قدر خانواده‌ی جدید ما بخوان‌مون؛ هم‌چنان اون اطلاعات آزاردهنده وجود داره که یک جایی، یک نفر، به یک دلیلی، ما رو نخواسته.

فرزندخوانده

خیلی از فرزندخوانده‌ها از حس ناخواسته بودن صحبت می‌کنند. دشوار نیست که ببینیم منشا این حس از کجا است، چرا که فرزندخوانده‌ها تجربه‌ی واقعی رها شدن را داشته‌اند. این حس فارغ از عشق و توجهی است که خانواده‌ی واقعی فرزندخوانده برایش فراهم می‌کنند. هم‌چنین این حس فارغ از عشق و علاقه‌ای است که پدر و مادر زیستی ممکن است نسبت به کودک‌شان داشته بوده‌اند. احساس ناخواسته بودن، احساسی در لایه‌های زیرین است که در مراحل مختلف زندگی فرزندخوانده گاه پدیدار می‌شود و گاه ناپدید. ممکن است وقتی پدیدار شود که فرزندخوانده متوجه می‌شود که انتخاب شده بودن، در عین حال به معنی طرد شده بودن است یا وقتی پدیدار شود که فرزندخوانده به ترک شدن از طرف دیگری فکر می‌کند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: پی بردن به موضوع در مراحل بعدتر زندگی

وقتی بیست و چهار سالم بود، داشتم با خاله‌ام در مورد مشکلات خانوادگی که با شوهرم داشتم صحبت می‌کردم. خاله‌ام گفت مادرم دو سال قبل از این که من به دنیا بیام، عمل هیسترکتومی (برداشتن رحم) داشته. مدتی طول کشید تا این خبر برام جا بیفته. بالاخره درک کردم که خاله‌ام داشت به من می‌گفت که به فرزندی گرفته شده‌ام. به مدت یک سال دچار فراموشی شدم. حتا نمی‌تونستم تاریخ تولدم رو به یاد بیارم بدون این که از روی گواهی‌نامه‌ی رانندگی‌ام تاریخ تولدم رو ببینم. نمی‌تونستم باور کنم که مادرم هیچ وقت این موضوع رو به من نگفته بوده.

فرزندخوانده

چه چیزی آزاردهنده‌تر از این است که در مراحل بعدتر زندگی پی‌ببرید که حقایق پایه‌ای درباره‌ی وجودتان اشتباه‌اند؟ وقتی به انسان‌ها حقایقی که در مورد این که چه کسی هستند و از کجا آمده‌اند گفته نشود، احساس شوک، فریب خوردگی، دروغ شنیدن و عصبانیت می‌کنند. گفتن حقیقت در مورد فرزندخواندگی به کودک، اجازه می‌دهد اطلاعات یک‌دست، یک‌پارچه و پذیرفته شوند و به صورت هنجار درآیند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: کودکان می‌توانند بی‌رحم باشند

یک بار بود که فرزندخوانده بودن بیش‌ترین آسیب رو به من زد. وقتی بود که من و یکی از دوستام مشاجره داشتیم و اون دختر برگشت و به من گفت «دست کم من می‌دونم مادر واقعی‌ام کیه!» از این که این جمله رو گفت عذرخواهی کرد و گفت که واقعن منظوری نداشته، اما باز هم برای من دردناک بود که فرزندخوانده بودن من رو علیه خودم استفاده کرده بود.

فرزندخوانده

هنوز در مدرسه‌های امروزه پیش‌فرض‌ها و همین‌طور طعنه‌ها از طرف دیگر کودکان رایج است. بعضی فرزندخوانده‌ها به خوبی به یاد می‌آورند که در مدرسه به خاطر فرزندخوانده بودن مورد اذیت و آزار قرار گرفته‌اند. گاهی کسانی که به فرزندی گرفته نشده‌اند به فرزندخوانده‌ها می‌گویند که آن‌ها هم در کودکی حس می‌کرده‌اند که به فرزندگی گرفته شده‌اند. نیت از این گفته این است که فرزندخوانده احساس به‌تری نسبت به فرزندخوانده بودن بکند؛ تفاوت این‌جاست که برای فرزندخوانده‌ها، فرزندخواندگی یک واقعیت است.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: خبر داشتن

همیشه می‌دونستم که به فرزندی گرفته شده‌ام. حدس می‌زنم پدر و مادرم وقتی چهار یا پنج ساله بوده‌ام به من گفته باشن. فکر کنم اون زمان چندان در مورد این موضوع فکر نمی‌کردم. یه چیزی بود که بخشی از زندگی‌ام بود.

فرزندخوانده

سخت‌ترین چیز برای من این بود که به پسرم بگم که به فرزندی گرفته شده. نمی‌خواستم در این مورد حس بدی داشته باشه. فکر می‌کردم این گفتگو رو وقتی تقریبن پنج سالش باشه، با آداب و رسوم و به تفصیل انجام خواهیم داد. راستش یک روز که توی ماشین بودیم، موضوع پیش کشیده شد و ما هم در این مورد صحبت کردیم. فکر کنم برای من سخت‌تر بود تا اون!

پدر/مادر

به بیش‌تر فرزندخوانده‌ها، قبل از این که به سن ده سالگی برسند، درباره‌ی فرزندخواندگی‌شان گفته می‌شود. این موضوع یکی از حوزه‌هایی است که پدر و مادرها بیش‌تر از همه از آن می‌ترسند، این که چه گونه به بچه بگویند و چه چیزی بگویند. شاید پدر و مادرها اطمینان خاطر بیش‌تری داشته باشند اگر بدانند که فرزندخوانده‌ها تا حدی خبر دارند که به فرزندی گرفته شده‌اند – بالاخره فرزندخوانده‌ها خودشان در این اتفاق حضور داشته‌اند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.